۱۴۰۰ خرداد ۲۱, جمعه

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۵۰۷)

 

  

میم حجری



۶۶۴۹

سنگ سخنگو

ممنون.
هماندیشی یعنی ذکر اندیشه ای و اثبات صحت و یا بطلان ان با استدلال تجربی، علمی، منطقی و نظری.
ضعف مهم خیلی ها
بی اعتنایی به مفاهیم و احکام مطروحه و کلی بافی خارج از موضوع است.
اگر شما جمله معیوب ما را ذکر کنید
در ان صورت دیگر نمی توانید این حرف ها را بزنید.
استالین ربط تعیین کننده ای به استالینیسم ندارد
مارکس هم ربط تعیین کننده ای به مارکسیسم ندارد.

۶۶۵۰

سنگ سخنگو

ممنون

ببینید.
موضوع این کامنت (هماندیشی با همنوعی)
شاملو
نیست.
هدف ما تمرین هماندیشی برای کشف حتی المقدور حقیقت عینی است.
افراد برای ما اهمیتی ندارند.
تکیه ما روی افکارو متدهای فکری است.
اگر شعر شاملو موضوع بحث و هماندیشی باشد
ما می توانیم وارد بحث مربوطه شویم.
ما بیش از ۱۰۰۰ صفحه تحلیل از اشعار شاملو منتشر کرده ایم.
بحث اینجا اما چیز دیگری است.
چیست؟

۶۶۵۱

سنگ سخنگو

حقیقت
به شرطی حقیقت است که تام و تمام
باشد
و
نه
نیمبند.
حقیقت نیم بند
اصلا حقیقت نیست.
پرولتاریا
همیشه در سنگر حقیقت تمام عیار است و مخالف حقیقت نیم بند.
هیتلر
سال های سال
متحد استالین بود و هر پیروزی جنایت امیزش را استالین تبریک و تهنیت می گفت.
در جشن انقلاب اکتبر
هیئت نمایندگی فاشیسم هیتلری هم کنار استالین ایستاده بودند
استالین حتی به ارتش فاشیسم در زمینه مواد سوخت و غیره مدد می رساند.
کمونیست های پناهنده آلمانی را هم دست بسته تحویل فاشیسم هیتلری داده بود تا زندانی، شکنجه، بازجویی و تیرباران شوند.

۶۶۵۲

سنگ سخنگو

ناصر آقاجاری
شاملو از بنیان گذاران نگرش غیر جانبدارانه است


سگ سخن جو

 

منظور از مفهوم نگرش (طرز نگاه، نظر) چیست؟
منظور از بی طرفی در نگرش چیست؟
منظور ناصر آقاجاری
به احتمال قوی
همان خرافه امپریالیستی (ماکس وبری، جامعه شناس سوسیال ـ امپریالیسم)
معروف به «عاری از ارزش» بودن قضاوت و داوری و نظر و یا اوبژکتیویسم معرفتی است.
اوبژکتیویسم معرفتی (شناختی) به همان اندازه اعتبار دارد
که سوبژکتیویسم معرفتی.
برای اینکه اوبژکت شناخت و سوبژکت شناخت
فقط در داربست دیالک تیکی وجود دارند.
ضمنا
خود شاملو هرگز چنین ادعایی نکرده است.
شعر و نثر شاملو به همان اندازه بی طرف است که شعر و نثر نیچه و هیتلر و هایدگر.
هر آه و عطسه و هارت و پورت هر کس
حتی
جانبدارانه است
چه رسد به نظر و نگرش او.
دلیلش چیست؟
دلیلش این است که هر کس در هر جامعه دارای منافع شخصی و طبقاتی است
کسی که فاقد منافع شخصی و طبقاتی باشد
فقط در کره بی سکنه مریخ است و نه در کره به لحاظ طبقاتی شقه شقه گشته زمین.
اگر ناصر دلیلی برای ادعای خود ارائه دهد
می توان بحث کرد.

۶۶۵۳

سنگ سخنگو

ویرایش:
یعقوب رستمی ثالث

كوچه در خلوت دم‌كرده‌ي ظهر،
عابري ‌داشت‌‌؛ عزيز:
دختر طنّاز همسايه،
چادر گل‌‌داري سر مي‌كرد
و
خُرامان
مثل سروي گل‌پوش
چون بهاري ‌جانبخش،
در كوچه
از آن دور مي‌آمد.

جان ز شيدايي‌ها پر مي‌زد.

كي توان چشم بپوشيد و نديد ؟!

مگرآن‌ روي بپوشاند و آشوب فروبنشاند.

كوچه در آن لحظه،
مملو از عشق و نجابت مي‌شد.
عشق در كوچه، چه موجي مي‌زد !
عقل از سر،
غصه از دل
مي‌رست.

و نگاه‌‌،
حاكي ‌از خوا‌هش دل‌ها مي‌شد.

دختر زيباي كوچه‌ي عشق،
دختر دل‌ها بود.

همچو يك ابرِ بهار،
هي طراوت مي‌ريخت
تازه‌گي مي‌باريد.

گونه‌هايش مثل سيبي‌ نورس،
سرخ و سپيد،
قامتي همچون سرو،
ناوك م‍‍ژگانش
عالمي داشت،
چه بود ؟
 


۶۶۵۴

سنگ سخنگو

اگر زنان ج. ا.
عاجز از درست حرف زدنند،
دلیلش محرومیت شان از نعمات فکری و فرهنگی است.
خودشان مقصر نیستند.
زن ستیزی هنر نیست.
هنر چیست؟

۶۶۵۵

سنگ سخنگو

استالین
بدترین دشمن کمونیسم و احزاب کمونیستی بوده است.
استالین
همرزمان لنین را
یا دربدر ساخته
یا در زندان پوسانده و زجرکش کرده،
یا ترور کرده
و
یا
بسان همسر و همرزم لنین
خانه نشین ساخته و دخترش را مأمور کنترل او
کرده است.
استالین
در نهایت بی شرمی
به مادر بوخارین محبوس در زندان های استالینی (که چشم و چراغ لنین بوده)
گفته:
پسر باسوادی داری
ننه؟
الاغ
اصلا نمی داند که تئوری مارکسیستی چه اهمیت و نقش عظیمی دارد.
حتی
عادولف هیتلر
وقتی شاهد هیئت استالین برای عقد پیمان می شود
حیرت زده می گوید:
عجب دیوانه ای است
که
ژنرال های بی همتا را اعدام و بر کنار کرده و یک مشت جوان (کره خر) به اینجا فرستاده است.


۶۶۵۶

سنگ سخنگو

تأملی در مقوله عشق (۳)
تحلیلی از
ربابه نون
همانطور که ذکر شد
عشق
را
باید
بسته به
نحوه و نوع تشکیلش
مورد بررسی قرار داد:
پ
گذار از آشنایی به عشق
۱
گفته شد که
عشق ناشی از آشنایی
ـ بر خلاف عشق خودپو ـ
نه، یکطرفه، بلکه دو طرفه است.
عشق متقابل است.
۲
سؤال این بود که
اشکال کار در این مورد
کجا ست؟
عامل مزاحم و مخرب
در تشکیل این نوع از عشق
چیست؟
۳
کسی به این سؤال ناقابل نیندیشید و ابراز نظر نکرد.
۴
مخبر صادق گفته که
در آخرالزمان
غیر از وقت
همه چیز به وفور یافت می شود.
۵
حق با او ست:
مردم سرشان شلوغ است.
هر روز باید میلیون ها لایک الکی به یاه های سطحی و کشکی بزنند و
خیال کنند که هنر کرده اند.
به همین دلیل
آخرالزمان
قحط الزمان وقت
است.
۶
اشکال کار در تشکیل عشق مبتنی بر آشنایی
این است که آدم ها تحت شرایط جامعه طبقاتی
چهره واقعی خود
را
نشان کسی نمی دهند.
۷
کس که سهل است،
حتی نشان خویشتن خویش نمی دهند.
۸
کسی به همنوعی اعتماد ندارد.
همنوع که جای خود دارد.
کسی به
خویشتن خویش
حتی
اعتماد ندارد.
۹
دلیل این سوء ظن به همنوع و خویشتن
این است که خلایق در داربست
دیالک تیک خودستیزی و همنوع ستیزی
به سر می خزند.
۱۰
به همین دلیل
مسخ اعضای جامعه
استکمال حیرت انگیزی
کسب کرده است.
۱۱
به همین دلیل
بیگانگی بر اریکه قدرت نشسته است:
بیگانگی نسبت به خود و همنوع خود.
۱۲
دیالک تیک بیگانگی از خود و جامعه و همبود و همنوع خود
۱۳
چهره ها زیر نقاب های تو در تو از دیده ها نهان شده اند.
۱۴
برای دیدن چهره واقعی خود در آیینه
حتی
باید دهها نقاب از چهره برداشته شود.
۱۵
به همین دلیل
عشق مبتنی بر شناخت و خرد
یا اصلا تشکیل نمی شود و یا اگرهم احیانا تشکیل شود،
عمری به کوتاهی آهی دارد.
آغاز عشق
همزمان
پایان عشق
است.
۱۶
سؤال این است که
نتیجه این روند و روال اندوه انگیز چیست؟
اعضای جهنم موسوم به جامعه طبقاتی
در این واویلا
چگونه به ارضای نیازهای روحی و روانی خود
نایل خواهند آمد؟
پ
گذار از آشنایی به عشق
همانطور که ذکرش گذشت،
عشق مبتنی بر شناخت و خرد یا اصلا تشکیل نمی شود و یا اگرهم احیانا تشکیل شود، عمری به کوتاهی آهی دارد.
سؤال این بود که
نتیجه این روند و روال اندوه انگیز چه می شود؟
اعضای جهنم موسوم به جامعه طبقاتی در این واویلا چگونه به ارضای نیازهای روحی و روانی خود نایل می آیند؟
۱
علمای همان طبقه حاکمه انگل
که خردستیزی را به درجه ایده ئولوژی خویش ارتقا داده،
به تخریب برنامه ریزی شده ی خانه خرد خلایق نایل آمده و
جامعه و جهان را به طویله تمامعیار مبدل ساخته،
آلترناتیو های متنوعی در این زمینه رواج داده اند و مد روز ساخته اند.
۲
یکی از ترفند های مهم طبقه حاکمه امپریالیستی
گذاشتن علامت تساوی میان عشق و سکس است.
۳
به همین دلیل عملیات جنسی چه بسا مکانیکی
و عاری از هر احساس و عاطفه و عشق
به عنوان عشق بازی به خورد خلایق خرتر از خر داده می شوند.
۴
فاحشه خانه های طبقه حاکمه امپریالیستی
خانه های عشق (ئه روز)
قلمداد می شوند.
۵
دلایل «علمی» ـ نظری لازم
برای اثبات صحت این خرافه را
بیولوژی عرضه می کند.
۶
بیولوژی
ريشه عشق مساوی با سکس را
در غرايز جنسى می داند و
عشق را به گردن هورمون های جنسى می اندازد.
۷
توضیح مطلقا خرافی عشق
با توسل به مفاهیم علمی ـ منفرد صورت می گیرد.
۸
بیولوژی (زیست شناسی)
جای تئولوژی (فقه و شریعت و غیره)
را می گیرد
و
هورمان های جنسی
جای شیاطین درونی و برونی وسوسه گر و اغواگر را.
۹
ماتریالیسم دیالک تیکی
ـ خرد و خراب و خونین و مالین ـ
از در بدر رانده می شود
و
ماتریالیسم علم الاشیایی
از پنجره به درون کشیده می شود.
۱۰
بدین طریق
فاتحه «علم الاشیایی» بلند بالایی
بر عشق خوانده می شود
و
سکس در لفافه عشق
از بلندترین مناره های جهان جار زده می شود.
۱۱
در غیاب عشق
سکس
ـ چه بسا به نام عشق ـ
ایدئالیزه می شود.
به عرش اعلی برده می شود.
بت واره می شود.
مورد ستایش و پرستش قرار می گیرد.
۱۲
سکس
اما
در غیاب عشق
سلب کیفیت می شود.
سلب سکسیت می شود.
مکانیزه می شود.
۱۳
سکس
در غیاب عشق
از
لذت حقیقی
تهی می شود.
۱۴
برای غلبه بر این کیفیت مردگی سکس
کفه ترازوی کمیت سکس
سنگین تر می گردد.
۱۵
چگونه؟
الف
به جای جفتگیری با یک نفر
با ده نفر جفتگیری می شود.
ب
به جای مونوگامی
(عالی ترین و توسعه یافته ترین فرم بازتولید جامعه)
پلی گامی رواج می یابد.
پ
بورژوازی
که روز ـ روزگاری
گورکن اشرافیت بنده و فئودال و روحانی
بود،
به
احیای حرمسرا های رنگارنگ عهد عتیق
کمر می بندد.
ت
وقتی کپک زده ترین خرافه ها
از اعماق قبور
قرون بدر کشیده و مد می شوند،
چرا استیل زیست عهد بوق
احیا نشود و رواج داده نشود؟
ث
ترفند کمی دیگر برای پر کردن جای خالی عشق
تعویض همسران و دختران و پسران و مادران و خواهران خویش است.
ج
مد کردن جفتگیری با اعضای خانواده خویش است:
خر تو خر رایج در عهد بوق:
جفتگیری مکانیکی پدر با پسر
پدر با دختر
مادر با پسر
مادر با دختر
خواهر با برادر
و الی آخر.
ح
ترفند دلار آور دیگر
تغییرات عنقلابی در آلات تناسلی
و عرضه انواع و اقسام قرص های عشق آور است.
خ
ترفند کمی دیگربرای پر کردن جای خالی عشق
در عملیات جنسی
کشیدن بی شرمانه ی کودکان و نوجوانان مردم به تخت است.
د
ترفند کمی دیگر
تنوع طلبی در «عشقبازی» است.
تبدیل دماغ و دهن و چشم و گوش نیمه دیگر جامعه و جهان
به مستراح است.
ذ
یکی دیگر از مد روزترین ابتکارات کمی در عملیات جنسی
جایگزین سازی همنوعان با جانوران است.
۱۶
همه این ترفندهای کمی
برای پر کردن خلأ کیفی
دیالک تیکی از زیارت و تجارت اند.
بدین طریق میلیاردها دلار به جیب کنسرن های متنوع امپریالیستی و فوندامنتالیستی ریخته می شود.
ت
گذار از آگاهی به عشق
از
فروغ فیلسوف
اندیشه هایی راجع به عشق
ورد زبان ها ست که تحلیل شان به
درک عشق
از منظری دیگر و با محتوایی دیگر
کمک می کند:
فروغ فرخزاد
چقدر زیبا ست
کسی را دوست بداریم
نه برای نیاز
نه از روی اجبار
و نه از روی تنهایی
فقط برای اینکه
ارزشش را دارد.
این سخن حکیمانه فروغ فیلسوف را
نخست تجزیه و بعد تحلیل می کنیم:
۱
چقدر زیبا ست
کسی را دوست بداریم
نه برای نیاز
فروغ بسط و تعمیم دیالک تیک ابزار و آماج
به شکل دیالک تیک عشق و ارضای نیاز
را
در عالم آرزو
بی اعتبار
می خواهد.
۲
فروغ دلش عمیقا می خواهد که
عشق
آلت دست نباشد.
وسیله ای برای رفع حوایج جسمی و روحی و روانی و معیشتی و غیره
نباشد.
۳
این اما به چه معنی است؟
۴
این بدان معنی است که
فروغ
برای
عشق خودپو
ارج و ارزش و اعتبار زیادی قایل نمی شود.
۵
چون
عشق خودپو
توسط قوای طبیعی و غریزی و روحی و روانی و غیره
نسبت به کسی و یا نسبت به چیزی
مثلا نسبت به
بتی، خدایی، اوتوریته ای خیالی و واهی و واقعی
تشکیل می شود.
۶
سؤال این است که
عشق ایدئال (عشق آرزویی، آرمانی، ناب) فروغ
از چه قرار است؟
۷
چقدر زیبا ست
کسی را دوست بداریم
نه از روی اجبار
عشق از روی اجبار
ـ در تحلیل نهایی ـ
همان عشق به عنوان ابزار برای رفع نیاز است.
۸
مثلا دختری از فرط فقر
ـ خواه فقر مادی، خواه فقر فیزیکی، خواه فقر فکری ـ
عاشق و همسر خر خرپولی به سن و سال پدرش می شود.
۹
این عشق
ـ به ظاهر ـ
داوطلبانه تشکیل می شود تا زندگی ادامه یابد.
ولی اجبار مستوری
در پشت سر این عشق
خفته است.
۱۰
فروغ آرزو می کند که چنین عشقی
ـ چه بطور خودپو، چه بطور آگاهانه ـ
تشکیل نشود.
۱۱
چقدر زیبا ست
کسی را دوست بداریم
نه از روی تنهایی
تنهایی
مفهوم مجردی است که اگر بسط و تعمیم یابد
به کلکسیونی از تنهایی های مشخص
خواهیم رسید:
الف
فروغ نمی خواهد که عشق
مفری برای فرار از تنهایی و بی کسی و بی پناهی
باشد.
ب
احمد شاملو
همین عشق منفور و نامطلوب فروغ را
در شعری تماتیزه کرده است:
همه
لرزش دست و دلم
از آن بود
که عشق پناهی گردد
پروازی، نه
گریزگاهی گردد
پ
فروغ دلش اصلا نمی خواهد که کسی از فرط تنهایی
عاشق هر ننه قمری گردد.
ت
فروغ
بهتر از هر کسی می داند که عشق
ـ فی نفسه ـ
دیالک تیک تنهایی
است:
۱
عشق از سویی
عزرائیل تنهایی
است.
۲
عشق از سوی دیگر اما
جبرئیل آیات تنهایی
است.
۳
عاشق اصیل
تنهایی پرست رادیکال و افراطی است.
۴
تنهایی برای عاشق
کعبه آمال
است.
۵
این حقیقت امر در ادبیات قرون وسطایی ایران هم
منعکس شده است:
فرار مجنون از جامعه به برهوت
در واقع
به معنی نیل به کعبه تنهایی است.
۶
عاشق فقط در تنهایی خود خواسته است که
می تواند با خیال معشوق خلوت کند.
۷
چهره دلربای معشوق را در پرده ذهن خود
بی وقفه بسازد و ضمنا از پا درآید.
۸
چون ساختن چهره معشوق در عالم خیال
با مصالح ساختمانی خیالی
صورت می گیرد و بلافاصله فرو می پاشد.
۹
خدا بر پدر کسی که عکس برداری از آدم ها را اختراع کرد،
رحمت کند.
۱۰
چون عکس برداری از معشوق
کمک بزرگی به عشاق است.
۱۲
چقدر زیبا ست
کسی را دوست بداریم
فقط برای اینکه
ارزشش را دارد.
ارزش
مفهوم مجردی است و هر کس به سلیقه و علاقه خود
آن را جامه مشخص و کنکرت می پوشاند.
۱۳
ارزش ها
معیارها
موازین
ـ در تحلیل نهایی ـ
توسط طبقه حاکمه تعیین می شوند و
به اعضای جامعه از بدو تولد
دیکته و تحمیل می شوند.
۱۴
ارزش زنی و یا مردی و یا چیزی
چگونه تعیین میشود؟
۱۵
ارزش زن
در ایده ئولوژی فئودالی
در چاق و چله بودن او بود.
در سنگینی وزن او بود.
۱۶
ارزش زن
در ایده ئولوژی بورژوایی
در ورزیده بودن او ست.
در موبیلیته و تحرک و چالاکی او ست.
۱۷
به همین دلایل
کشف منظور فروغ از مفهوم
عشق به کسی به دلیل ارزش آن کس
آسان نیست.
۱۸
آنچه
در تحلیل نهایی
مورد نظر او ست:
عشق مبتنی بر آگاهی
است.
۱۹
عشق مبتنی بر شناخت متقابل است.
۲۰
عشق مبتنی بر شناخت لیاقت های معشوق
ـ چه زن و چه مرد، چه جامد و چه جاندار، چه مادی و چه فکری ـ
است.
۲۱
منظور فروغ
نه عشق خودپو
بلکه
عشق متقابل مبتنی بر آگاهی
است.
۲۲
این
عشق مبتنی بر آگاهی
دوستی سرشته به عشق است.
دوستی گذشته به عشق است.
۲۳
عشق سرشته به احترام متقابل
است.
ادامه دارد

۶۶۵۷

سنگ سخنگو

 
همان کاری را که استالین با کمونیست های پناهنده آلمانی کرد
یعنی برای خوشرقصی جلوی هیتلر همه را دست بسته تحویل فاشیست ها داد تا اعدام شان کنند و یا در اردوگاه های نازی نابود سازند،
گربه چف با اریش هونکر و همسرش کرد.
 

۶۶۵۸

سنگ سخنگو

اگر خانواده‌ای مانع از خروج دخترش شود تا از دست گرگ‌ها در امان بماند آنها فقط یک دختر را نجات دادند (نجات داده اند و یا نجات می دهند)
اما اگر خانواده‌ای پسرش را طوری تربیت کند گرگ نباشد
همۀ دخترهـا را نجات داده است
حریفه شریفه


سگ سخن جو

 

مربیان اعضای جامعه
که
مادرها و پدر ها
نیستند.
کیستند؟

خود مادرها و پدرها
مربا
هستند
و
نه
مربی.

۶۶۵۹

سنگ سخنگو

زشتی آن نام بد از حرف نیست
تلخی آن آب بحر از ظرف نیست
مولانا

سگ سخن جو

 

 
  معنی تحت اللفظی:
دلیل بدنامی کسی
نام او نیست.
دلیل تلخی آب دریا
ظرف آن نیست.

آره.
ولی
رابطه ظرف با مظروف
دیالک تیکی است
و
نقش تعیین کننده از ان مظروف است.
اما
ظرف هیچکاره و هیچ واره نیست.

اگر مزه آب دریا تحلیل شود
قضیه روشن می گردد.
آب دریا نتیجه بارش بارانهای سیل آسا ست که فی نفسه تلخ و شور و شیرین نیست.
املاح محلول در آب دریا
تعیین کننده مزه آب آن اند.
اگر دریا را ظرف تلقی کنیم،
تلخی اب دریا از ظرف است.
سعدی
بر خلاف مولانا
دیالک تیکی اندیش است:
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره زار خس


معنی تحت اللفظی:
رویش لاله در باغ و خار و خس در شوره زار
تقصیر باران نیست.
تقصیر ظرف (گلدان) است.

۶۶۶۰

سنگ سخنگو

کمان و گمان
روانشناسی
علم نیست
بلکه شبه علم دیلیم دام دام است.
ولی این تنها ایراد او (؟) نیست ،
ایراد اصلی او همانا حماقت اوست


سگ سخن جو

 

اولا
رون شناسی علم است.
مثل جامعه شناسی
مثل جانورشناسی.

ثانیا
روان شناسی مارکسیستی ـ لنیینستی هم وجود دارد.

· روان شناسی به علمی اطلاق می شود که به بررسی پدیده های روانی بنیادی انسان ها و جانوران می پردازد.
· موضوع واقعی روان شناسی را توسعه ها و قانونمندی های کردوکار روانی تشکیل می دهند که مشخصه شان کیفیت خاص انعکاس است.
· پدیده های روانی انسان ها بر خلاف پدیده های روانی جانوران در فرم شعور (روح) عرض اندام می کنند.
· تعیین کننده در زمینه برجسته گشتن روان شناسی، کار در پیوند با توسعه زبان است.
· روان شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی مبتنی بر اصول زیر است:

الف
اصل وحدت شعور (روح) و کردوکار
۱
· شعور در کردوکار تشکیل می شود، شکل می گیرد و تبیین می یابد.
۲
· بدین طریق برخورد متدئولوژیکی ئی حاصل می آید که پژوهش اوبژکتیو (عینی) جریانات روانی را امکان پذیر می سازد.
۳
· این بر عکس مکاتب اینترو اسپکسیونیستی (خودنگری) بورژوایی است که بر آنند که جریانات روانی فقط از طریق خودنگری سوبژکتیو امکان پذیر است.
ب
اصل وحدت روانی و فیزیکی
۱
· پدیده های روانی از سویی مبتنی بر مکانیسم های نویرو فیزیولوژیکی (علم الاعصاب) اند و از سوی دیگر، قابل تقلیل به مکانیسم های نویرو فیزیولوژیکی نیستند.
۲
· سیستم عصبی سانترال، بنیان (سوبسرات مادی، تغذیه گاه) پدیده های روانی است.
۳
· پدیده های روانی از سوی دیگر وابسته به اوبژکت مورد نظرند.
· اوبژکتی که پدیده های روانی را منعکس می کند.
۴
· دلیل انعکاسات درونفردی و میانفردی (انعکاسات درونی هر فرد و میان افراد) این است که شرایط برونی (اوبژکتیو، عینی) توسط شرایط درونی (سوبژکتیو) «شکاف برمی دارند.

مراجعه کنید به روانشاسی در د. ر.

۶۶۶۱

سنگ سخنگو

 
کسی که جرأت دست زدن به خار را ندارد،هرگز نباید آرزوی گل سرخ را داشته باشد!
ان برونته


سگ سخن جو

 

 ایرانی جماعت
عاشق سینه چاک هر خرافه فرنگی اند و متنفر از خرد رهایی بخش.

اولا
چرا و به چه دلیل؟
ثانیا
جرئت تحمل زخم خار را نداشتن که نبایدمانع داشتن آرزوی خشک و خالی گل باشد
چه رسد به چیدن گل.

ثالثا
می توان گل را با قیچی چید که نسبت به خار رویین تن است و یا با دستکش و یا با احتیاط چید و کلاه بر سر خار خر گذاشت
 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر