۱۴۰۱ اردیبهشت ۱, پنجشنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۱۱۱)

 

 

 میم حجری

 ۳۴۶۸

آره. 

ولی امپریالیسم صدهزار بار راسیونال تر و متمدن تر و بشردوست تر از فوندامنتالیسم شیعی (خمینسم) و سنی (طالبانیسم) و اولیگارشیسم کثافت روس و غیره است.

ج. خ. چین نباید مرتکب خریت و خطای خطیر استالین خر و خطاکار شود
 

۳۴۶۹
صفت عاشق صادق به درستی آن است
که گرش سر برود از سر پیمان نرود
به نصیحتگر دل‌شبفته می‌باید گفت
برو ای خواجه که این درد به درمان نرود
به ملامت نبرند از دل ما صورت عشق
نقش بر سنگ‌نبشتست به طوفان نرود
عشق را عقل نمی‌خواست که بیند لیکن
هیچ عیار نباشد که به زندان نرود
سعدیا گر همه شب شرح غمش خواهی گفت
شب به پایان رود و شرح به پایان نرود
-سعدی شیرازی


آره.

عشق همشیره جنون است.

جنون پایان عقل است.

عشق بدبختی است.
 

۳۴۷۰
فوندامنتالیسم و ترور

فوندامنتالیسم
همشیره فاشیسم و اولیگارشیسم
است.

اولیگارشیسنم روس
در
عرض ۵۰ روز
۵ میلیون زن و کودک ااوکراینی
را
در بدر کرده است

بیش از ۲۰ هزار جوان روس
را
جوانمرگ ساخته است
و
هزاران تن از پیران و جوانان همسایه
را
کشتار کرده است

 

۳۴۷۱
رابین ویلیامز شکم گرسنه

۳۴۷۲
چرا "رضا شاه"
به یکباره "روحش"
در ایران شاد شده؟
چاه دوده

برای اینکه ایران خاوران شده و عیران شده

 

۳۴۷۳
در رسانه های جهانی
اصلا
از
حمله عردوغان به شمال عراق
حرفی نیست.

رسانه ها
را
فقط و فقط
حرف از حمله پوتین به پالان است و بس.

 

۳۴۷۴
خواب خرد
به
بیداری هیولا هایی از قبیل پوتین و پالان و عردوغان و عربان و غیره
انجامیده است
وای اگر از پی امروز بود
فردایی


۳۴۷۵
زلنسکی و خلق اوکراین

هم به لحاظ شعور و هم به لحاظ شخصیت

صدهزار بار پیشرفته تر از پوتین و پالان و مردم روسیه اند.

چشم ندارید تا ببینید.

گوش ندارید تا بشنوید.

هوش ندارید تا دریابید و در (گوهر) یابید.
 

۳۴۷۶
آره.

فحاشی کنید تا خلایق کور و کر و خر شوند.

هنر استالیینسم خرپروری است

۳۴۷۷
این افشای ماهیت ضد لنینیستی جنایات استالین و امروزه پوتین و پالان در اوکراین است.

تروتسکی هم موضعگیری کرده است و باید تحلیل شود.
 

۳۴۷۸
بیشتر انها اراذل و اوباش منتفع از غرب بودند که از ترس پیروزی روسها فرار را بر قرار ترجیح داده اند
حریف کور و کر و شر

۵ میلیون زن و کودک پناه آورده به کشورهای همسایه
و
۷ میلیون پیر و برنای در به در در داخل کشور و حتی در طویله پوتین و پالان
همه رذل و لاشخور و خاین اند
ولی
یک مشت زباله اولیگارشیستی ـ تزاریستی ـ استالینیستی ـ فاشیستی ـ فوندامنتالیستی و انتی هومانیستی
خادم.
شعور و شخصیت و شرم
پیوند ناگسستنی دارند.
مرتجعین
بدون استثناء
بی شعور و بی شخصیت و بی شرم اند
و
تهوع انگیزند.

خوداندیشی
نعمت بی بدیلی است
و
پیش شرط مدنیت و آدمیت آدم ها ست.


۳۴۷۹
برای حزب اللهی ها هم جنایات خمینی و سیدعلی وجود ندارد.

استالین اللهی

فرق ماهوی با حزب اللهی ندارد.

هر دو شرم انگیز و تهوع انگیزند.
 

۳۴۸۰
مگر بقیه پناهندگان مثلا خود استالینیست ها در طویله روسیه عاشق گرفتن پناهندگی از پوتین و پالان نبوده اند؟

 

۳۴۸۱
مارکس زمانی گفت، اگر این «مارکسیسم» است، من مارکسیست نیستم.
امروز باید تاکید کرد اگر این «چپ» است، من چپ نیستم!
جنگ و انقلاب چه در زمان مارکس و نقد بیرحمانه روسیه در دفاع از استقلال لهستان که یکی از عوامل مهم تاسیس بین الملل بود، و چه در دفاع انتقادی از جمهوری فرانسه علیه بیسمارک، و چه در زمان ما، معیار سنجش سوسیالیست ها بوده است.
پرسش این است: چپی که علیه امپریالیسم آمریکا سینه چاک می دهد، چرا در مقابل امپریالیسم روسیه، وامانده است و پاسیفیست شده است؟
فرصت طلبی چپ، حتی آنهایی که برحسب ظاهر مخالف جنگ هستند دقیقا آنجا آشکار می شود که با دفاع از خود اوکراین مخالفت می ورزد. هیچ چیز رازآمیزی در این موضع گیری وجود ندارد. ترجمه ی عملی این موضع بسیار ساده است: بازگذاشتن دست پوتین برای نابودی اوکراین و کشتار بی رحمانه ی شهروندانش! آیا این چپ یک لحظه از خود پرسیده است که پیروزی روسیه چگونه به اهداف سوسیالیستی کمک خواهد کرد؟
انقلابی های دو آتشه ناگهان با فرار به جلو صلح طلب می شوند! شوخی می کنید. آیا از خود نمی پرسید که طرفین این صلح چه کسانی هستند؟ مهم تر آنکه، پیش نهاده های چنین صلحی چیست؟
اگر اوکراین توان دفاع از خود را نداشته باشد، آیا مجبور نیست یک صلح تحمیلی را بپذیرد؟ آیا پوتین خواستار صلح با یک اوکراین مستقل است؟ اساسا اگر پوتین دست بالا را داشته باشد، چرا باید به صلح تن دهد؟
رک و پوست کنده بگویم: چپ هایی که آشکارا روسوفیل هستند نسبت به فرصت طلبانی که در پی گیج و گنگ کردن ما هستند، ارجهیت دارند چون تکلیف ما با آنها روشن است. خطر از جانب چپ هایی است که ما را از دالان های پر پیچ و خم عبور می دهند ولی به جای اذعان به حق دفاع از خود اوکراینی ها، خائفانه تحلیل می کنند که جنگ به پوتین تحمیل شده و چاره ی دیگری نداشته.
مشد علی

 

۳۴۸۲
لئو تولستوی و حرف آخرش در مورد زنان
در بخشی از خاطرات ماکسیم گورکی - که یکی از شاهکارهای کمتر مطرح شده در تاریخ ادبیات است - نویسنده در مورد لئو تولستوی بزرگ می‌گوید، "پیرمرد می‌گفت، من حرف آخر و مهم‌ترین حرفم را در مورد زنان موقعی می‌زنم که یک پایم درست لب گور باشد، و حرفم را که زدم می‌پرم داخل گورم دراز می‌کشم و می‌میرم."
در هر حال، لئو تولستوی در 82 سالگی، به همراه یکی از نوه‌هایش، در کوران فرار از دست زنش، سوفیا آندریونا بِرس، در ایستگاه راه‌آهن آستاپوفو دچار سرما و باران و ذات‌الریه شد و راه رفته به حالت عمودی را در حالت افقی به خانه برگشت تا ناچار در بستر و زیر نظر زنش بمیرد. در آن دقایق واپسین زندگی وی، سوفیا آندریونا، مثل بیشتر اوقات 50 سال آخر عمر نویسندۀ بزرگ کنار همسرش حاضر بود و با اتکاء به شخصیت سلطه‌گر و قدرتمندش بر همه چیز نظارت می‌کرد. گویا کمی مانده به پایان راه عمر، تولستوی چند باری خواهش می‌کند که او را به کنار گور وی ببرند تا موضوع مهمی را بگوید؛ ولی هر بار سوفیا آندریونا مانع می‌شود و می‌گوید، "لئو نیکلایویچ عزیز، آرام باشید لطفاً. هر چه می‌خواهید به من بگویید، و دیگر حرف گور را نزنید. من هستم!"
و از قرار معلوم تولستوی به زحمت و با درماندگی می‌گوید، "سوفیا آندریونا، من این حرفم را باید درست لب گور بزنم، چون راجع به خود توست، یعنی چطور بگویم، راجع به زن‌ها است عزیز من!"
یا شنیدن این حرف سوفیا آدریونا به سرعتی که از زنی 72 ساله بعید می‌نماید بلند می‌شود، شتابان شتابان دو - سه نفری را که داخل اتاق بودند بیرون می‌کند، در را به روی آنها می‌بندد و سه قفله می‌کند، دفتر یادداشت روزانه و قلمی می‌آورد و کنار تخت همسرش می‌نشیند، آهی عمیق و پرصدا می‌کشد، و پچ‌پچ کنان می‌گوید، "لطفاً بگو لئو نیکلایویچ عزیزم. بگو! فراموش که نکرده‌ای! آه، مسیح مقدس، باورم نمی‌شود، اما من چقدر برای شما، لئو نیکلایویچ، یادداشت نوشته‌ام!"
گویا تولستوی ناامیدانه به هر طرف نگاه می‌کند، حالا سوفیا آندریونا کنار تخت او نشسته است و حضرت ملک‌الموت درست پای تخت، و متفکرانه، لبخندزنان و با علاقه به تولستوی چشم دوخته است. تولستوی خطاب به ملک‌الموت می‌پرسد، "نیاز به توضیح اضافی نیست، چه قدر وقت دارم؟" و آن ملک مقرب که این بار در هیئت یک مرد آراسته و اشرافی روس ظاهر شده است پنج انگشت دست راست خود را به بزرگ‌ترین نویسندۀ تمامی دوران‌ها نشان می‌دهد.
تولستوی به هر زحمتی هست می‌پرسد، "فقط پنج ساعت؟!" و ملک مقرب همراه تبسمی ملیح با دست و سر به سمت پایین و پایین‌تر اشاره می‌کند. تولستوی در میان آه و سرفه می‌گوید، "آه، بله، 5 دقیقه! اوه، سوفیا آندریونا، هر چه بود تمام شد، رفت! من فقط 5 دقیقه وقت دارم عزیزم!"
سوفیا آندریونا آه‌کشان و گریه‌کنان دفترچه و قلم را طوری نگاه می‌دارد که مشخص است کاملاً آمادۀ نوشتن است، و می‌گوید، "بگویید لئو نیکلایویچ عزیزم، بگویید، اما فراموش که نکرده‌اید؟ آه خدایا، این من بودم، سوفیا آندریونای شما، که هفت بار جنگ و صلح را برایتان پاکنویس کردم!" و در همان حال که با گوشۀ شالش اشک‌های غلتیده بر روی گونه‌اش را پاک می‌کند، ادامه می‌دهد، "بله، من بودم لئو نیکلایویچ، من، که با وجود خواندن حرف‌هایی که توی آن دفترچۀ کذایی خودتان در مورد خوش‌گذرانی‌های دوران پیش از ازدواجتان با من نوشته بودید باز نگذاشتم بنیان این زندگی از بین برود! اوه، لئو، پدر آسمانی ما، مسیح مقدس، تو را ببخشد! آخر چه ضرورتی داشت به من دروغ بگویی؟ اما نه، بگو عزیزم، بگو، هر چه بود گذشت."
تولستوی به ملک‌الموت نگاه می‌کند، و آن فرشتۀ بزرگ قاطعانه چهار انگشت دست راست خود را نشان می‌دهد. سوفیا آندریونا مشتاقانه گوش خود را به دهان غول در حال احتضار تاریخ ادبیات نزدیک و نزدیک‌تر می‌کند، اما بعد هق هق زنان صورتش را عقب می‌کشد و می‌گوید، "آه لئو نیکلایویچ، آخر چرا! هفت بار پاکنویس جنگ و صلح، آه خدایا، هفت بار پاکنویس 1400 صفحه خط خرچنگ غورباغه لئو نیکلایویچ! باورم نمی‌شود!" و وقتی به کمک شال دوباره اشک‌هایش را پاک می‌کند ادامه می‌دهد، "لئو نیکلایویچ، آه خدایا، باورم نمی‌شود، چطور چنین چیزی امکان دارد!"
تولستوی دوباره به ملک مقرب نگاه می‌کند. فرشتۀ عظیم‌الشأن عدد 3 را نشان می‌دهد. "لئو نیکلایویچ، من 13 شکم برای شما بچه زاییدم! 13 بار! آه، مسیح مقدس، آیا هرگز مردی در این جهان خواهد آمد که بتواند درک کند 13 بار زایمان کردن چه به روزگار یک زن می‌آورد؟! شما نویسندۀ بسیار بزرگی هستید لئو نیکلایویچ، بزرگ‌ترین نویسندۀ تمام عالم هستید، اما هر قدر هم نویسندۀ بزرگی باشید باز نخواهید توانست درک کنید که من در مورد چه چیزی دارم حرف می‌زنم! اوه، مادر مقدس، آیا نیرویی در این جهان هست که بتواند به یک مرد مفهوم 13 بار زایمان کردن را بفهماند؟! آخر چرا؟"
تولستوی با بازماندۀ نور درون چشمانش به حضرت ملک‌الموت نگاه می‌کند. فرشتۀ مقرب با دو انگشت اشاره و میانی دست راست شکل V را به تولستوی نشان می‌دهد. "اوه، خدایا! چطور ممکن است! باورم نمی‌شود. من چقدر برای ادارۀ این زندگی زحمت کشیدم، چقدر برای سر و سامان دادن به امور این خانه کار کردم! آه مریم مقدس، فردا که من بمیرم حداکثرش می‌گویند سوفیا آندریونا برس؟ کی بود؟ زن لئو نیکلایویچ تولستوی بزرگ! اما هیچ‌کس نمی‌گوید این لئو نیکلایویچ تولستوی بزرگ در زندگی خصوصی‌اش چقدر شلخته و دست و پا چلفتی بود، و اگر زنش نبود محال بود که بتواند حتی امور شخصی خودش را اداره کند! آیا کسی خواهد آمد بگوید لئو‌ نیکلایویچ تولستوی؟ کی بود؟ شوهر سوفیا آندریونا برس بزرگ! اوه معلوم است که چنین چیزی امکان ندارد. جای من در انبار فراموشی تاریخ است!"
تولستوی با درماندگی به پای تخت نگاه می‌کند و ملک مقرب با انگشت شست دست راستش را به او نشان می‌دهد، و تولستوی می‌بیند که فرشته با دست آزاد خود کلاهش را روی سرش مرتب ‌می‌کند. "اوه لئو نیکلایویچ، آخر یعنی چه! من تمام عمرم یا در حال بچه آوردن بودم یا در حال تحمل درد کمر و تخمدان و یا عزاداری برای آن بچه‌هایمان که مردند! آه مسیح مقدس، ای پدر ما که در آسمان‌هایی! ای مادر مقدس، ای مادر مقدس ما که در آسمان‌هایی! شما می‌دانید من از چه دارم حرف می‌زنم. اما باشد، مهم نیست، لئو نیکلایویچ. بگو عزیزم، هر چه بود گذشت. "
تولستوی به پای تخت نگاه می‌کند و در میان تصاویر پیش رویش که هر لحظه محو و محوتر می‌شوند ملک‌الموت را می‌بیند که بلند شده است و دارد به سمت او می‌‌آید. "بله، بگو لئو نیکلایویچ عزیزم، بگو، مهم نیست. هر چه بود گذشت!"

 

۳۴۸۳
گرایش دولت بر این است که با تهدید ، به طور مشخص، خشونت را به انحصار خود درآورد
"والتر بنیامین"

والتر بنیامین

مگر آنارشیست بوده است؟

اگر دیدی به اش بگو:

داداش دولت حتی از دید فلاسفه ایدئآلیست در هر جامعه

اوتوریته ای خودمختار است

و

همه ارگان های قهر را در انحصار خود دارد.

دولت چماق وحشت انگیز طبقه حاکمه برای سرکوب طبقات اجتماعی دیگر است.

هر گردی ضمنا گردو نیست.

دولت داریم تا دولت.

هم

دولت پینوچه  و پوتین وپالان

دولت

است

و

هم

دولت کاسترو و چه گوارا.

۳۴۸۴
نام اثر: آلبوم خانوادگی
(گزیده شعرهای ویسلاوا شیمبورسکا) - شماره 2
ترجمه و اجرا: فرهنگ راد
این اثر ترجمه و اجراء چندین شعر از خانم ویسلاوا شیمبورسکا، شاعر بزرگ لهستانی و برنده جایزه نوبل در ادبیات است.
نمونه شعرهای این گزیده:
زیر ستاره‌ای کوچک

عذر می‌خواهم از شانس برای اینکه ضرورت می‌خوانمش.
عذر می‌خواهم از ضرورت، اگر در نهایت، اشتباه می‌کنم.
لطفاً، عصبانی نشو، ای خوشبختی، که تو را حق خود می‌دانم.
باشد که مردگان من صبور باشند با خاطراتم که محو می‌شوند.
عذر می‌خواهم از زمان برای تمام جهانی که هر ثانیه نادیده‌اش‌ می‌گیرم.
عذر می‌خواهم از عشق‌های گذشته برای اینکه آخرینشان را اولین در نظر می‌آورم.
مرا ببخشید، ای جنگ‌های دور، از اینکه با گل‌هایی به خانه برمی‌گردم.
مرا ببخشید، ای زخم‌های باز، از اینکه انگشتم را می‌خراشم.
عذر می‌خواهم بابت ضبط دقایق برای آنانی که از عمق وجود گریه می‌کنند.
عذر می‌خواهم از آنهایی که برای خواب ماندن در ساعت 5 صبح در ایستگاه‌های راه‌آهن انتظار می‌کشند.
مرا ببخش، ای امید در بند، از اینکه گهگاه می‌خندم.
مرا ببخشید، ای بیابان‌ها، از اینکه برای رساندن قاشقی آب به شما عجله نمی‌کنم.
و تو، ای شاهین، بی‌تغییر مانده سال از پی سال پیش، همیشه در قفسی یکسان،
نگاهت مدام خیره بر نقطه‌ای واحد در آسمان،
مرا ببخش، حتی اگر معلوم شود که تو پر شده بودی.
عذر می‌خواهم از درختان قطع شده برای چهار پایه میز.
عذر می‌خواهم از پرسش‌های بزرگ بابت پاسخ‌های کوچک.
ای حقیقت، لطفاً چندان به من توجه نکن.
ای کرامت، لطفاً بزرگوار باش.
تحملم کن، اُ راز وجود، وقتی که من هر از گاه چیزی را از دنباله‌ات جدا می‌کنم.
ای روح، توهین نکن از اینکه من فقط گاه گاه تو را دارم.
عذر می‌خواهم از همه چیز که نمی‌توانم همزمان همه جا باشم.
عذر می‌خواهم از همه که نمی‌توانم هر زنی و هر مردی شوم.
می‌دانم تا وقتی که زنده‌ام، توجیه‌پذیر نیستم،
چرا که من راه خود را می‌روم.
دشمن‌خویانه تحملم نکن، ای سخن، چون کلمات پیچیده به کار می‌برم،
آنگاه سخت بکوش تا که آن کلمات آسان به نظر آیند.

 

۳۴۸۵
جنگ کریمه
اگر چپ به خود زحمت بدهد و مقاله های مفصل مارکس در «نیویوریک دیلی تریبون» در دهه ی ۱۸۵۰ را بخواند، بسیار خواهد آموخت.
مارکس با اینکه شدیدا مخالف سلطان های مرتجع عثمانی بود، ابدا موافق شکست ترکیه توسط امپراطوری روسیه نبود. به نظر مارکس پیروزی روسیه با تصرف کریمه و قسطنتنیه، و از آنجا دریای سیاه، روسیه را به قدرتی مسلط در اروپا تبدیل می کند که هدف بلافصلش سرکوب جنبش های انقلابی خواهد بود.

جوجه را آخر پاییز خواهند شمرد.

روزی

روسیه خرابات شام خواهد شد و سکنه روسیه دنبال سوراخ موش خواهند گشت.

هیتلر و استالین هم به همسایه های ضعیفشان حمله می کردند و آخر و عاقبت شان را دیدند.
 

۳۴۸۶
روسیه مگر چیست که امریکا آدم حسابش کند؟

روسیه ۳ در صد اقتصاد جهان را در دست دارد.

عقب مانده تر از ترکیه است.

مثل ولایت جمکران و امارات عربی از صدور مواد خام امرار معاش می کند
 

۳۴۸۷
رفیق پوتین است

این فاشیست فرانسه.

تنها کسی که حاضر به حمایت از فاشیست های اروپا و امریکا و آسیا ست

پوتین است که سرمشقش پینوچه است

۳۴۸۸
فوندامنتالیسم و ترور

۳۴۸۹
این این انشای دخترمه وقتی کلاس دوم بوده خیلی قشنگه نوشته:
«خدایا عقلم را همیشه سالم نگه دار.»
خودش به خودش ۲۰ داده
ماریا


زنده باد جانان ماریا
به اش بگو:
عقل
تنها چیزی است
که
خدا دادی نیست
و
خدا
رابطه حسنه با هاش ندارد.
عقل
دشمن آشتی ناپذیر خدا و مسجد و منبر و مخلفات است.
عقل
خودمختار است و نه وابسته.
ما در زمینه عقل
۱۹۷ مطلب
تحت عنوان خرد ـ انسان ـ تاریخ
ترجمه و منتشر کرده ایم و باید ادامه دهیم.
به جانان بگو بخواند

۱۹۷
 http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6668

 

۳۴۹۰
سواد بخور و نمیر ندارند.

و گرنه مارکس و انگلس را قبل از لنین و بلشویک ها

مقصر تأسیس ملت اوکراین می دانستند.

مارکس و انگلس
در
۲۹ نوامبر
در میتینگی شرکت می ورزند
که
«دموکرات های برادر»
(سازمان مشابه انجمن دموکرات ها در بروکسل)
برگزار کرده بودند.

این روز
سالروز قیام لهستانی ها در سال ۱۸۳۰ بود
که
در
سالن انجمن آموزشی ـ پرورشی کمونیستی کارگران در لندن
برگزار شده بود.

از
مارکس و انگلس
می خواهند که سخنرانی کنند.

مارکس و انگلس
با
رزم خلق لهستان در راه کسب استقلال ملی
اعلام همبستگی می کنند.

  انگلس
جمله معروف خود را در این سخنرانی بر زبان می راند:
«هیچ ملتی نمی تواند آزاد گردد و ضمنا ملل دیگر را تحت ستم و سرکوب قرار دهد.»

(این بدان معنی است که پیش شرط آزادی ملی هر ملت،
احترام نظری و عملی اکید به آزادی ملل دیگر است.
اینجا ما با دیالک تیک رهایش ملی سر و کار پیدا می کنیم:
دیالک تیک طلب رهایی ملی و حمایت از رهایی ملی ملل دیگر.
ما با نقض بی شرمانه آشکار این دیالک تیک پس از جنگ جهانی دوم آشنا می شویم:
ملت فرانسه که در مبارزه رهایی بخش ملی بر ضد فاشیسم هیتلری شرکت کرده بود،
پس از کسب استقلال ملی
به
سرکوب خلق ویتنام در مبارزه به خاطر کسب رهایش ملی از استعمار فرانسه می پردازد.
آنتی فاشیست های فرانسه
به
سرکوبگران جنبش رهایی بخش خلق ویتنام
مبدل می شوند.
مترجم)

انگلس
اضافه می کند:
«بنابرین، رهایش آلمان بدون رهایش لهستان از قید و بند مبتنی بر ستم و سرکوب آلمان،
نمی تواند صورت گیرد.»
(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۴، ص ۴۱۷)

انگلس
با این موضعگیری نسبت به انترناسیونالیسم،
همزمان به طرفداری از منافع خلق المان پرداخت.
بدین طریق
مثالی برای پیوند ناگسستنی میان پاتریوتیسم (میهن پرستی) و انترناسیونالیسم (خواهری و برادری بین المللی) عرضه کرد.

برای اینکه جایگاه طبقه کارگر همه کشورها
یکی است.

برای اینکه دشمنان و منافع طبقه کارگر همه کشورها
یکی اند.

انگلس گفت:
«به همین دلیل هم طبقه کارگر همه کشورها باید به رزم مشترک برخیزند.
باید در مقابل برادری بورژوازی همه کشورها
برادری کارگران همه کشورها
را
قرار دهند.»
(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۴، ص ۴۱۸)

مارکس و انگلس
اما
برای تشکیل هسته فرقه گرایانه مجزا  از جنبش واقعی
در تمامی طول حیات شان رغبتی نداشتند.

به همین دلیل  «روزنامه  راین نوین » متکی بر «برنامه ۱۷ ماده ای حزب کمونیست در آلمان» بود.
یعنی
هنوز
نه برنامه ای کمونیستی، بلکه برنامه ای انقلابی ـ دموکراتیکی بود.

دو مطالبه مرکزی  «روزنامه  راین نوین» به شرح زیر بودند:
در هم کوبیدن دولت پروس و اطریش
برای اتحاد کل آلمان در جمهوری دموکراتیکی
و
جنگ انقلابی بر ضد روسیه تزاری که در صدد سلطه مجدد بر لهستان است.
 
مارکس و انگلس
در
تزاریسم روس
پشت و پناه ارتجاع  
را
در آن زمان می دیدند.

تزار
قدرتمندترین تکیه گاه دول فئودالی پروس و اطریش در آن زمان بود.

بدون سرنگونی تزار
رهایش لهستان
هم
امکان پذیر نبود.

از این رو
جنگ خلقی انقلابی بر ضد تزاریسم و در هم شکستن موضع قدرت تزار و یا حداقل تضعیف نفوذ آن
به
نفع پیشبرد مناسبات بورژوایی ـ دموکراتیک
در
کلیه کشورهای اروپا
بود.
پوتین و پالان احیای تزاریسم را در سر خالی از مغز خود دارند.

 

۳۴۹۱
استالین قبلا متحد همین هیتلر بود و هیتلر وقتی حمله کرد کرد و به اتحاد با استالین لولهنگ برداشت

استالین خر خواب خوش می دید.

فیدل کاسترو همین خریت او را به چالش کشیده است.

استالین ماهیتا ضد کمونیست بود.

همه همرزمان لنین را و هر اندیشنده کمونیست را ترور و تیرباران کرد.

دلیل همه بدبختی ها همین استالینیسم بود که کثافت محض است
 

۳۴۹۲
زن بودن مد شده است.
نسیم

آره.
خیلی چیزها مد شده است.

مثلا
یهودی بودن هم مد شده است.

حتی
خنگ و خرفت و خر بودن مد شده است.

پاریس
دختر هیلتون
اصلا
سواد ندارد
ولی یک میلیون هوادار دارد
و
به همین دلیل
میلیونر شده است.


 ۳۴۹۳
به هیچکس اعتماد نکنید.
گلی

آنتی نوم کرتی های (شهری در یونان باستان) دروغگو را شنیده ای؟
وقتی
کرتی
می گوید
دروغ چرا
«کسی قابل اعتماد نیست»
چه باید کرد.

به خود گلی اعتماد باید کرد؟
مگر گلی جزو همه کس نیست.
در این صورت
اندرز گلی به چه درد خواهد خورد؟


۳۴۹۴
آره.

ولی مارکسیسم را برای تمیز امپریالیسم از فاشیسم و اولیگارشیسم و فوندامنتالیسم آفریده اند.

حزب توده هم مرتکب همین خریت و خطای خطیر استالین شد که به شکست سوسیالیسم منجر شد.

حزب توده با دل بستن به فوندامنتالیسم

بدترین ضربه را بر حزب وارد ساخت.

ابروی حزب توده را بر باد داد

۳۴۹۵
از وقتی اومدم دفتر جدید روی تمام پسرای شرکت های اطراف کررررراشم
شیرین
 
شیرین نظامی
هم
اگرچه ارمنی بود
ولی
مثل شیرین تشیع حشری
بود.
اما
زنده باد فرهاد
که
جز شیرین ارمنی
کراشی ندارد.

 

۳۴۹۶
مگر در مدارس دزفول
تاریخ نخوانده اید؟
پس چه خوانده اید؟
استالین
دار و دسته هیتلر را برای جشن انقلاب اکتبر
حتی
به
مسکو
دعوت می کرد.

استالین
هر پیروزی هیتلر بر فرانسه و غیره را تبریک می گفت.

استالین
برای هیتلر
در زمینه کمک گازوئیل و بنزین و غلات و مهمات
سنگ تمام می گذاشت.

استالین
همین رابطه پوتین و پالان با فاشیسم
را
با
هیتلر
داشته است.

 

۳۴۹۷
دخترم از دانشگاه اومده میگه مامان یه ماشین دنده عقب داشت من و دوستم رو زیر میگرفت ما فقط داد زدیم آقا آقا..

پیاده شد هر چه که فحش رکیک و پدر و مادر بود بهمون گفت..

من به دوستم گفتم

مردم تحت فشارن و کنترل اعصاب ندارن ما که روانشناسی میخونیم باید درک کنیم و فقط رد بشیم
ماریا

 

سکنه جمکران که آدم نیستند.
مگر در جمکران
روانشناسی جانوران تدریس می شود؟

 

۳۴۹۸
آره.

ما هم نگفتیم که استالین وجود خارجی دارد؟

ما تاریخ را فقط ورق زدیم.

حریف اصلا از تاریخ معاصر خبر ندارد.

حزب توده و راه توده و مهر توده و ماه توده و عدالت و انصاف و غیره

ربط فرمال (در حرف) به حزب توده دارند.

توده اما خورشیدی تابان دارد.

حزب توده

به ‍شرط فلسفی بودن

حزب توده است.

بدون فلسفه حتی نمی توان منافع پرولتاریا را تشخیص داد،

چه رسد به دفاع از آن.
 

۳۴۹۹
ممنون.

مفهومی به نام علم کمونیسم وجود ندارد.

به حریف گفتیم که کمونیسم علمی وجود دارد که نتیجه نفی دیالک تیکی کمونیسم اوتوپیکی است.

حریف کمونیسم علمی را با علم کمونیسم عوضی گرفته بود.

ضمنا بحث ادامه دارد.
 

۳۵۰۰
مش فرشته.

خلق اوکراین
چه ربطی به نازیسم دارد؟
۵ میلیون زن و کودک
در
خارج از سرحدات اوکراین
دربدر شده اند.

چه بسا در خطر افتادن به دام تبهکاران بی رحم و بی شرم قرار دارند.

۷ میلیون پیر و برنا
در داخل اوکراین
آواره اند
و
در
معرض خطر مرگ لحظه به لحظه اند.

دفاع از پوتین و پالان
نشانه طرفداری از فاشیسم است
و
نه دعا برای خلق ستمدیده اوکراین.

 

۳۵۰۱
رسول الله فرمود:‌ خدا عطسه را دوست دارد و خمیازه را دوست ندارد اما شیطان خمیازه را دوست دارد.

۳۵۰۲
سعدی بزرگ و فرزانه در حدود ۸۰۰ سال پیش به درستی به نقش دولت در قبال مردم و شهروندان اشاره کرده است.
 پادشه پاسبان درویش است
 گرچه رامّش، به فَرِّ دولتِ اوست
 گوسپند از برای چوپان نیست
 بلکه چوپان برای خدمت اوست


معنی تحت اللفظی:
پادشاه حافظ فقرا ست
اگرچه آسودگی فقرا در سایه شکوه دولت پادشاه است
گوسفند برای شبان نیست
شبان نوکر گوسفند است
 
معنی تحت اللفظی:
پادشاه

حافظ فقرا ست
اگرچه آسودگی فقرا در سایه شکوه دولت پادشاه است
گوسفند برای شبان نیست
شبان نوکر گوسفند است
این تئوری جامعتی فئودالی سعدی است:
تریاد (تثلیث) شبان ـ گرگ ـ گله (پادشاه ـ دولت ـ توده)
سعدی توده را به گله گوسفند تشبیه می کند
پادشاه را به شبان
و
دولت را به گرگ.
اگر توده روزی طغیان کند
مقصر عوامل دولتی قلمداد می شوند و نه پادشاه.
سعدی می داند که قضیه درست برعکس است:
توده زحمتکش حافظ طبقه حاکمه (پادشاه) است و نه برعکس.


۳۵۰۳
تا ۵ سال پیش داشتن موی فر رنجی بیش نبود، اما حالا عشق است موهای فر خودم ، چون خودم هستم.
نسیم

خودیت کسی بسته به فرم مویش نیست.
بسته به چیست؟

 

۳۵۰۴
Olga Skabe ïeva, die Moderatorin des russischen öffentlich-rechtlichen Senders Россия-1:
"Die russische Spezialoperation in der Ukraine hat sich in etwas verwandelt, was man leicht als Dritten Weltkrieg bezeichnen kann".
"Im Moment kämpfen wir, wenn nicht gegen die Nato selbst, zumindest gegen die NATO-Infrastruktur und wehren uns damit gegen die USA".

 

۳۵۰۵
اولیگارشیسم، فاشیسم و فوندامنتالیسم همیشه بر ضد ضعفا می جنگند.

برای اقویا دم تکان می دهند و چاپلوسی می کنند.

توله های خود را حتی برای زندگی به ممالک امپریالیستی می فرستند.

بمب های القاعده

در قطار کارگران مهاجر مادرید منفجر می شود.

بمب طالبان و داعش و غیره

در مساجد و مدارس و میادین کابل.

پوتین هم به همسایه فقیر و ضعیفش حمله می برد و نه به امریکا و فرانسه و انگلیس و آلمان.

۳۵۰۶
ما مال این دنیا نیستیم.
کالیایف: تو همیشه یه غمی توی چشمات هست، دورا. باید شاد باشی. باید مغرور باشی. زیبایی هست! خوشحالی هست! «در آن خلوتگاه که دلم هوای تو را می‌کند...»
دورا: (با لبخند) «... آن تابستان همیشگی را فرو می‌دهم در ریه‌هایم...»
کالیایف: آه، دورا. تو این شعر یادت مونده؟ و لبخند می‌زنی؟
آخ! آخ، یانک. اگه می‌شد فقط برای یک ساعت رنج و بدبختیِ این دنیا رو از یاد بُرد، و دل رو به دل سپرد که هرجا می‌خواد بره و تو رو با خودش ببره. یک ساعت به هوای دل خود، یک ساعت و نه بیش‌تر. می‌تونی فکرش رو بکنی؟
صالحان/آلبر کامو/ترجمهٔ خشایار دیهیمی/نمایشنامه
 بنا به تصریح خود کامو، عنوان کتاب برگرفته از یک روایت عبری است. طبق این روایت، در هر نسل ۳۶ نفر متولد می‌شوند که بار رنج جهان را به دوش می‌کشند تا جهان را از پلیدی‌ها مصون و محفوظ بدارند و جان خود را هم در این راه فدا می‌کنند. در فارسی، کلیمیان اینان را «صُلَحا» یا «صالحان» می‌خواندند.

کامو اهل هارت و پورت است
عیاش است
مرجع تقلید جلال آل احمد و احمد شاملو ست

 

۳۵۰۷
کودک فقیر در پی آش

 

۳۵۰۸
  «انقلاب رنگی»
اولی، «انقلاب سبز»، ایران ۲۰۰۹، و دومی، «انقلاب نارنجی»، اوکراین ۲۰۰۴
هر دوی این جنبش های اجتماعی در اعتراض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری به وقوع پیوستند.
نظام خودکامه ی ایران اولی را «کودتای مخملی» و آمریکایی نامید و به خون کشید. چپ به درستی در این جنبش اجتماعی علیه ج.ا. شرکتی فعال و همه جانبه داشت.
اما متاسفانه هم آوا با جمهوری اسلامی و پوتین، چپ نیز دومی را یک «کودتای آمریکایی» نامید.
این دوگانگی را با چه منطقی می توان توجیه کرد؟

یکی از تبهکاری های ایده ئولوژیکی امپریالیسم و فوندامنتالیسم

تحریف مفاهیم فلسفی است.

انقلاب تعریف دارد.

تنها انقلابی که در ایران رخ داده

انقلاب سفید بوده است.

حتی مشروطه انقلاب محسوب نمی شود.

انقلاب اسلامی را ۱۴۰۰ سال قبل حضرت محمد رهبری کرده است.

خمینی عنگلاب اسلامی کرده است.

عنگلاب = رستاواراسیون = پیروزی ارتجاع سرنگون شده در اثر انقلاب سفید
 

۳۵۰۹

دستگاه قضایی انگلیس
رسما
اجازه استرداد آسانژ به امریکا را صادر کرد
دموکراسی سرمایه داری ذات گند خود را نشان داد
گری

 این جمله گری
حاوی ایرادات مفهومی و نظری (تئوریکی) است.

۱
اولا دموکراسی بورژوایی
وجود داشته است.
آنهم در قرن ۱۹ یعنی زمان حیات مارکس و انگلس.

۲
دموکراسی بورژوایی آغازین
دموکراسی فرمال و صوری بوده است.
یعنی محتوای آن دیکتاتوری طبقاتی بورژوازی بوده است.

۲
با تبدیل بورژوازی مترقی اغازین به بورژوازی مرتجع واپسین
و
به ویژه
با
گذار سرمایه داری مبتنی بر رقابت آزاد به امپریالیسم
بر
دموکراسی بورژوایی فاتحه بلندی خوانده شده است.
 

۳۵۱۰
نقاش که بنگاشت رخ او به تعجّب
از غایت ِحُسن ِ رُخش انگشت گزان است
عطار

۳۵۱۱
۵ میلیون زن و کودک از کشور پوتین زده خارج شده اند و در بدر در دیار بیگانه اند.

۷ میلیون پیر و برنا در کشور آواره اند.

از خانه به خانه می گریزند تا از گزند باندهای تروریست پوتین ـ قدروف و شرکاء ـ بلکه جان سالم به در ببرند

و

تو از نازی ها دم می زنی.

بهترین متحدین پوتین نازی های جهانند

از ترامپ تا آ اف دی، از برلسکونی تا ماری لوپن. چشم باید داشت و دید.
 

۳۵۱۲
سیاووش میرزاده
بده کشتیِ می تا خوش برآییم
از این دریای ناپیدا کرانه
حافظ
جام از دست فرومگذار
 
زيبا نمي ‎شوی
حتّا
اگر به وسعتِ هوشِ سبزِ خدا برسی
وقتي شناورِ لحظه های خوشِِ عشقی
بچرخان به زيبايی جامت را وُ
از دست فرو‎مگذار
سر بِـنِه بر نرمای لخشانِ واژۀ عشق وُ
نياز كن
و بر نازكاي ترّنم
تلوتلوخوران، تَر شو
در طراوتِ آبی وُ سبز وُ سرخ وُ بنفش وُ ارغوانی ...
از پیشاقرمزِ ندیدن تا پسا بنفشِ رمیدن وُ نرسیدن
در مخملِ رنگ وُ رنگ وُ افسونِ تُرنگ ...
به یاد آر
در گردبادِ گذر ِهر لحظه مکث هایی خُفته
كه سرماي حضورِ مرگ
آوار می كند بر تو
تا يخ ‎زند بر جداره ی سرخِ رگانت، دَلَمه های خون
كَف بماسد گِرداگِردِ هاژ دهانت
و از تهاجمِ تلواسه، سياهیِ چشمانت
لوچ شوند.
پُرکن پیاله را وُ از دست فرومگذار
تا حجمِ ارغوانيِ آوازت را
بر برگ-برگِ یاد‎مان های ایام خوش ات
بِفشانی
و گذارِ دشوارِ نامده های تلخ را به همرهی می
ساده كنی.

 

۳۵۱۳
همان طور که در دین فعالیت خود جوش تخیل انسان ، یعنی‌ فعالیت مغز و قلب انسان ، خود را از فرد جدا می‌‌کند و چون فعالیت بیگانه ی خدا یا شیطان از نو پدیدار می‌‌شود، فعالیت کارگر نیز فعالیت خود جوش او نیست ، این فعالیت به غیر تعلق دارد و فقدان خود او است .
بنابر این ، انسان ( کارگر ) تنها در اعمال حیوانی خود یعنی‌ خوردن ، نوشیدن و تولید مثل ، یا حد اکثر در مسکن گزینی و سبک آرایش خود ، آزدانه عمل می‌‌کند ، حال آن که در اعمال انسانی‌ خود چیزی جز حیوان نیست ، آن چه حیوانی است ، انسانی‌ می‌‌شود و آن چه انسانی‌ است حیوانی می‌‌شود .
درست است که خوردن ، نوشیدن ، و تولید مثل نیز اعمالی حقیقتا انسانی‌ ا‌ند ، اما هنگامی که از سایر جنبه‌های فعالیت انسانی‌ جدا و به غایت‌های منحصر به فردی بدل می‌‌شوند ، اعمالی حیوانی ا‌ند .
دست نوشته‌های اقتصادی و فلسفی‌ ۱۸۴۴ ( صفحه ۱۲۹ )
کارل مارکس
ترجمه ، حسن مرتضوی

فعالیت خودپو نه خودجوش.

مشد حسن مرتضوی.

خودپویی ضد دیالک تیکی آگاهی است.

دیالک تیک خودپویی و آگاهی

از دیالک تیک های جامعه شناسی وسیاسی است.
 

۳۵۱۴
قبل از پیوستن باندرا به هیتلر، استالین قلدر و خونخوار جام به جام هیتلر می زد و اکنون پوتین و پالان می زنند.

 

۳۵۱۵
هیچ چرخی نخواهد چرخید، هیچ تلفنی به صدا در نخواهد آمد، و هیچ لامپی روشن نمی‌شود ، مگر با اجازه طبقه کارگر، و زمانی‌ که این قدرت عظیم بسیج شود، هیچ نیرویی در کره زمین توان توقف آن را ندارد.،
تد گرانت


حریف از مرحله پرت است و با مفهوم سوبژکتیویته در تاریخ بیگانه است.

تزهایی راجع به فویرباخ را نخوانده است و نفهمیده است.


۳۵۱۶
مشخصه مهم استالینیسم

پرونده سازی تروریستی به هر اندیشنده است.

انها اصلا چشم ندارند تا ببینند.

این جماعت نکبت اصلا سیاسی نیستند
 

۳۵۱۷
عده ای از قرآن سوزی
به خشم امده اند
و
نه
از
همنوع سوزی
آذری

آذری ها نباید فریب ظواهر امور را بخورند.

به قول شاعر شیره ای شان

درد روی درد تلنبار می شود و پناهنده بی ریشه و مطرود و منفور

به بهانه ای ناگهان منفجر می شود
 

۳۵۱۸
سیاووش میرزاده
چه می شد اگر...
خوکردگی به اتراق و میلِ به سُستی
که بی جا وُ بی جهت
نیفتاده بود بر آنهمه عزم
و کِرِخت که بی جا وُ بی جهت
نپخشیده بود بر حوصله ی رفتار
از آنهمه شتابان ولو رفتن
در بی کوچگی های بی سو وُ بی بُردار بیابان.
میلی به نشستن
رفتنم را ماند
و ماندنم را
لباس به جارَختی نشاند.
می آیمت را که نیامدی؟
رَم از گام های آهویی ات که برنگرفتی؟
خستگی، بهانۀ تلخی بود برای نرفتن و ماندن
در آوارِ تعلل وقت های مردّد وُ مُرده
تا عبورِ جانگدازش را بی آزار
از سِفتِ جان سختِ پیشاروی
نرم وُ سبک
بگذراند.
دیروز اگر خیالی
در این حوالی
می بَرَدش را می آمد وُ به آبادِ ناکجام می کشاند
حالی بود وُ مجالی
خارخارِ جست وُجویی بود وُ آرزوی محالی
امروز گولی
آمده اش را خنده-خریش آمده وُ
سپرده سرِ سرکش را به آخورِ آسودن.
شتاب قدمانت را
به درنگی
بنشان
و در این حوالی لَختی بنشین
خمیده ی مرا به چرخشِ گلِ آفتابگردان
در روزهای آفتاب-طالع
حواله بده
شاید در کجایی از نمی دانم
چرخش مرا
به سمتِ هُرمِ تابشِ خورشیدی از نیامده ها
از چه آفاقی، قد راست کند
چه می شد اگر گذارت را قدری قدم سنگین می کردی؟
و چشم برآستانۀ انتظارِ من
می گرداندی؟

 

۳۵۱۸
روشنفکران وطنی با نشخوار پی در پی این واژه آزادی

گوش فلک را کر کرده اند.

پس از عنگلاب اسلامی مدتی چماق دولت وجود نداشت و معلوم شد که حضرات حرفی برای گفتن ندارند

و طالب سینه چاک اختناقند تا غر بزنند و پوز بدهند
 

۳۵۱۹
واقعیت عینی اند؟

استالینیسم

دیالک تیکی از خریت و خرپروری است.

استالینیسم

حزب طبقه کارگر را به طویله ای تروریستی مبتنی بر تزویر و تظاهر و ریا و سوء ظن و جاسوسی و خبرچینی و پرونده سازی به همدیگر و به هر همنوع مبدل می کند.

دلیل شکست انقلاب اکتبر

سیطره طاعون ترور همین استالینیسم بوده است
 

۳۵۲۰
تمامی‌ راز‌های قال الباقر و قال الصادق در همین است :
تا آنجا که به من مربوط می‌‌شود، من در دین نه راز حلول ، بلکه راز نظم اجتماعی را می‌‌بینم ، دین اندیشه برابری را به بهشت وا می‌‌گذارد ، و بدینسان مانع کشته شدن توانگر به دست تهیدست می‌‌شود .... بدون نابرابری ثروت جامعه نمی‌‌تواند بر جا بماند ، و نابرابری ثروت بدون دین نمی‌‌تواند دوام داشته باشد .
ناپلئون بناپارت
نقل از : کتاب هگل جوان ( صفحه ۴۷۸ )
گئورگ لوکاچ
ترجمه ، محسن حکیمی


عجب خرافه ای.

دین چیست؟

مشد هگل جوان.

مگر در کمون اولیه یعنی در جامعه برابران

دین وجود نداشته است؟

فلاسفه بزرگ بورژوازی مگر متدین بوده اند؟

مگر همین کانت و فیشته و فویرباخ و هگل بالغ

تبر بر تبار دین فرود نیاورده است؟
 

۳۵۲۱
Fühle dich nicht einsam,
Das gesamte Universum ist in dir.
رومی

ترجمه اش کنید و ببینید که حریف معنی تنهایی را حتی نمیداند.

او تنها را با توخالی عوضی می گیرد

۳۵۲۲
آخرین جنگِ جهانی!
پرندگان را باید به جان پناه های زیر زمینی برد
آنجا دیگر نه هوایی هست که شُش هاشان را یارای تنفس اش باشد
نه قطره آبی هست که منقارشان را یارای نوشیدن!
ماهیان را باید به جان پناه های زیر زمینی برد
پیش از آنکه جسمِ سرب فام شان خود به مرمی فشنگ ها بدل شود!
درختان را باید به جان پناه های زیر زمینی برد
درختان گردو و کاج و سرو را
بی آنکه سنجابی آزاری ببیند !
باید به جان پناه های زیر زمینی برد
نگاهِ پاکِ کودکان را
پیش از آنکه مچاله شود مثل اسکناس های چرک
لایِ دست های زندگی !
دستمالِ گلدوزی شده،بوی هندوانه
نرمای کف رودخانه
پیچک های روی پنجره
دست روی پیشانی ت توی روزهای سخت زندگی ، همه را !
جهان را باید به جان پناه های زیر زمینی برد.!!
تورگای فیشکچی
برگردان:محمد رضا فرزاد


۳۵۲۳
خزعلی خطاب به دختران ۹ ساله:
برای خانواده‌ای که می‌خواهید تشکیل دهید از اکنون برنامه ریزی کنید .
دختر نه ساله را زیر فشار ازدواج گذاشتن به جز تحجر و تفکر طالبانی چه معنی‌ دارد ؟؟؟؟ آیا این به جز به کنج خانه پرتاب کردن معنی‌ دیگری دارد ؟؟؟ کودک باید کودکی کند ، مسئولیت سنگین ازدواج با این فشار‌ها به جز سرگردانی و ایجاد جو عدم تفاهم در زندگی‌ آینده ثمر دیگری دارد ؟؟؟ اصلا شما‌ها تا به حال کجا بودید که این گونه نطق تان باز شده ؟؟؟
خزعلی خطاب به دختران ۹ ساله: برای خانواده‌ای که می‌خواهید تشکیل دهید از اکنون برنامه ریزی کنید
معاون امور زنان و خانواده ریاست جمهوی در آیین روزه اولی ها دختران مدرسه ایران دختران دانش آموز اظهار کرد:
از اکنون برای زندگی و خانواده ای که می خواهید تشکیل دهید، برنامه ریزی داشته باشید تا پرورش دهنده شهید سلیمانی‌ها باشید.

 

۳۵۲۴
نالیدن ، زاریدن و گریستن اعمالی زبونانه اند
دل‌ قوی دار و در جاده ی سرنوشت گام بگذار
و باری را که قرعه ی فال بر دوشت نهاده بر گیر
و آنگاه چون من ، رنج بکش و در خلوت بمیر
دووینی
( مرگ گرگ ).

۳۵۲۵
درنگی دیگر در استالینیسم
مشخصه اسلوبی (متدیکی) استالینیسم و فاشیسم و فوندامنتالیسم و امروزه اولیگارشیسم روس
همین تئوری نخبگان
است
که
شما
در این جمله نمایندگی می کنید.

تئوری نخبگان
مهم ترین تئوری جریانات فاشیستی و فوندامنتالیستی است.

در تئوری نخبگان
توده مولد و زحمتکش
به مثابه زباله
تصور و تصویر می شود
و
نخبه
به مثابه سازنده تاریخ.

نخبه های فاشیسم و اولیگارشیسم
را
پیشوایان
مثلا هیتلر و استالین و اوان مخوف و پوتین و ژنرال های خون آشام و غیره
تشکیل می دهند.

نخبه های فوندامنتالیسم
را
انبیا و ائمه و فقها و علما و اولیا (ولی ها) و شهدا (سلیمانی ها).

یعنی
دیالک تیک شخصیت و توده
وارونه می شود.

بدین طریق
کیش شخصیت
پیشواپرستی
امام پرستی
به ذهن توده رخنه داده می شود.

نخبه
سکسی می شود و محبوبیت عمومی کسب می کند.

پوتین به مثابه نخله اولیگارشیسم
همه کاره و همه فن حریف است:
هم
رئیس جمهوری مادام العمر است
هم
شناگر
است
هم کوهنورد
است
هم
ماهی گیر است
هم
کشتی گیر است
هم
چاقو کش و هفت تیر کش است
و
هم
حتی
آواز خوان
است.

در
استالینیسم
ضمنا
دیالک تیک اوبژکتیو ـ سوبژکتیو (عینی ـ ذهنی) فراموش می شود
و همه کاسه ها و کوزه ها بر سر مهره ها خرد و خراب می شوند.

طنز قضیه هم همین جا ست:
نخبه ای که به عرش اعلی برده شده بود
و تاریخساز قلمداد دشه بود،
اکنون
به اسفل السافلین پرتاب می شود
و
دلیل همه بدبختی ها جا زده می شود.

در نتیجه
لاشخوری به عنوان پیشوا و اموزگار و رهبر تقدیس می شود
و
هر نفسکشی به عنوان خاین
زجرکش و ترور و اعدام می شود.
نهایتا جامعه طویله می شود.


۳۵۲۶
درنگی دیگر در اولیگارشیسم

نه.
اولیگارشیسم برای امپریالیسم
دشمن طبقاتی نیست
تا بر علیه ان جنگ کند.

اولیگارشیسم
ثروت عظیم جامعه قبلا سوسیالیستی
را
از کشور خارج می کند
و
در ممالک امپریالیستی
حیف و میل می کند.

کشتی های تجملی چندین ده میلیون دلاری می خرد،
قصر و در و گوهر و الماس کلانقیمت می خرد.
حمایت مالی چندین ده میلیونی از جناح های دست راستی احزاب امپریالیستی
مثلا
ترامپ
جانسون
لوپن
آ اف دی
نازی های هلند
و غیره
به عمل می آورد.
فساد در جهان صادر می شود.
این جنگ
از
سویی
جنگ زرگری خونین اولیگارشیسم روس با اولیگارشیسم اوکراین
و
از
سوی دیگر
جنگ زرگری اولیگارشیسم روس با امپریالیسم
است.

در اثر این جنگ
کیسه انحصارات امپریالیستی پر می شود
و
وحدت جناح های جنگ طلب در اردوی سرمایه
تحکیم می یابد
و اسباب مرگ و میر صدها میلیون تن از مردم جهان
آماده می گردد.

 

۳۵۲۷
یه موضوع خوب برای نوشتن مقاله پیشنهاد بدید
زیبا

بیت بیت اشعار سعدی
و
سطر سطر آثار او
موضوعی برای تحریر دهها مقاله است.
مثال:

صورت زیبای ظاهر
هیچ نیست.
تا توانی سیرت زیبا بیار

 

۳۵۲۸
بایستی به مدرسه فقر برویم تا درک کنیم
که ثروت چه فاجعه‌ای تولید می‌کند.
حریف

اگر کسی
احیانا
برای عوام فریبی
مثالی بجوید،
همین ادعای حریف
مثال رسایی است.

مولد (تولید کننده) ذلت
در فلسفه حریف
ثروت است.

منظور حریف چیز دیگری است
ولی به سبب فقر مفهومی
عاجز از تبیین درست نظر خویش است.

قضیه اما از قرار دیگری است:

۱
اولا
قلت نعمت (فقر)
نتیجه سطح نازل توسعه نیروهای مولده جاندار و جامد است.
امروزه
در اثر توسعه عظیم نیروهای مولده
در مدت کوتاهی
ده هزار برابر ۵۰ سال قبل
نعمت تولید می شود.

۲
ثانیا
فقر در قاموس مارکس و هر رعیت و کلفت و عمله ای
نتیجه استثمار توده مولد توسط طبقه حاکمه انگل است
و
نه
نتیجه ثروت و نعمت.

 

۳۵۲۹ 
آنجا که سُخن از گفتن باز می ماند، موسیقی آغاز می شود.
هاینه

این ادعا احتمالا درست نیست.

برای اینکه هر فرم شناخت بشری
دلیل محتوایی ـ عینی ـ ذهنی ـ تکاملی خاص خود را دارد.

موسیقی که خود حاوی فرمهای مختلف از زمزمه تا اّهنگ و غیره است
در مرحله معینی از توسعه و تکامل بشری برای ابراز حالات روحی و روانی و مددرسانی به روند کار پدید امده است.

امتحانش آسان است:
شروع به خیاطی کنید و ببینید که به طور خود به خودی به زمرمه می پردازید.

اگر بشر کار نمی کرد،
موسیقی هم پدید نمی آمد.

نقاشی
شاید اولین فرم شناخت بشری باشد.

کلام
در مرحله متعالی توسعه و تکامل بشری
یعنی در مرحله تفکر بشری (تشکیل تدریجی مفاهیم و واژه ها)
شروع می شود.

ضمنا
هر فرمی از شناخت منحصر به فرد است.
تنیدس و نقاشی و موسیقی و سخن و غیره هر کدام حیطه خاص خود را دارد و بی بدیل اند

 

۳۵۳۰
چند نفر را در زندگیتان سراغ دارید که می‌توانید به او پیغام دهید و بگویید: قلبم شکسته است؟
متانویا

قلب که نمی شکند.
دل می شکند.

تا توانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد.

دل را نباید با قلب عوضی گرفت.

اگر ما خدای ناکرده ادم بودیم،
دل مان هر روز دهها بار می شکست
در آن صورت به تو پیغام می دادیم.
شگر کن که آدم نیستیم.

 

۳۵۳۱
بگذار تا مقابل روی تو بگذریم
دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم
شوق است در جدایی و جور است در نظر
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم
روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توست
بازآ که روی در قدمانت بگستریم
ما را سریست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم
گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم
ما با توایم و با تو نه‌ایم اینت بلعجب
در حلقه‌ایم با تو و چون حلقه بر دریم
نه بوی مهر می‌شنویم از تو ای عجب
نه روی آن که مهر دگر کس بپروریم
از دشمنان برند شکایت به دوستان
چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم
ما خود نمی‌رویم دوان در قفای کس
آن می‌برد که ما به کمند وی اندریم
سعدی تو کیستی که در این حلقه کمند
چندان فتاده‌اند که ما صید لاغریم

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر