۱۴۰۰ خرداد ۱۷, دوشنبه

قصه های لئو لیونی: «سویمی ـ ماهی سیاه کوچک»

 لئو لیونی

  لئو لیونی

برگردان

میم حجری

 

  سویمی

(ماهی سیاه کوچک)

(برنده جایزه ادبیات جوانان آلمان ۱۹۶۵

 

·      روزی روزگاری در گوشه دریاچه ای، یک دسته ماهی زندگی می کردند.

·      یک دسته ماهی  کوچولو.

·      رنگ همه آنها سرخ بود، به جز یکی، که رنگش سیاه بود.

 

·      فرق او با خواهران و برادرانش فقط در رنگ نبود.

·      او می توانست تند تر از بقیه شنا کند.

·      از این رو او را سویمی (شناگر) می نامیدند.

 

·      یک روز ماهی گنده ای نعره کشان وارد این گوشه دریاچه شد.

 

·      ماهی گنده به تندی شنا می کرد، خشمگین و گرسنه بود و در یک چشم به هم زدن همه ماهی های کوچولو را بلعید.

 

·      فقط سویمی توانست از دستش فرار کند.

 

·      سویمی کوچولو، هراس زده، غمگین و تنها، خود را به دریا رساند.

·       به دریای بزرگ و پهناور!

 

·      دریا ....

 

·      دریا پر بود از موجودات شگفت انگیز.

·      موجوداتی که سویمی، در محل زندگی سابق خود، در آن گوشه دریاچه کوچک، هرگز ندیده بود.

 

·      او از تماشای زیبائی های بیشمار دریا به وجد آمده بود، مثل یک ماهی که از بودن در آب به وجد می آید.

·      البته او هم ماهی بود.

·      ماهی بود و در آب بود، اگرچه که یک ماهی کوچولو بود.

 

·      سویمی، اول از همه ستاره دریایی را دید.

 

·      ستاره دریایی زیبا بود.

·      انگار از جنس شیشه بود و مثل رنگین کمان با هزاران رنگ می درخشید.

 

·      بعد چشمش به خرچنگ دریایی افتاد.

 

·      خرچنگ، به  بیل الکتریکی شباهت داشت.

·      به بیل الکتریکی جاندار!

 

·      بعد از آن، چشمش به ماهی های عجیب و غریب افتاد، که شناکنان از کنارش می گذشتند.

·      منظم و آرام.

 

·      مثل اینکه تن شان از نخ های نامرئی پوشیده شده بود.

 

·      سویمی کوچولو از آنها کمی ترسید.

 

·      اندکی بعد دوباره شادی به دلش برگشت و ترسش ریخت.

 

·      از میان جنگلی زیبا و افسانه ای گذشت.

·      از میان جنگلی از خزه ها و جلبک ها، که روی تخته سنگ های رنگارنگ روییده بودند.

 

·      سویمی غرق تماشای جنگل بود، که به یک مارماهی برخورد.

 

·      مارماهی به نظرش خیلی دراز آمد و وقتی خود را به هر جان کندنی، به کله مارماهی رساند، دیگر نتوانست دم او را ببیند.

 

·      زیبائی دریا پایانی نداشت!

 

·      شقایق های دریایی ـ  توی آب ـ  به نرمی اینسو و آنسو سر خم می کردند.

 

·      به نخل های صورتی رنگ شباهت داشتند، که با وزش باد، به این سو و آن سو خم می شوند.

 

·      هنوز چیزی نگذشته بود که ناگهان چشمش به یک دسته ماهی کوچولو افتاد که رنگ همه شان سرخ بود.

 

·      سویمی نمی توانست به چشم هایش باور کند.

·      یک دسته ماهی همانند خواهران و برادرانش!

 

·      اگر به چشم خود ندیده بود، که چگونه ماهی گنده آنها را بلعیده، خیال می کرد که خودشان اند.

 

·      با شادی داد زد:

·      بیایید برویم دریا.

·      می خواهم زیبائی های دریا را نشان تان دهم.»

 

·      ماهی های کوچولو گفتند:

·      «نه.

·      دریا خطر دارد.

·      آنجا ماهی های گنده ما را می گیرند و می خورند.

·      همان بهتر که اینجا بمانیم و خود را در لابلای سنگ ها پنهان کنیم.»

 

·      سویمی به فکر فرو رفت.

 

·      ناراحت بود، از اینکه می دید، که ماهی های سرخ کوچک نمی توانند وارد دریا شوند و زیبائی های آن را تماشا کنند.

 

·      با خود گفت:

·      «باید راهی پیدا کرد.

·      باید چاره ای اندیشید.»

 

·      و به فکر فرو رفت.

·      فکر کرد و فکر کرد و فکر کرد، تا اینکه راه حلی یافت.

 

·      با شادی داد زد:

·      «یافتمش.

·      یافتمش.

·      مطمئن بودم که راه حلی هست.»

 

·      چون ماهی های سرخ کوچک به او اعتماد داشتند، به عملی کردن نقشه او پرداختند.

 

·      آنها به صورت حساب شده ای کنار هم قرار گرفتند و هر کس وظیفه معینی به عهده گرفت و بدین ترتیب از همه آنها ماهی سرخ بسیار بزرگی پدید آمد.

·      ماهی سرخ غول آسائی از صدها ماهی سرخ کوچک. یک ماهی سرخ از صدها ماهی سرخ.

·       یک ماهی سرخ غول آسا.

 

·      ماهی غول آسا اما چشم نداشت.

 

·      سویمی گفت:

·      «من هم می شوم چشم!»

 

·      و مثل یک چشم سیاه کوچک در کله ماهی سرخ غول آسا نشست.

 

·      و آنگاه دسته ماهی های سرخ کوچک، همانند ماهی سرخ غول آسائی راهی دریا شد.

·      راهی دریای پهناور و زیبا.

 

·      دیگر هیچکس جرئت آزار آنها را نداشت.

 

·      ماهی های گنده از دیدن آنها دچار هراس می شدند و پا به فرار می گذاشتند.

 

·      و هنوز هم که هنوز است، صدها ماهی سرخ کوچک به شکل یک ماهی سرخ غول آسا در دل دریا شنا می کنند و سویمی چشم بیدار این ماهی غول آسا ست.

 

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر