۱۴۰۱ اردیبهشت ۱۰, شنبه

سیری در شعری از سیاوش کسرایی تحت عنوان «آرش کمانگیر» (۶۳)

 Siyavash Kasraei.jpg

 

تحلیلی

از

شین میم شین

 

آرش کمانگیر

(شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۳۷)

 

۳

به یال کوه ها لغزید ـ کم کم ـ پنجه ی خورشید

هزاران نیزه ی زرین، به چشم آسمان پاشید

 

·    حیرت انگیز است، ولی حقیقت دارد:

·    سیاوش پس از تشریح مقوله فلسفی بسیار مهم مکان، که آرش به مثابه ماده در آن وجود دارد و فقط در آن می تواند وجود داشته باشد (به همان سان که هر محتوائی در فرمی و هر مظروفی در ظرفی)، بلافاصله به تشریح مقوله زمان می پردازد:

·    خواننده بدین طریق و ترفند در می یابد که آرش به مثابه گوهر در صدفی «دو بعدی» از مکان و زمان به نیایش با قله های ساکت و سرکش زانو زده است.

·    سیاوش بدین طریق میان آرش و جهان و زمان رابطه دیالک تیکی محتوا و فرم برقرار می کند، فرمی که «دو بعدی» است، فرمی متشکل از مکان و زمان:

·    این تبیین سیاوش، تبیین همان اتریبوت (صفت مشخصه) ماده است که مکان و زمان نام دارد.

·    ماده فقط در داربست صرفنظر ناپذیر و بی چون و چرای مکان و زمان وجود دارد و مکان و زمان ـ به مثابه فرم ـ  فقط در پیوند دیالک تیکی با ماده ـ به مثابه محتوا. 

 

۴

به یال کوه ها لغزید ـ کم کم ـ پنجه ی خورشید

هزاران نیزه ی زرین، به چشم آسمان پاشید

 

·    سیاوش احتمالا بدون وقوف به غنای ماتریالیستی ـ دیالک تیکی عظیم این دو جمله خود، آرش را بسان دردانه ای تکدانه در صدف (فرم، ظرف)  آسمان و زمین از سوئی و در صدف زمان از سوی دیگر نشان خواننده و شنونده ی حماسه می دهد.

·    خواننده و شنونده بدون کمترین زحمتی در می یابد که آرش در سحرگاهان در برابر قله های ساکت و سرکش زانو زده و «نماز صبح» خوانده است.  

 

۵

·    بدین طریق، خدای انتزاعی، واهی و موهوم و ماورای مادی ـ خواه و ناخواه ـ با طبیعت واقعی، عینی و مادی جایگزین می شود.

·    انسان بیگانه با خویش و بیگانه با جهان خویش بدین طریق به اصل خویش برمی گردد:

·    وصل ذره و خورشید در قاموس عرفان خردستیز، وصل جزء با کل ـ به مثابه اصل ـ  در قاموس سیاوش خردگرای خرمند خرد پرور.

·    پایان بیگانگی و از خود بیگانگی!

·    برگشت واقعی به ریشه های واقعی فراموش شده!

·    برگشت به اصل، وصل!

·    وصل به معنی حقیقی کلمه!

 

۶

به یال کوه ها لغزید ـ کم کم ـ پنجه ی خورشید

هزاران نیزه ی زرین، به چشم آسمان پاشید

 

·    سیاوش به کمک تخیل خلاق خود در این بند شعر زیبا، دست به تصویرسازی شگفتی می زند:

·    خورشید در این بند شعر، هومانیزه می شود، انسان واره می شود و قله ها هیئت سمندی سرکش و خاموش به خود می گیرند.

·    آنگاه خورشید انسان واره یال های سمند قله واره را با پنجه زرین شانه می زند.

·    در نتیجه همین شانه زدن، انبوهی از انوار زرین به چشم آسمان پاشیده می شود.

·    در این جور مواقع و موارد است که نقاش بودن به آرزوئی سوزان بدل می شود تا بلکه به همین تصور و تصویر شاعرانه  در تابلوئی تجسم (جسمیت، مادیت، شیئیت) بخشیده شود.

·    تا بدین طریق، تخیل شاعرانه فرم عوض کند، البسه نامرئی کلام از تن برون آرد، در تابلوی نقاشی ئی بازتولید شود، تجسمی دیگرگونه یابد و مرئی گردد.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر