۱۴۰۰ خرداد ۲۰, پنجشنبه

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۵۰۶)

  

میم حجری

 

۶۶۴۱

سنگ سخنگو

 


شاملو
شبانه
(زندان قصر ۱۳۳۳)

من سرگذشتِ یأسم و امید
با سرگذشتِ خویش:
می‌مُردم از عطش،
آبی نبود تا لبِ خشکیده تر کنم

می‌خواستم به نیمه‌شب آتش،
خورشیدِ شعله‌زن به‌درآمد چنان که من
گفتم دو دست را به دو چشمان سپر کنم

با سرگذشتِ خویش
من سرگذشتِ یأس و امیدم

پایان


سگ سخن جو

 

معنی تحت اللفظی:
من سرگذشت یأس و امید هستم.
از تشنگی می مردم و آبی برای تر کردن لب نداتشم.

در نیمه های شب دلم آتش می خواست
و
خورشید به در خانه ام آمد و من با دو دستم
چشمانم را گرفتم تا کور نشوم.

محتوای ماهوی این شعر شاملو
مثل محتوای ماهوی همه اشعار و آثار شاملو
«من» او ست.
همه اجامر فاشیسم، فوندامنتالیسم، آنارشیسم، آوانتوریسم، نیهلیسم، استالینیسم و زباله های دیگر
نخبه گرا هستند.
تفاوت اینها در نخبه های شان است:
نخبه یکی ژنرال ها و سرداران جنگ افروز است
نخبه دیگری انبیا و ائمه و اولیا و فقها و شهدا
نخبه ان دیگری شخصیت های متقدر از قبیل استالین و غیره
نخبه شاملو
قبل از همه
«من» (خود) او است
بعد مجاهدین خلق و فدائیان خلق و تروریست های دیمدام و لیملام و غیره.
فرقی با خمینی ندارند:
من
دولت تعیین می کنم.
من
تو دهن این دولت می زنم.

تئوری نخبگان
مهم ترین تئوری فاشیسم و فوندامنتالیسم است.
تئوری نخبگان
ضد توده و حزب توده است.
توده در قاموس هواداران تئوری نخبگان
زباله است.
و
نه
معمار تاریخ
و
نه
باب الحوایج مادی و فکری و علمی و عقلی و هنری.

هیتلر هم در زندان بوده است و در زندان کتاب نوشته است و شعر سروده است.
زندان بودن
فضیلتی نیست.
زندان بهانه ای برای خود ستایی، نخبه سازی و نخبه ستایی است.
هر زباله به بهانه زندان بودن و شکنجه شدن
از خود نخبه ای ساخته و می سازد.
این چیزی جز دام نیست.

۶۶۴۲

سنگ سخنگو

این شعار
مملو از ابراد و عیب و اشتباه است.
نوعی عوامفریبی است.

مبارزه سیاسی
مثل مبارزه اقتصادی
مثلا اعتصاب و غیره
مثل مبارزه ایده ئولوژیکی
مثلا روشنگری، هماندیشی، نقد و تحلیل آثار فقهی، فلسفی، علمی، هنری و غیره
فرمی از مبارزه طبقاتی است.
یعنی محتوای فرم های سه گانه فوق الذکر
(مبارزه سیاسی، اقتصادی و ایده ئولوژیکی)
یکی است:
مبارزه طبقاتی است.
مبارزه طبقاتی
سراسر تاریخ بشری را در نوردیده است و خاص جامعه سرمایه داری نیست.
ضمنا
مبارزه طبقاتی در فرم های سه گانه اش
مبارزه است و نه هارت و پورت
یعنی
طبقات اجتماعی بر ضد هم می رزمند.
کاهش دستمزد
افزایش ساعات کار
اخراج کارگر از کارخانه
دشنام به حزب توده
دشنام به اتحاد شوروی
دشنام به ج. خ. چین
هم
فرمی از مبارزه طبقاتی است
هر شعری
هر قصه ای
هر تنیدسی
هر ترانه ای
نوعی مبارزه طبقاتی است.
به همین دلیل
همه چیز باید تحلیل شود تا محتوای طبقاتی اش روشن گردد و خلایق فریب این و آن را نخورند.

۶۶۴۳

سنگ سخنگو

رضا براهنی

نام تمامی پرنده هایی را که در خواب دیده‌ام ، برای تو اینجا نوشته‌ام
نام تمامی آنهایی را که دوست داشته‌ام
نام تمامی شعر‌های خوبی را که خوانده‌ام
و دست‌هایی را که فشرده‌ام
نام تمامی گل‌ها را در یک گلدان آبی ، برای تو در اینجا نوشته‌ام
وقتی که می‌گذری از اینجا
یک لحظه زیر پایت را نگاه کن
من نام پاهایت را برای تو در اینجا نوشته‌ام
و بازوهایت را ، وقتی که عشق را و پروانه را پل می‌شوند
و کفترها را در خویش می ‌فشرند
برای تو در اینجا نوشته ام
مرا ببخش ، من سالهاست دور مانده‌ام از تو
اما همیشه ، هر چه در همه جا ، در شب یا روز دیده ام
و هر که را بوسیده‌ام ، برای تو در اینجا نوشته‌ام
تنها برای تو در اینجا نوشته ام
در دوردستی و با دلبستگی
من سالهاست دور مانده‌ام از تو
و می‌روم که بخوابم
من پرده را کنار زدم
حالا تو با خیال راحت پروانه‌وار در باغ گردش کن
من بال‌های پروانه ها را هم با رنگ‌های تازه ، برای تو در اینجا نوشته‌ام

پایان


سگ سخن جو

 

هنر نزد ایرانیان است و بس.
هیچ ملتی نمی تواند از این شق القمر ها و هنرها داشته باشد.
فقط ایرانیان قادر به انجام چنین کارهای دشواری اند.

۶۶۴۳

سنگ سخنگو

برای موضعگیری نسبت به چیزی
باید آن چیز را بررسی کرد و شناخت.
تحلیل ما از جامعه افغانستان چیست؟
فرماسیون اقتصادی افغانستان چیست؟
طبقه حاکمه در این کشور کیست؟
جورج ابن جورج بوش به عنوان رئیس جمهوری امریکا
و
همه دول امپریالیستی (ناتو)
می خواستند در رعاق و بعد در افغانستان ملت سازی کنند.
چرا نتوانسته اند و در عوض چه کرده اند؟
طالبان
ایده ئ<لوگ، نماینده و بازوی مسلح کدام طبقه اجتماعی است؟
آرایش قوای طبقاتی در افغانستان از چه قرار است؟

۶۶۴۴

سنگ سخنگو

 
آره.
تیمور لنگ
امام و منجی و مراد حافظ بود.
وصیت نامه حافظ را منتشر کرده ایم.
حافظ
او را
شفیع روز جزا
و
سلیمان زمان
تصور می کند.

شاعران ایران ویران چنینند.
ماعران این سامان چه سان  اند؟

۶۶۴۵

سنگ سخنگو

 
شاهکار جنوب شهری های جماران.
البته
جنوب
هم تحریک کننده است.

۶۶۴۶

سنگ سخنگو

تاریخ را اولا نه مردان
بلکه زنان می سازند.
ثانیا
تاریخ را
نه این و آن
بلکه توده ها می سازند.
مش مسعود
گول جهانخواران را خورد و مثل سگ پشیمان شد.
پشیمانی اما ثمر ندارد.
بر سر پشیمانان
همان بلا می آید
که بر سر ساده لوحان افغان و ایران آمد.

۶۶۴۷

سنگ سخنگو

نجیب محفوظ

انهم كذّابون... ويعلمون أنهم كذّابون، ويعلمون أننا نعلم إنهم كذّابون، ومع ذلك فهم يكذبون بأعلى صوت.
آن‌ها دروغگو هستند
و می‌دانند که دروغگو هستند
و می‌دانند که می‌دانیم که دروغگویند
و با این وجود
با صدای بلند دروغ می‌گویند!
پایان


سگ سخن جو

 

 اگر قضیه از این قرار می بود،
نه
کسی نیازی به گفتن دروغ پیدا می کرد و نه کسی به دروغ کسی ایمان می آورد.

مفاهیم راست و دروغ قابل بحث اند.
ای بسا راست که بدترین دروغ است و ای بسا دروغ که حاوی هسته راستی است.
افراد به ادعای خود چه بسا ایمان دارند.
خامنه ای در مرقد امام هشتم صادقانه اشک می ریزد و به دعاوی خود باوری آهنین دارد.
اگرچه این باورها
کذب محض اند.
سعدی به عنوان مثال
دروغگویی معینی را تأیید می کند و مصلحت می داند.
پادشاهی همراه با وزرا وارد روستایی می شود.
رعیتی پیش می آید و دشنامش می دهد.
شاه از وزیر می پرسد :
چه می گوید.
وزیر ترجمه میکند:
گفت:
خدا سایه پادشاه را از سر ما کم نکند و اجرش دهد.
وزیر دیگری اعتراض میکند که چرا وارونه ترجمه میکنی.
رعیت به پادشاه دشنام داد.
پادشاه می گوید:
دروغ مصلحت انگیز او بهتر از راست فتنه انگیز تو ست.



۶۶۴۸

سنگ سخنگو

تو می روی و دل ز دست می رود
مرو که با تو هر چه هست می رود
دلی شکستی و به هفت آسمان
هنوز بانگ این شکست می رود
کجا توان گریخت زین بلای عشق
که بر سر من از الست می‌رود
نمی خورد غم خمار عاشقان
که جام ما شکست و مست می‌رود
از آن فراز و این فرود غم مخور
زمانه بر بلند و پست می‌رود
بیا که جان سایه بی غمت مباد
وگرنه جان غم پرست می‌رود
شب غم تو نیز بگذرد ولی
درین میان دلی ز دست می‌رود
هوشنگ ابتهاج


ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر