۱۳۹۷ شهریور ۲۳, جمعه

هماندیشی با بهروز (۲)


بهروز
آیا در مبارزه اجتماعی ما مختار به انتخاب متحد خود هستیم
یا طبیعت وشرایط عینی
متحد ما را تعریف یا انتخاب می کنند؟

۱
این جمله همنوع
حاوی ایرادات مفهومی است.

۲
طبیعت یکی از مفاهیم فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی است.
مراجعه کنید به طبیعت در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

۳
طبیعت
به قول انگلس
یکی از فرم های سه گانه حرکت ماده است:

الف
طبیعت

ب
جامعه

پ
تفکر

۴
جامعه 
را
 طبیعت دوم 
هم می نامند.
 
مراجعه کنید 
به 
جامعه
 در 
تارنمای دایرة المعارف روشنگری

۵
جامعه = طبیعت اول + روح 
(به زبان هگل)

۶
جامعه = طبیعت روح مند

۷
جامعه = طبیعتی که اندیشه انسانی در ان نفوذ کرده است و دگرگونش ساخته است.
 
به قول درست هگل
فرمش را تغییر داده است.

۸
مثال
تلنباری از سنگ آهن = طبیعت
نفوذ روح (شعور) آهنگر در سنگ آهن 
به
 تشکیل گاوآهن، شمشیر، طشت، در و پنجره و دوچرخه و تراکتور و ... 
می انجامد که در طبیعت یافت نمی شوند
فقط در جامعه بشری یافت می شوند.

۹
طبیعت با شرایط عینی خویشاوند است
ولی یکسان نیست.

۱۰
اوبژکت (عین) وسیع تر از طبیعت است.

۱۱
خود طبیعت می تواند اوبژکت (موضوع) گردد.
مثلا اوبژکت شناخت گردد
مثلا اوبژکت عمل انسانی گردد

۱۲
اوبژکت در دیالک تیک مارکسیستی بسیار مهم زیر مطرح می شود:
دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت

۱۳
این دیالک تیک یکی از مهم ترین کشفیات مارکس است که در تزهای راجع به فویرباخ در مفهوم سوبزکتیویته تبیین می یابد.

مراجعه کنید
 به
 دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت 
در
 تارنمای دایرة المعارف روشنگری

۱۴
با 
کشف سوبزکتیویته در تاریخ
ماتریالیسم دیالک تیکی حسابش را از همه ماتریالیسم های قبلی جدا می کند.

۱۵
ماتریالیسم های ماقبل مارکسیستی
حتی ماتریالیسم فویرباخ
منفعل (پاسیو) و تماشاگر 
بوده اند

۱۶
ماتریالیست های ماقبل مارکسیستی
در عرصه جامعه
ایدئالیست 
بوده اند.

مراجعه کنید 
به
 درک ماتریالیستی تاریخ 
 درک ایدئالیستی تاریخ 
 ماتریالیسم 
در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

۱۷
دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت
در دو عرصه زیر فلسفه مارکسیستی طرح می شود:

الف
در عرصه جامعه

۱
که 
در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت
نقش تعیین کننده از ان سوبژکت است.

۲
فرق طبیعت با جامعه همین جا معلوم می گردد
این خدمت بزرگ مارکسیسم به جامعه شناسی است

۳
چیزها و پدیده ها و روندهای طبیعی به سوبژکت نیاز ندارد.
 
مثال
زلزله بی اعتنا به سوبژکت رخ می دهد.

۴
چیزها و پدیده ها و روندهای جامعه ای اما بدون سوبژکت تغییر نمی یابند.
تاریخ بی سوبژکت نیست.

۵
تاریخ را توده می سازد.
توده ولی تحت سرکردگی سوبژکت تاریخ
می تواند تاریخساز باشد.

۴
شرایط اوبژکتیو (عینی) در رابطه با سوبژکت مثلا طبقه معین جامعه 
تحول می یابد:
مثال
جامعه فئودالی را توده تحت سرکردگی بورژوازی (سوبژکت تاریخ) متحول می سازد
 و
 به پله فرماسیونی بالاتر (سرمایه داری) ارتقا می دهد.

۵
سوبژکت تاریخ
 در حال حاضر
طبقه کارگر است که گورکن سرمایه داری و معمار سوسیالیسم است.

ب
در عرصه تئوری شناخت

۱
که در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت
نقش تعیین کننده از ان اوبژکت شناخت است.

۲
اگر به عنوان مثال
خری اوبژکت شناخت ما باشد
محتوای شناخت خر
در خود خر است
 و
نه در خرچران و خرسوار و خر فروش و خرپرور

۳
چون خریت خر در خود خر (اوبژکت شناخت) است.

۴
حساب تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنیینستی همین جا با دیگر تئوری های شناخت جدا می شود.

۵
بر
 سوبژکتیویسم معرفتی
همین جا فاتحه بلندی خوانده می شود.

بهروز
آیا در مبارزه اجتماعی ما مختار به انتخاب متحد خود هستیم
یا طبیعت وشرایط عینی
متحد ما را تعریف یا انتخاب می کنند؟

۱
در شرایط کنونی
تاریخ
جز طبقه کارگر
سوبژکتی ندارد.

۲
همه طبقات دیگر فاقد سوبژکتیویته (فاعلیت، معماریت، ظرفیت انقلابی) اند.

۳
توده مولد و زحمتکش از دهقان تا پیشه ور
باید تحت سرکردگی طبقه کارگر
فاتحه ای بر همه فرماسیون های اقتصادی طبقاتی بخواند 
و 
تاریخ حقیقی بشری را آغاز کند:
سوسیالیسم = گذار بشریت از ماقبل تاریخ به تاریخ حقیقی

۴
بورژوازی اکنون
بورژوازی مرتجع واپسین است
که متحد اشرافیت برده دار و فئودال و روحانی است.
یعنی فاقد ظرفیت انقلابی و مثبت است.
فقط به درد نفی می خورد.

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر