۱۴۰۱ اردیبهشت ۵, دوشنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۱۱۴)

  

 

 میم حجری

 

۳۶۰۲ 
ماندلا و زیبایی

۳۶۰۳ 
انسان بدون عشق، یک بیولوژی محض است ..
انسان بدون عشق یک مقوله زیست‌شناسی است .
الوار

۳۶۰۴ 
درکنار بهترین ها تلخ ترین خاطرات تبدیل به خنده میشن.
متانویا

چرا؟
خاطرات تلخ و شیرین
تجارب آدمی اند
و
وجود درخود دارند.

در نتیجه
بود و نبود این و آن
تغییری در آنها نمی دهد.

مثال:
خاطرات کسی که شکنجه شده، جنگ دیده، دربدر شده، ذلت کشیده
در اعماق ضمیرش ته نشین می شوند
و
با حضور بهترین های کذایی
حریف و حریفه را به خنده برنمی انگیزند.

منظور متانویا
نسیان سوبژکتیو (به باد فراموشی سپردن الکی ـ دلخوشکنکی) خاطرات تلخ است
و
گرنه
خاطرات تلخ (و شیرین) در خاطر آدمی
رسوب می کنند و غلبه بر آنها محال است.

در روانشناسی از ترویما سخن می رود.

مثلا خاطرات جنگ و زجر و شکنجه
کابوس اند
و
بود و نبود دخترخاله
به تخلیه خاطر از این خاطرات منحوس
منجر نمیشود.

۳۶۰۵ 
یا راهی پیدا می کنم یا راهی می سازم
گلی


بدون تعیین پیشاپیش مقصد
پیدا کردن راه
بی معنی و محال است.
راه
در
دیالک تیک سه عضوی رهرو ـ راه ـ مقصد
وجود دارد.
رهرو
از مبداء معینی به سوی مقصد معینی به راه می افتد.

 

۳۶۰۶ 
ولی خیلی عجیبه که گوش دادن دوباره به یه آهنگ می‌تونه تو رو دقیقا پرتاب کنه به حال و هوای روزهای اولی که بهش گوش می‌دادی!
حدیثه

فقط آهنگ نیست.
خوردن غذای معینی هم یاد اور روزهای اول است.
دیدن شخص معینی هم.

این بدان معنی است که همه تجارب زندگی
در ایینه روح منعکس می شوند (عکس می اندازند)
و
عکس ها در کلکسیون عکس ضمیر و ذهن آدمی
بایگانی و ذخیره می شوند تا به تصادفی احیا شوند.

روند و روال تداعی (یادآوری) همین است.

۳۶۰۷ 
دنبال چیزی که دیگه مال تو نیست نرو
حنا


این جمله حنا
هم مبهم است و هم باطل.

منظور حنا
نه
چیزی
بلکه کسی
است.

ایراد این نظر حنا
این است که آدم ها را چیز واره می سازد.
زنان جمکران
حتی خویشتن خویش
را
چیز واره می سازند
و
چه بسا
دنبال مشتری برای خود می گردند
پیش به سوی گذار از چیز وارگی (چیزیت) به آدم وارگی (آدمیت)

۳۶۰۸ 
عجیب ثروتمندند عاشقانی که ، معشوقِ معشوقشان هستند.
احسان

این به معنی زیر است:
زنده باد دوستی.
عشق متقابل فقط در دوستی است.
عشق معمولی
یکطرفه است

 

۳۶۰۹ 
چیزهای هستی از ذرات تا کاینات
ساختار دیالک تیکی دارند
یعنی از وحدت اضداد تشکیل می یابند
سعدی پدر دیالک تیک بوده است:
در قاموس سعدی
نه گل به تنهایی وجود دارد
و نه خار.
دیالک تیک گل و خار وجود دارد.
دیالک تیک گنج و مار
زشت و زیبا
زن و شوهر
پروتون و الکترون
وجود دارد

 

۳۶۱۰  
مردی از دیوانه‌ای پرسید: اسم اعظم خدا را می‌دانی؟
دیوانه گفت: نام اعظم خدا نان است اما این را جایی نمی‌توان گفت!
مرد گفت: نادان شرم کن، چگونه نام اعظم خدا نان است؟
دیوانه گفت: در مدتی که قحطی نیشابور چهل شبانه‌روز طول کشید، من می‌گشتم، دیگر نه هیچ‌جایی صدای اذان شنیدم و نه درب هیچ مسجدی را باز دیدم، از آنجا بود که دانستم نام اعظم خدا و بنیاد دین و مایه اتحاد مردم نان است!
مصیبت‌نامه

عطار نیشابوری
 

۳۶۱۱  
طنز خوش بین و بدبین و واقع بین
طنز

بدبین
در
تونل
تاریکی
را
می بیند و بس.

خوش بین
در
آخر تونل
نور
را
می بیند و بس.

واقع بین

در
تونل
نور قطاری
را
می بیند
که
پیش می تازد.

راننده قطار
سه بنده خدای بی خبر از خرما
را
جلوی تونل
می بیند.

۳۶۱۲  
چه لطف بود که ناگاه رَشحِهٔ قَلَمَت
حقوقِ خدمتِ ما عرضه کرد بر کرمت
به نوکِ خامه رقم کرده‌ای سلامِ مرا
که کارخانهٔ دوران مباد بی رَقَمَت
نگویم از منِ بی‌دل به سهو کردی یاد
که در حسابِ خرد نیست سهو بر قَلَمَت
مرا ذلیل مگردان به شکرِ این نعمت
که داشت دولتِ سرمد عزیز و محترمت
بیا که با سرِ زلفت قرار خواهم کرد
که گر سَرَم برود برندارم از قدمت
ز حالِ ما دلت آگه شود مگر وقتی
که لاله بردمد از خاکِ کشتگانِ غمت
روانِ تشنهٔ ما را به جرعه‌ای دریاب
چو می‌دهند زُلالِ خِضِر ز جامِ جَمَت
همیشه وقتِ تو ای عیسیِ صبا خوش باد
که جانِ حافظِ دلخسته زنده شد به دَمَت

۳۶۱۳  
دلا منال که دور محن نخواهد ماند
سرور دشمن و اندوه من نخواهد ماند
چنانکه جلوۀ مرغ چمن به جای نماند
سیاه چادر زاغ و زغن نخواهد ماند
بهار آید و گل خندد و بگرید ابر
غبارِ غم به عذار چمن نخواهد ماند
شمیم پیرهن یوسف آید و یعقوب
همیشه ساکن بیت الحزن نخواهد ماند
به بزم وصل، رقيب ار چه گشته صدرنشین
ولی همیشه در آن انجمن نخواهد ماند
بیار خون سیاوش که بیژن اندر چاه
به يمن عاطفت تهمتن نخواهد ماند
مدار غم که حقیقت نمیشود مغلوب
نگین جم به كف اهرمن نخواهد ماند
صبا بشارت آزادی آرد و دل زار
اسیر آن بت پیمان شکن نخواهد ماند
رود ز کشور ما جيش اجنبی گلشن
سپاه خصم به خاك وطن نخواهد ماند
على اكبر گلشن آزادى
روزنامه‌نگار، نویسنده و شاعر، متخلص به گلشن

 

۳۶۱۴  
فاینانشیال تایمز لندن از پولشویی و حضور پول های کثیف اولیگارش های روسی در بریتانیا پرده برداری کرد.
سران کشور و نیز موسسات مالی و بورس لندن، همگی از این موضوع باخبر بودند ولی برای جذب سرمایه، افزایش تورم در معاملات ملکی، خوشان را به نادانی می زدند و در خفا با تمام توان آن را تشویق می کردند. سرِ همه ی پول خواران در یک آخور است.

 

۳۶۱۵  
مصاحبه با مارکسیست اوکراینی، یولیا یوچنکو، نویسنده ی «اوکراین و امپراطوری سرمایه».

او می گوید فروکاستن بحث به چنین روایتی،
ما اوکراینی ها و سوبژکتیویته ی ما و حق حیات ما و حق تعیین سرنوشت ما را نادیده می گیرد.

جای سوژه و ابژه عوض می شود.

ما می شویم ابژه، ناتو و روسیه می شوند فاعل و سوژه

 

۳۶۱۶  
خرابات شام

Mir wird oft vorgeworfen, dass ich angeblich eine schlechte Einstellung zu meinem Land habe.
Und heute möchte ich euch etwas zeigen.
Die Vorbereitungen für die jährliche Siegesparade am 9. Mai haben in Moskau begonnen.
Und so bereiten sie sich vor. Sie decken Lenins Mausoleum ab, verstecken es einfach hinter einem blauen Karton.
Andere Fotos zeigen, wie es in den vergangenen Jahren aussah.
Und jetzt sag mir, wie soll ich mich über die Macht fühlen, die das macht?
Lenins Mausoleum ist das wichtigste Symbol des Sieges.
Hier hat die sowjetische Armee die Banner von Nazideutschland übergeben und sie zu Fuß geworfen. Hier über Lenins Mausoleum, wo Stalin und die führenden Militärführer die siegreiche Armee begrüßt haben.
Lenins Mausoleum zu Sowjetzeit war die Haupttribüne des Landes.
Aber jetzt verstecken sie das Mausoleum. Und meine Frage ist: "Wem verheimlichen sie es? ".
Wie kannst du Geschichte schon deine Leute so behandeln? Es ist gemein und erniedrigend.
Die Situation mit Lenins Mausoleum ist sehr indikativ. So behandelt die moderne russische Regierung alles Sowjetische. Sie wollen es verbergen, sie wollen, dass alles verschwindet. Aber das können sie nicht, denn dann bleibt ihnen nichts übrig.

 

۳۶۱۷  
پورتونوا
استتار آرامگاه لنین
توسط نازی ستیزان اولیگارشیسم روس
برای پوز دادن با پیروزی ارتش سرخ بر نازیسم

۳۶۱۸  
صائب
آتش به زر اینجا نفروشند و من خام
گرمی طمع از مردم این قافله دارم
آن راهنوردم که تهی پایی خود را
پیوسته نهان از نظر آبله دارم
مینای فلک ظرف می عشق ندارد
کی طاقت این می من بی حوصله دارم؟
گویند به هم مردم عالم گله خویش
پیش که روم من که زعالم گله دارم؟

 

۳۶۱۹  
من خیلی دلم میخواست فرد مهمی باشم.
ولی نبودم،
خیلی میخواستما.
نه بهترین رفیق کسی هستم،
نه مهم ترین فرد زندگی کسی هستم،
نه کسی دنبالمه،
نه همپای اول کسی،
نه عضو مهم اکیپی،
هیچی.
مرضیه

معیار عینی اهمیت و فرد مهم چیست؟

اصطلاح بزرگان در ایده ئولوژی فئودالی
و
نخبگان در ایده ئولوژی فاشیستی
فاقد محتوا و معنای واقعی اند.

این طبقه حاکمه است
که
از بی همه چیز بی شعور و بی شرمی
پیشوایی سر هم بندی می کند
و
از گدای مرثیه خوان خون آشامی
رهبری.

و گرنه
کسی برتر از مرضیه و مینا و مهستی و ماندانا نیست

۳۶۲۰    
برای خودت خط هایی بکش
روی بعضی آدما
زیر بعضی آدما
دور بعضی آدما
زندگی قانون لیاقت ها ست
پرستو
آدم کجا بود
مش پرستو؟
فرنگی ها
در
فضا
در به در
به دنبال آدم می گردند.
زمین شده زباله زار.

۳۶۲۱ 
روانشناسی یکی از علوم جامعتی است.
فقط روانشناسی مارکسیستی
ارزش علمی و عملی دارد.
مابقی بند تنبانی اند.

 

۳۶۲۲ 
این چه ظلمیه بهار باشه اردیبهشت باشه شیراز باشی اما یار و همراه نباشه
شیرین


منظور شیرین از یار
فرهاد
است
و
یا
بیکار؟
ضمنا
مگر ما و امثال ما
در همین جا
یار شیرین
نیستیم؟
 
۳۶۲۳  
می خواهم
در انتهای یک بن بست
بلوغ باور برگ باشم
که بودن را فصل به فصل می فهمد
می خواهم
از نهایت قصه
شبی بروید
تا پنجره را با چکاوک آشتی دهد
می خواهم
شعر انسان باشد
و انسان شعر شود
تا عشق را ببویند
می خواهم
بلوغ باور باشم
مهتاب خرمشاهیعشق
اگر
آگاهانه، ارادی، اختیاری و حساب شده باشد،
سلب عشقیت می شود.
نوعی تجارت می شود.

خواجه شیراز
صدها سال قبل از ما
می دانست:

دل می رود ز دستم
صاحبدلان
خدا را

ای کسانی که صاحب دل خویشید،
از دست این دل سر خود
پناه می برم به خدا.

این بدان معنی است
که
دل
قلدر و خودسر و سرکش و خود مختار است.

یعنی
خر نیست تا افسارش به دست کسی باشد.

۳۶۲۴ 
حشرات
حتی
برای خود مقصد معینی را تعیین می کنند.
زنبورها با حرکات باسن شان
آدرس دقیق محل گلها را به همنوعان می دهند.
بدون تعیین پیشاپیش مقصد
نمی توان از راه حتی حرف زد
راهسازی پیشکش از گلی بهتران

 

۳۶۲۵ 
حافظ میگه:
من مثل طوطی ام
استاد ازل نشسته پشت پرده
و هرچه او می گوید
من تکرارش می کنم.

استاد ازل
همین طبقه حاکمه است
که
هم
اجنه واره
است
و
هم
همه کاره.

خلایق
پاسبان و بسیج و پاسدار و شیخ و شاب را می بینند
ولی
طبقه حاکمه را نمی بینند.

چون عینک لازمه را ندارد.
پیش به سوی تهیه عینک طبقه حاکمه بین
(مارکسیسم ـ لنینیسم)

۳۶۲۶ 
 مهتاب خرمشاهی

گاه خندان می گریم
گاه گریان می خندم
عاقلان می گویند:
من هنرمندم !


۳۶۲۶ 
بین الملل فاشیسم، در اوکراین!

نیاز یعقوبشاهی

باید به تمامی رهبران دولت‌های مدافع فاشیسم در غرب و متحدان‌شان
در سایر نقاط جهان هشدار داد: بر سر شاخه نشسته‌اید و بُن می‌بُرید!
اگر فاشیسم به یاری شما در اوکراین و سایر کشورها پیروز شود،
بی‌تردید و به زودی به قدرتی جهانی تبدیل خواهد شد،
و شمایان خود، نخستین قربانیان آن خواهید بود.
نشانه‌های بسیاری، از تجدید حیات گسترده فاشیسم در جهان، به ویژه در اوکراین و در حاکمیت کشورهای غربی و غیر غربی، آشکارا به چشم می‌خورد. لنین گفت: «امپریالیسم، آخرین مرحله سرمایه داری است». اما اگر امروز زنده بود، بی‌تردید می‌افزود: «و آخرین مرحله امپریالیسم، فاشیسم است».
چنین که گله عظیم کفتارهای ناتو به سرکردگی آمریکا همه جانبه از نژادپرستان و فاشیست‌های اوکراین و فاشیست‌های کشورهای خود و کشورهای دیگر دفاع می‌کنند، و ناگزیر خود نیز به گونه روزافزونی به فاشیسم می‌گرایند، مؤید این سخن است. اینان با تمام نیروی جهنمی خود، اوکراین بینوا را به بزرگ‌ترین انبار انواع سلاح‌های کشتار همگانی، از جمله سلاح‌های بیوتروریستی، و نبردگاه مزدوران آدمی‌خواری از سراسر جهان، تبدیل کرده‌اند.
اوکراین، به گرانیگاه این روند شوم مبدل شده است. اگر در این جنگ، فاشیست‌ها پیروز شوند، لحظه‌ای تردید نکنید که فاشیسم با ابزارهای بسیار مدرن‌تر و پیشرفته‌تر، و با اردوگاه‌های کار و مرگ و کوره‌های آدم‌سوزی بیشمارتری، بازخواهد گشت. آن هم نه در یکی دو کشور، مانند آلمان و ایتالیا، که در سرتاسر جهان. و در این صورت، جهان به حمام خون بی‌کرانه‌ای تبدیل خواهد شد.
امپریالیسم جهانی، آشکارا چنگال‌هایش را از میان مخمل پنجه‌هایش به در آورده و سرمست از بوییدن برکه‌های خون، دست در آنها فرو می‌برد و چنگال‌های خونبار خود را می‌لیسد. چرا که هیچ راه دیگری برای بقای خود و حفظ هژمونی (سرکردگی) جهانی‌اش، که دارد بر باد می‌رود، نمی‌یابد.
طنز روز گار را بنگرید. حتی صهیونیست‌هایی که نیاکان بی‌شمارشان در جنایت وصف‌ناپذیر هولوکاست به کشتارگاه برده شده‌اند، اکنون دست در دست فاشیست‌ها، در یک جبهه قرار گرفته‌اند! دولت‌های اروپایی که جای خود دارند. بیهوده نیست که نوام چامسکی درباره آنان گفته است: «دولت‌های اروپایی، بزدل‌تر از آنند که راه مستقلی برای خود در پیش گیرند. هنگامی که ارباب می‌غرد، آن‌ها برایش گاوچرانی می‌کنند».
با این همه، باید به تمامی رهبران دولت‌های مدافع فاشیسم در غرب و متحدان‌شان در سایر نقاط جهان هشدار داد که: بر سر شاخه نشسته‌اید و بُن می‌بُرید! زیرا اگر فاشیسم به یاری شما در اوکراین و سایر کشورها پیروز شود، بی‌تردید و به زودی به قدرتی جهانی تبدیل خواهد شد، و شمایان خود، نخستین قربانیان آن خواهید بود.
آنگاه، وعده دیدارتان، در آشویتس‌ها، داخائو‌ها، بوخنوالدها، کایزروالدها، ماوتهاوزن‌ها، زاخستهاوزن‌ها و سایر «اردوگاه‌های کار اجباری و اردوگاه‌های مرگ» جدید خواهد بود!

۳۶۲۷ 
مادرهای ما از نسل مادرهایی هستند که تخت دونفره نداشتن اما شب سرشون رو با شریک زندگیشون ،روی یک متکا میذاشتن....عاشقانه هاشون رو جااااار نمیزدن .....مادرهای ما از نسل مادرهایی هستند که به قناعت وقانع بودن افتخار میکردند .......مادرهای ما یک میز پر از عطر ولاک و سرخاب وماتیک نداشتن اما بعد از حمام لپهاشون گل می انداخت و لباسهاشون بوی عطرِحنا و گلاب میداد ...........مادرهای ما با کم وزیادِ زندگی ساختن و دَم نزدن ...صبور بودن...
کیک تولدو کادو ولنتاین وسالگرد ازدواج نداشتن اما خنده هاشون عمیق واز ته دل بود .......
مادرهای ما هود و ماکروفرو ظرفشویی نداشتن اما خونه هاشون همیشه بوی تمیزی میداد .....عطر ِغذاشون تا سر کوچه میومد .....سبزی و نون تازشون همیشه تو سفره بود .....شیشه های ترشیشون روی طاقچه چیده بود ....
نگران مانیکور پدیکور ناخنهاشون نبودند با دستهاشون کتلت درست میکردند اونقدر خوشمزه که انگشتامون رو هم باهاش میخوردیم ......
مادرهای ما واقعی بودند ......
زنده هاشون موندگار و رفته هاشون بهشتی

۳۶۲۸ 
تولد مرگ است، و یا مرگ‌ تولد؟
از لحظه ای که از زهدان مادر پرت م شویم، در جستجوی، چیزی شدن، چیزی بودن،
ویا در جستجوی حقیقت خود هستیم.
رحیم

اولا
مرگ، مرگ است و نه چیز دیگر
و گرنه اسم دیگری می داشت.
زندگی هم زندگی است و نه مرگ.
همانطور که کرگدن، کرگدن است و نه لولهنگ.
ثانیا
کسی پس از تولد در جست و جوی چیزی شدن و چیزی بودن نیست.
برای اینکه خواهی نخواهی چیزی است
و
شدن
یعنی رشد و توسعه و تکامل
امری عینی و طبیعی است و نه دلبخواهی و ارادی.
حتی جماد و نبات و جانور در دشن مدام است
چه رسد به
بنی ادم.
حقیقت آدم
خرافه ـ مفهومی بیش نیست.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر