۱۳۹۶ مهر ۱۴, جمعه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (۵۲۳)


جمعبندی
 از 
مسعود بهبودی


حریف
 

قرار بود با سواد شویم
یک عمر صبح زود بیدار شدیم.
لباس فرم پوشیدیم
صبحانه خورده و نخورده
خواب و بیدار
خوشحال یا ناراحت 
با ذوق یا به زور
راه افتادیم به سمت مدرسه.
 
قرار بود با سواد شویم
روی نیمکت های چوبی نشستیم
صدای حرکت گچ 
را
روی تخته ی سبز رنگی که می گفتند
سیاه است،
ا شنیدیم
با زنگ تفریح نفس راحت کشیدیم
و
زنگ آخر که خورد
مثل یک پرنده که در قفسش باز شود
از خوشحالی پرواز کردیم.
 
قرار بود با سواد شویم
بند دوم انگشت اشاره مان را زیر فشار قلم له کردیم و مشق نوشتیم
 
 دیکته گفتند تا درست نویسی بیاموزیم.

گفتند:
از روی غلط های تان بنویسید
تا یاد بگیرید
ما هم نوشتیم و یاد گرفتیم
و
بعد نگرانی، دلهره
حرف مردم
شب بیداری و تارک دنیا شدن
و
کنکور شوخی نداشت
باید دانشجو می شدیم. 

قرار بود با سواد شویم
دانشگاه و جزوه و کتاب و امتحان و نمره و معدل و اتمام  

تبریک 

حالا ما دیگر با سواد شده ایم
فقط می خواهم بپرسم:
 
طرز رفتار  ما
 توان تفکر ما
ماهیت روابط ما
همنوعدوستی ما
پای بنید به هوامنیسم و همبستگی ما
طرز زیست ما
از چه قرار است.
 
پایان
ویرایش از دایرة المعارف روشنگری


فلور زارع


پدرم، این دل غمدیده من دربدر است
وه چه داغی و چه دودي به درون جگر است
 

كس نداند كه پس از مرگ تو بر من چه گذشت
روز و شب، روح و روانم پي تو شعله ور است
 

روزگاري به سر آمد، ولی ازدوري تو
همچو آن روز ازل شور و هوايت به سر است
 

كي شوم همچو همايي بپرم تا ملكوت
نزد تو آ يم و بيني كه فلورت به بر است
 

بعد مرگ تو نخواهم دگر اين عالم خاك
دانم اين را كه دگر ماندن من بی ثمر است
 

تا كه خالق نبرد كَس نرسد خانه خويش
دَردَم از اين بوَد و رنج من از اين خبر است
 

منتظر مانده ام اكنون كه رسد پيك اجل
فارغ از تن شوم آن شب كه شبي بي خبر است
 

بعد چندي برسم نزد تو اندر ملكوت
خرم آن روز که بالای سر من، پدر است
زارعا ديده زارع، همه شب درپي تو ست
بی تو دردا که مرا حال وهواي دگر است



پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

پدرت اصلا نمی خواد
 که
 تو بری ملکوت. 

۱
چون اولا یادها نامیرا هستند. 

۲
مادر و پدر هم در خواب و خیال فرزندان حی و حاضرند. 

۳
ثانیا ملکوتی وجود ندارد. 

۴
آنچه لایزال است 
تریاد تولد و رشد و زوال 
است. 

۵
پس یادها را پاس دار و زندگی کن. 

۶
 آرزوی مادر و پدر جز این نیست. 
شعرت هم بسان نظرت احتیاج به ویرایش داشت.




من عاشق سینه چاک ماضی ام.
ده را بر شهر ترجیح می دهم.
الاغ را بر هواپیما
عرعر را بر سمفونی
...


مش پطر


مغز خر سیری چند؟

۱
اینکه طرز «تفکر» اجامر مرتجع است
مش پطر


۲
گورینگ هم مثل تو بود:


الف
شیفته ماضی بود.
عاشق نریان های ۵۰۰۰ سال قبل بود


ب
ضمنا تمام هم و غم خودش و علمایش
بازتولید آن نریان ها بود.


۳
یعنی ایده مورد علاقه و اشتیاق تو را می خواست جامه عمل بپوشاند.
چرخ تاریخ را به عقب برگرداند و شق القمر کند.


۴
گورینگ و علمای فاشیسم می کوشیدند
نریانی را احیا کنند که نسلش ۵۰۰۰ سال قبل برافتاده است.


۵
ارتجاع هم همین است:
بر گشت به ماضی بر باد رفته و از یاد رفته


۶
نیستی تا میراثخواران اندیشه هایت را ببینی:
خمینی و ملاعمر و بن لادن و ابوبکر بغدادی هم می خواهند به صدر اسلام برگردند و برگردانند.
سطل ننه ات طلب ها می خواهند به عصر کوروش برگردند و عیران را هم برگردانند.


۷
لطان یابو می خواهد به عصر حضرت سلیمان در ۵۰۰۰ سال قبل برگرد و برگرداند.


۸
ترامپ و کوکلوس کلان کله خر هم تقریبا
سودای برگشت به همان حول و حوالی را در کدوی خالی از مغز کله خود دارند


در روزگاری نه چندان دور
شاید همین روزهای نزدیک
چوپانی در گوشه ای از این سرزمین
مشغول چراندن گوسفندانش بود؟
حریف بی خبر از جهان و زمان

۱
حریف عزیز
همین روزهای نزدیک
نسل چوپان برافتاده است.

۲
هزاران مرغ و بوقلمون و گوسفند و گاو و خوک را در سالن های مدرن
بطور اوتوماتیک می چرانند
می شویند
می دوشند
پشم چینی می کنند
ذبح اسلامی و ترسایی می کنند
تکه تکه می کنند
بسته بندی می کنند
فریز می کنند
به فروشگاه های اقصا نقاط جهان پست می کنند


تشکیل ارواح و پوشیدن البسه مادی 
(گذار از مفهوم به واژه)

۱
مفاهیم نتیجه تجرید اند.

۲
صفات و مشخصات منحصر به فرد سرو و صنوبر و غیره مورد صرفنظر قرار می گیرد
و وجه مشترک آنها عمده می شود:
مثلا ریشه داشتن در خاک
فتوسنتز و غیره شان.

۳
آنگاه مفهوم مجرد درخت تشکیل می شود و بلافاصله لباس واژه می شود
تا مادی شود
مرئی شود و روی کاغذ بنشیند
بر زبان رانده شود
شنیده شود:

۴
مفهوم نامرئی و روحی درخت
می شود آغاج.
درخت
شجر
تری
باوم
 
هرکه درکش بیش
دردش بیشتر
حریف

نه.
 
۱
خوشبختانه برعکس.
 
۲
میان شناخت و آرامش روحی و روانی
تناسب مستقیم وجود دارد.
 
۳
وقوف به علت مثلا سرگیجه
بیمار را تسکین روحی و روانی می دهد
و 
برای غلبه بر آن تجهیز می کند.

خدا
قاضی 
است
پس 
قضاوت ممنوع.
حریف 

خدا چیست؟

خدا انرژی است.
حریف
 
ممنون از همانیدشی

۱
انرژی فرمی از ماده فیزیکی است.
نه کمتر و نه بیشتر

۲
هستی فرم های متنوع متلون دارد و قابل تقلیل به فرمی از فرم های بیشمار ماده نیست.
 
انرژی خدا نیست.

۳
خدا چیست؟

۴
خدا چیزی غیرمادی است.

۵
خدا در مقوله فلسفی روح و یا شعور وجود دارد.

۶
روح و یا شعور جفت دیالک تیک ماده و یا وجود است.

۷
خدا مفهوم است.
مثل درخت و دختر و دفتر که مفهوم است.
۸
مفهوم درخت از کجا به وجود آمده است و چگونه به وجود آمده است؟

۹
جواب به این سؤال
ضمنا جواب به چیستایی و چگونه آیی خدا ست.
 
نه.

۱
روح
یک مقوله فلسفی است.

۲
مقوله چیست؟

۳
مقوله به عام ترین مفهوم اطلاق می شود.

۴
مثال
درخت یک مفهوم بیولوژیکی است.

۵
نبات مفهومی عامتر از درخت است.

۶
ماده عام ترین مفهوم است.
مقوله است.

۷
مفهوم درخت
فقط در ذهن ما وجود دارد.

۸
در خارج از ذهن ما سرو و صنوبر وجود دارد.

۹
مفاهیم از عناصر مقوله روح اند.

۱۰
روح انعکاس ماده است.

۱۱
ارواح تصاویر چیزهای مادی اند.

۱۲
مفهوم درخت (روح) انعکاس سرو و صنوبر در آیینه ذهن ما ست.

۱۳
خدا هم عکس و تصویر است.

۱۴
عکس و تصویر چیست و یا کیست؟

۱۵
مراجعه کنید به وحدت و مبارزه خدایان سه گانه
 
هرچقدر بگوییم
مردها فلان
زن ها فلان
تنهایی خوب است
دنیا زشت است
آخرش روزی قلبت برای کسی تندتر می زند.

حریف

۱ 
فرمان به تنهایی
فرمان عقل دوراندیش مصلحت اندیش است.

۲
گرفتاری آنی و ناگهانی در قید و بند عشق این و آن
خودسری قوای خودکامه درونی است:
حوایج غریزی ـ طبیعی ـ احساسی ـ عاطفی و غیره

۳
اولی راسیونال است
دومی ایراسیونال



همه می گن:
«دارا (خر پول) باش
سارا (سارای پول پرست) خودش می آید.»

من می گم:
«آٔدم باشد،
حوا خودش می آید.»
حریف

۱
حق با «همه» است و نه با «من.»

۲
به قول عوام الناس مجرب در فرنگستان:
«تروت افراد را سکسی می کند.»

۳
ضمنا
در آخرالزمان نمی توان به آسانی آدم بود و آدم ماند.

۴
طبقه حاکمه سنگ تمام گذاشته است و اعضای جامعه را به طرز بی برگشتی سلب آدمت کرده است.
زباله واره کرده است.

۵
حوا و آدم در افسانه ها مانده اند
از یاد رفته اند و بر باد رفته اند.

۶
هماندیشی با همنوع
بطور کلی و در هر سطح توسعه فکری
محال گشته است.
چه رسد به ازدواج و تشکیل خانواده و مخلفات





رفاقت سایه پیله ای با شهریار شیره ای
از
کتاب «پیر پرت و پلا اندیش»

۱
سؤال سگ ها این است که
دلیل رفاقت سایه با شهریار
چه بوده است؟

۲
مگه قحط آدم زنده زحمتکش بوده
که
سایه
مزاحم مرده ی شیره کش می شود؟

۲
سایه ی خود سایه
به احتمال قوی
زنده تر از شهریار شیره ای بوده است.

۳
اگر کسی دلیلش را پیدا کند
سگ ها (یعنی ما) برایش صد پارس بلند می فرستیم.
 

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر