۱۴۰۰ خرداد ۲۶, چهارشنبه

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۵۱۱)


 
میم حجری


۶۷۱۸ 

سنگ سخنگو
 
عجب مدح بدتر از ذمی. 
معمولا سکوت اربابان فئودال به معنی توطئه و ترور و تخریب است و نه سکوت زنان بینوا
 

۶۷۱۹ 

سنگ سخنگو
 
جمکران قحطستان شعور است.
در عرض ۴۰ سال
سکنه جامعه
۴۰۰۰
سال
سقوط فکری کرده است

سقوط فکری این جماعت را در تویتستان
بهتر می توان دید.
ما بیش از ۶۰۰۰ هماندیشی با این جماعت کرده ایم
و
تحت عنوان
کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی
منتشر کرده ایم

۶۷۲۰ 

سنگ سخنگو
این به معنی
هراس اجامر از سلطنت است.
به همین دلیل
جمهوریت
تماتیزه و برجسته می شود.
جمهوریت
آنهم از نوعی فوندامنتالیستی اش
اما
بدتر از سلطنت
آنهم از نوع فاشیستی اش است.

ضمنا
اینها
کجا دکترا گرفته اند؟
دکترای چی گرفته اند؟
دکترای ترور کورکورانه هر نفسکش؟

۶۷۲۱ 

سنگ سخنگو
اولا
افکار افراد
بی اعتنا به خودشان
باید تحلیل شوند.
ثانیا
نشست امیدوار با نگهدار و هر کس دیگر برای ابراز نظر راجع به وضع سیاسی کشور
ربطی به تأیید موضع آنان ندارد.
امیدوار انتخابات را احتمالا بایکوت می کند
در حالیکه نگهدار مبلغ شرکت در انتخابات است.
خاوری هم بیشک همین کار امیدوار را می کرد.

۶۷۲۲ 

سنگ سخنگو
لازم به نوشتن نیست. 
مگر خلفای اسلام رئیس جمهور نشدند. 
مگر خوانین مغول رئیس جمهور نشدند؟

۶۷۲۳ 

سنگ سخنگو
هراس شان از این است که
سلطنت طلبان دوباره به قدرت بر گردند.
جناح های مختلف حاکمیت
را
هشدار می دهند
و
به وحدت دعوت می کنند

۶۷۲۴ 

سنگ سخنگو
زوربای یونانی می‌گفت:
"حرفهایی هست که نمی‌توانم بگویم. شاید روزی آنها را برایت رقصیدم. چون می‌ترسم با کلمات از عهده بیان‌شان برنیایم."


سگ سخن جو
 
آره.
هر چیزی را نمی توان در هر ظرفی نگهداشت
به همین دلیل ظروف مختلف در طول تاریخ برای مظروف های مختلف تشکیل یافته اند.
برای افکار هم فرم های تبیینی متفاوت و متنوع تشکیل یافته اند:
شعر
نثر
تندیس
ترانه
موسیقی
نقاشی
رقص
مرثیه
موعظه
نوحه
ضجه
....

۶۷۲۵ 

سنگ سخنگو
 
چرا فقط حمایت زنان از این و آن برجسته می شود؟
 این آیا بهانه ای بر زن ستیزی نیست؟

۶۷۲۶ 

سنگ سخنگو
 
چه برداشتی از این اثر هنری حریف دارید؟
زنان اوبژکت موسیقی اند و نران سوبژکت موسیقی؟
اینکه توهین به زنان است
که هم مولد نوع (تولید مثل) اند و هم مولد مایحتاج مادی و روحی و روانی و هنری و غیره اند

۶۷۲۷ 

سنگ سخنگو
 
شاخه ها را از جدایی گر غم است
ریشه ها را دست در دست هم است
سایه


سگ سخن جو
 
سایه جان
هم شاخه درختها در تنازع بقا هستند
و
برای رسیدن به نور
رقیب همدیگرند
و
هم
ریشه ها در تنازع بقا هستند
و
نان از سفره همدیگر می ربایند.
ای بسا ریشه ها که در تنازع بقا
از فرط گرسنگی و تشنگی
می خشکند.
مبارزه طبقاتی
از
طبیعت
به
جامعه
آمده است.
مبارزه
یکی از زیرمفاهیم
مقوله فلسفی حرکت است
و
وحدت
یکی از زیرمفاهیم مقوله فلسفی سکون.
مبارزه
مطلق است
و
وحدت نسبی.
دلیل تجلیل از وحدت
همین ندرت است
و
دلیل نفرت از مبارزه
همین کثرت.

۶۷۲۸ 

سنگ سخنگو
 
همه ما سرباز یک رهبریم.
علامه


سگ سخن جو
 
این شعار به چه معنی است؟

این اولا بدان معنی است که جامعه
نه
جامعه
بلکه سربازخانه است.

این بدان معنی است که طبقه حاکمه
نه فقط فوندامنتالیست، بلکه ضمنا میلیتاریست است
جنگ طلب و جنگ افروز است.

این ثانیا بدان معنی است که جامعه
ترکیبی همگون است.
یعنی همه مهره اند و تابع رهبرند.
یعنی تفاوت و تضاد طبقاتی میان سکنه سربازخانه وجود ندارد.
این اما تحریف واقعیت عینی سربازخانه است.
چون سربازانی قوت لایموت خود را در آشغالدانی ها می جویند
در حالیکه سربازان دیگر در قصرهای ۱۰۰۰ مترمربعی سکونت دارند و از مائده های جامد و جاندار بهشتی تغذیه می کنند

۶۷۲۹ 

سنگ سخنگو
آره. 
دارند جنگ جهانی سوم را تدارک می بینند. 
مش مهرگان


۶۷۳۰ 

سنگ سخنگو
 
منظور از
«مبارزه طبقاتی از طبیعت به جامعه آمده است»
چیست؟!
حریف


سگ سخن جو
 
انسان
حیوان توسعه یافته است
و
حیوان
نبات توسعه یافته
و
نبات
جماد توسعه یافته.

مولوی هم بدون پژوهش علمی همین تئوری مارکسیستی توسعه را حدس زده است:
از جمادی مردم و نامی شدم
وز نما مردم به حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم


جامعه بشری
طبیعت دوم است.
طبیعت انسانی گشته است
طبیعت روحمند است
طبیعت سوبژکتمند است.

انسان موجودی نیمه ناتورال و نیمه سوسیال است و خواهد بود.
با گذشت زمان
ناتورالیته کاهش می یابد و سوسیالیته افزایش.
کاشف مفهوم تنازع بقا در طبیعت داروین است:
در طبیعت دیالک تیک وحدت و مبارزه حاکم است.
از ذره تا کاینات.
در هر اتم
پروتون و الکترون دیالک تیکی را تشکیل می دهند
پروتون و الکترون با هم اند و بر هم اند
یعنی
در همبایی و همستیزی قرار دارند.
با توسعه حیوان به انسان
در اثر کار و در روند کار
جامعه تشکیل می یابد
نژادهای متنوع طبیعی به طبقات اجتماعی مبدل می شوند
و
تنازع بقا
به
مبارزه طبقاتی استحاله می یابد.
که به معنی دیالک تیک وحدت و مبارزه طبقات است:
تاریخ بشری
تاریخ مبارزه طبقات اجتماعی است:
مبارزه برده بر ضد برده دار
رعیت بر ضد ارباب
پرولتر بر ضد بورژوا.

پیروزی یکی از این دو قطب اصلی دیالک تیکی بر دیگری
به معنی پایان دوران حاکم است:
پایان دوران برده داری،
فئودالی،
سرمایه داری
است

۶۷۳۱ 

سنگ سخنگو
 
مگر نر چاپلوس کم است که به زنان گیر داده می شود؟ 
محتوای این کردوکارها زن ستیزی سنتی است و بس.

۶۷۳۲ 

سنگ سخنگو
اینها
فرم هایی از تحقیر زنان اند.
نوعی زن ستیزی اند.
زن ستیزی در ذهن این جماعت ریشه دوانده است.
می خواهند نیمه دیگر بشریت
خانه نشین باشد
و کلفت بی حق و حقوق.
می خواهند نرسالاری را ابدیت بخشند.
فرق هم نمی کند
که بدانند و یا ندانند.
بخواهند و یا نخواهند
تهوع انگیزند این جماعت بی شرم و بی شعور

۶۷۳۳ 

سنگ سخنگو
 
زنان ایرانی اله اند و به له اند.
میترا


سگ سخن جو
 
زنان
طبقه اجتماعی نیستند.
هم
شهبانوها و شیخ بانوها
زنند
هم رختشوها و کلفت ها و زحمتکش ها.
بخشی از حامیان همین نظام
زنانند
که نان شان در روغن است و پست و مقام دارند.
پیدا کردن زن انقلابی و خردگرا آسان نیست.
برای اینکه جامعه خردزدایی شده است.
در این جامعه قحط شعور و شرم و شخصیت است.
حتی زندانیان این جهنم
سیاسی نیستند.
معلوم نیست که چیستند.
ما با هزاران دختر و زن
بیش از ۶۰۰۰ هماندیشی داشته ایم
دریغ از ذره ای شعور
اگر خواستید خبر کنید تا هماناندیشی ها را نشان تان دهیم

۶۷۳۴ 

سنگ سخنگو
ماکسیم گورکی یک نویسنده ، رمان نویس بوده و مخاطبانش هم مردم عادی بوده نه یک تحلیل گر
حریف


سگ سخن جو
 
بدبخت کسی که به مخاطب نیاز دارد.
با پوزش از برشت ـ جانشین خلف مارکس

زبان مان مو در آورد از بس گفتیم:
نظر حریف را ذکر کنید بعد رد کنید
همین
تحلیل شتابزده ما از جفنگیات گورکی
با این جمله شروع شده:
بدبختی شناخت هنری 
همین است.

حریف خیال می کند که توده خر است.
به همین دلیل انتظار دارد که شعرا و نویسندگان شعر و قصه خرفهم بسرایند و بنویسند و بچاپند.
ما که سگان پرورش یافته در مکتب توده ایم
می دانیم که قضیه بر عکس است و از توده همچنان و هنوز حساب می بریم و برایش حسابی دم تکان می دهیم.
شعور توده
صد برابر شعور حزب توده بوده است.

۶۷۳۵ 

سنگ سخنگو
بنظر می‌رسد بعضی ها تجربه شخصی خود را بعنوان اصول جاری می پندارند.
حریف


سگ سخن جو
 
آره.
این در طبیعت طرز تفکر متافیزیکی است که در خطه جزء و خاص پرسه می زند و از عبور به کاینات کل و عالم عام پرهیز می ورزد.
برای اینکه مفاهیم درخور را در اختیار ندارد و با فوت و فن تفکر مفهومی بیگانه است
حقیقت اما در خطه کل و عام است.
مولانا هم می داند.
به همین دلیل قصه فیل شناسی دهاتی ها را نقل می کند.

۶۷۳۶ 

سنگ سخنگو
آدمیان
همیشه
آن نمی کنند که می خواهند.
بلکه آن میکنند که باید بکنند.

حضرت مارکس

حافظ همین اندیشه مارکس را هفتصد سال قبل از مارکس گفته است:
بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم
که من دلشده این ره نه به خود می‌پویم

در پس آینه طوطی صفتم داشته‌اند
آن چه استاد ازل گفت بگو می‌گویم


حریفی پیران توده را در جهنم جمکران دیده بود که از پوست خیار خاک آلوده لگدمال شده
حتی نمی گذشتند.
اسرائیل صدها تن از این شکنجه گران بی وجدان بی رحم را راهی جهنم ساخته است.
دست بالای دست بسیار است.
بانیان اجاق های آدمسوزی
پس از انتحار از فرط وحشت
همان بلا بر سرشان آمد که بر سر ۶ میلیون یهودی و ۴ و نیم میلیون آنتی فاشیست آمده بود:
جنازه شان را بنزین ریختند و آتش زدند.
رسم و راه دیگری نمی دانستند.

۶۷۳۷ 

سنگ سخنگو
اگر اردشیر نظرات نگهدار را تحلیل کرده بود
احدی پیدا نمی شد که
هارت و پورت کند.
 نگهدار بورژوا ست.
خودش هم می گوید.
ولی آدم است و نظر دارد.
بقیه فحاشند و چه بسا اصلا شعور ندارند

۶۷۳۸ 

سنگ سخنگو
این اسامی دال بر آلت لهو لعب بودن اینها ست و نه دال بر آدمیت شان
 

۶۷۳۹ 

سنگ سخنگو
دشمنان ایران هیچگاه از شخصیت های فرهیخته, لایق و وطن پرست دفاع نکرده اند.
علامه


سگ سخن جو
 
مگر نگفتی همه سرباز یک رهبرند؟
سرباز مطیع رهبر
که
آزادی،‌ استقلال نظری و عملی و شعور و شخصیت ندارد
تا دشمنان ایران از شان دفاع کنند


۶۷۴۰ 

سنگ سخنگو
مخاطب گورگی توده مولد و زحمت کش است
حریف


سگ سخن جو
 
این جور قضاوت ها
سوبژکتیوند.
به همین دلیل فاقد ارزش و اعتبار علمی اند.
آثار هنری
فرم اند
و
به مثابه فرم
حاوی محتوای طبقاتی اند.
محتوای آثار هنری را
نه
خود هنرمند
بلکه استاد ازل تعیین می کند.
یعنی خود هنرمند نقش تعیین کننده ای در چند و چون این محتوا ندارد.
مثال:
محمود دولت آبادی مخالف سلطنت و طرفدار سینه چاک گل محمد مرتجع است.
اثر هنری او
کلیدر عملا مرثیه ای در رٍثای مرتجعین سرخ و سیاه (ستار توده ای و گلمحمد فئودالی) است
کلیدر
اما
عملا
و
عینا
اثری ضد فئودالی و انقلابی است.
فئودالیسم را از زبان دهاقین مولد و زحمتکش می کوبد.
برای اینکه کلیدر
اثری رئالیستی است.
آثار هنری
حاوی عینیت طبقاتی اند و ربطی به هنرمند و مخاطب کذایی ندارند.
آثار گورکی را باید تحلیل مارکسیستی کرد.
توصیف ذلت پرولتاریا
که به معنی مخاطبیت پرولتاریا نیست.
۹۹ در صد شمال شهری ها
(بورژوازی)
منتقد ذلت توده اند.
در پست های فیسبوکی و غیره شان معلوم است.
اینها اما بدترین دشمنان رهایش پرولتاریا هستند.
مارکیسم ـ لنینیسم
نه
ذلت پرولتاریا
بلکه
سوبژکتیویته اش را
کشف می کند
و
برجسته می کند.
لنین در گفتگو با گورکی
احتمالا همین انتقاد را از او کرده است.
گورکی مخالف اعمال بلشویک ها بوده است.
دو زاری اش نمی افتاد.
سیاستمدار حتما نباید دشمن توده باشد.
هر گردی گردو نیست.
لنین و هوشی مین
هم سیاستمدار است ولی سگ پرولتاریا ست
برخلاف پوتین و آن و این


۶۷۴۱ 

سنگ سخنگو
ویرایش:

برشت

۱
نیکی را چه سود
هنگامی که نیکان ، در جا سرکوب می شوند،
و هم آنان که دوستدار نیکانند؟

۲
آزادی را چه سود
هنگامی که آزادان ، باید میان بردگان به سر می برند؟

۳
خرد را چه سود
هنگامی که خردستیز در وفور نعمت به سر می برد
و توده در حسرت قوت لایموت؟

به جای نیکوکار بودن ،
جامعه را چنان سازمان دهید
که
سپاه نیکی (پرولتاریا و متحدینش) به حاکمیت رسد
و
نیکوکاری
سلب ایدئالیته شود.
یعنی
دیگر به نیکوکاری این و آن
نیازی نباشد.
یعنی کسی محل سگ به حاتم طایی نگذارد.
به قول سعدی
هر که نان از عمل خویش خورد
منت حاتم طایی نبرد.

به جای مختار بودن
جامعه را چنان سازمان دهید
که
نظام بردگی برافتد و همه اعضای جامعه مختار و خودمختار گردند.
و
نتیجتا
آزادی (اختیار)
سلب ایدئالیته شود
و
آزاد بودن
هنر و شق القمر نباشد.

به جای خردمند گشتن
جامعه را چنان سازمان دهید
که
خرد (فلسفه) توده ای و توده گیر گردد
و
سلب ایدئالیته شود.
یعنی
خردمندی
به امری طبیعی و عادی مبدل شود
و
دیگر
فخرانگیز نباشد


۶۷۴۲ 

سنگ سخنگو
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
سعدی


سگ سخن جو
 
تلاش در راه رسیدن به مقصد
بهتر از نشستن عاطل و باطل است.
اگر هم به مقصد نرسم
در حد توانایی ام می کوشم.

این بیت شعر سعدی
فلسفی است و بدون دانش فلسفی قابل فهم نیست.
برای فهم محتوا و معنای این بیت شعر سعدی
باید دیالک تیک رهرو ـ راه ـ مقصد
را در نظر داشت.
در فلسفه سعدی
تلاش بهتر از تنبلی است
اکتیویته بهتر از پاسیویته است
فعالیت بهتر از انفعال است.
چون
حتی اگر فرد به مقصد و آماج خود نرسد
نسل بشر که بر نیفتاده است.
دیگران با استفاده از تجارب او
راه او را ادامه می دهند و به مقصد می رسند.
رد پاهای هر رهرو
باقی می مانند و مؤثر می افتند.

۶۷۴۳ 

سنگ سخنگو
خوشبختی که سهراب خان در چلوکباب و دوغ و دروغ نیست

۶۷۴۴ 

سنگ سخنگو
دلیل کلاغ ستیزی در ایران 
تحلیلی از
گاف سنگزاد
تحقير كلاغ شايد به خاطر رنگ سياهش باشد.
یعنی به دلایل راسیستی (نژاد پرستى) باشد.
اعظم
· مفهوم راسیسم (تئوری نژادی) در شرق تأمل انگیز است.
· ما فکر نمی کنیم که تجلیل و تحقیر چیزها و پدیده ها و آدم ها در کشور ما علت راسیستی داشته باشد.
· چرا و به چه دلیل؟
1
· حریفی صادق هدایت را طرفدار آنتی سمیتیسم (سامی ستیزی، یهود آزاری، راسیسم) ارزیابی کرده است.
· او ضمنا ـ شاید بدرستی ـ صادق هدایت را طرفدارهیتلریسم و یا ناسیونال ـ سوسیالیسم و فاشیسم تلقی کرده است.
· ولی در طرفداری صادق هدایت از راسیسم تردید هست.
· آثار صادق هدایت اگر تحلیل دیالک تیکی شوند، این مسئله حتما روشن می شود:
· صادق هدایت اگر یهودی ستیز باشد، به دلیل توده ستیزی است.
· به دلیل ایده ئولوژی فاشیستی او ست.
· نه به دلیل ایده ئولوژی راسیستی اش.
2
· تضاد اعراب با مسیحیان و یهودیان علت نژادی ندارد و نمی تواند هم داشته باشد.
· برای اینکه خود اعراب هم بلحاظ ««نژادی»، سمیت (سامی) اند.
3
· تضاد اجامر ایران با مسیحیت و یهودیت و بهائیت و غیره، نه تضاد نژادی، بلکه چیز دیگری است.
· سؤال این است که آن چیز دیگر چیست؟
4
· اگر دقت شود، در ایران کسی چشم دیدن دیگری را ندارد.
· این تضادهای درونملی در ایران که نمی توانند تضادهای راسیستی باشند
.
· سؤال این است که چیستند؟
5
· کلاغ ستیزی در ایران از موضع طبقه حاکمه (اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و بورژوائی ـ سنتی) صورت می گیرد.
· از موضع طبقات اجتماعی ممتاز ارتجاعی صورت می گیرد.
· کلاغ نماد توده های مولد و زحمتکش است.
· از سر تا پای کلاغ، توده وارگی (کلفت وارگی، عمله وارگی، کنیز وارگی، رختشو وارگی، رعیت وارگی، پرولتر وارگی) می ریزد.
· فقط کافی است که کلاغ را با کبوتر مقایسه کنیم، چه رسد به مقایسه با طاووس خودنما و کبک خرامان.
6
· کلاغ ستیزی فرم ناتورالیزه گشته ای از توده ستیزی است.
· اگر مته به خشخاش نهیم، باید بگوییم در جامعه فئودالی، فرم ناتورالیزه گشته ای از رعیت ستیزی و بعد در جامعه سرمایه داری، فرم ناتورالیزه گشته ای از پرولتر (کارگر) ستیزی است.
· این تیر سرشته به زهر نفرت و کین طبقه حاکمه است که به سوی اعضای طبقات اجتماعی زحمتکش و حتی جمادات، نباتات و جانوران مولد نشانه رفته است.
7
· فریدون تنکابنی قصه کوتاهی دارد که از رابطه کلفتی با اشراف زاده ای گزارش می دهد.
· این قصه چند صفحه ای یکی از ارزشمند ترین قصه های این روشنفکر توده ای است.
· دیالک تیک کلفت و اشرافیت در این قصه بطرز رئالیستی تبیین می یابد.
· کلفت حتی اگر بنا بر حوایج اقتصادی، تن به رابطه با اشراف زاده دهد، تسلیم او نمی شود و جوان پا برهنه ای از طبقه خود را بر او برتر می شمارد.
8
· طبقه حاکمه بنده دار و فئودال و روحانی و بورژوا، تف و توهین طبقاتی خود را اگر نتوانند مستقیما به صورت زحمتکشان بیندازند، به صورت جمادات، نباتات و جانوران مولد می اندازند.
· آثار سعدی و بویژه حافظ جولانگاه شرم انگیز این نفرت طبقاتی است.
· تحقیر و تجلیل جمادات، نباتات، جانوران علل طبقاتی داشته اند و دارند و نه علل راسیستی و غیره.
ادامه دارد.


۶۷۴۵ 

سنگ سخنگو
منبع و سرچشمه زیبایی و لذت و شادی کار است.
 کار مادی و یا فکری و یا هنری.
بیکاری و علافی
 منبع ذلت مادی و فکری و روحی و روانی است

۶۷۴۶ 

سنگ سخنگو
زیبایی هر چیز عینی است.
 یعنی در خود ان چیز است.
فرق حیات با ممات (زندگی و مرگ) چیست؟


۶۷۴۷ 

سنگ سخنگو
 
تفاوت حیات و ممات چیست؟

سگ سخن جو
 
ممنون.
در نظرات شما ذراتی از حقیقت عینی هست.
مثلا
در مفهوم عروج شما.

برای تعریف حیات و ممات باید واقعیت عینی را در نظر گرفت.
مولانا در نظر گرفته است
بدون اینکه خودش از حرف های خودش سر دربیاورد:
از جمادی مردم و نامی شدم
یعنی
از عالم جمادات به عالم موجودات (نباتات) عروج کردم (توسعه یافتم)

بنابرین
حیات = گذار از جمادیت به نباتیت (موجودیت)
مثلا گذار از هسته زردآلو به درخت زردآلو
به زبان شیمی
گذار از معدنی به آلی (گذار از غیر ارگانیک به ارگانیک)

ممات
درست برعکس حیات است:
ممات = سقوط از نباتیت و یا جانوریت و یا موجودیت به جمادیت
به زبان شیمی
گذار از ارگانیک به غیرارگانیک
گذار از آلی به معدنی
تجزیه جسم موجودات (از نبات تا انسان) به اجزای اولیه اش
به
عناصر جدول شیمیایی

یعنی
ما با دیالک تیک حیات و ممات سر و کار داریم:
با روند تبدیل نان جامد به سلول جاندار (تبدیل مرده به زنده)
هنر اندام (ارگانیسم) (از نبات تا انسان)
تبدیل جمادات مثلا نور و آب و گاز کربنیک و اکسیژن و ازت و فسفر و کربن و مس و آهن و غیره به نبات و جانور و انسان


۶۷۴۸ 

سنگ سخنگو
 
جادوی هنر همه چیز رو زیبا میکنه
میترا


سگ سخن جو
 
 
 آره و نه.

هنر فرمی از انعکاس واقعیت عینی است
و
انعکاس
به طور طبقاتی
مشروط می شود.

یعنی هر طبقه اجتماعی
هنرمند خاص خود را
و
هر مصرف کننده آثار هنری
برداشت و استنباط خاص خود را از اثار هنری دارد.

مثال:
شعر آرش کمانگیر سیاوش کسرایی را هم کریم سنجابی می پسندد و هم اجنه جمکرانی و هم پابرهنگان و «بی همه چیزان» ایرانی
ولی تفاوت و تضاد برداشت و درک و استنباط اینها از زمین تا آسمان است.
تحت این عنوان و راجع به آرش
شعرای فاشیستی ایران هم اشعاری سروده اند
ولی با محتوای دیگر.
چون
انعکاس آرش در اذهان اعضای طبقات اجتماعی مختلف
متفاوت و حتی متضاد است.
یعنی
شعر آرش بعضی ها علیرغم زیبایی برای بعضی ها
برای بعضی های دیگر
تهوع انگیز است.
ضمنا
هنر انعکاس معیوب و ناقص و مخدوش واقعیت عینی است.
به همین دلیل
هگل
خاتم الفلاسفه بورژوازی آغازین
بر ان بود که هنر زاید است و به درد عوامفریبی می خورد.
البته نظرش نادرست بود.
بدون هنر
بشریت
چیزی کم دارد.
فقط باید آثار هنری تحلیل شوند تا شناخت حقیقت تسهیل شود

۶۷۴۹ 

سنگ سخنگو
 
حریف آخوند بی عمامه عوامفریبی است. اینها اصلا نمی دانند که جامعه چیست. تفکر چیست. تفاوت و تضاد نسل ها چیست

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر