۱۳۹۵ مهر ۱۳, سه‌شنبه

سیری در شعری از فروغ فرخزاد (23)


ایمان بیاوریم به آغاز فصل  سرد
ایمان بیارویم.
1352
 فروغ فرخزاد
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
ویرایش و تحلیل از
شین میم شین

و
مردی از کنار درختان خیس می گذرد،
مردی که رشته های آبی رگ هایش
ـ مانند مارهای مرده ـ
 از دو سوی گلوگاهش
بالا خزیده اند
 و
در شقیقه های منقلبش
 آن هجای خونین را
تکرار می کنند:
«سلام»
«سلام»

·        فروغ در این بند شعر، سلام را، انالیزه می کند.
·        فروغ عادی ترین کلام در جامعه را مورد تجزیه و تحلیل سوسیولوژیکی ـ پسیکولوژیکی قرار می دهد.

·        سلام از دید زن (راوی، شاعر) «در شقیقه های منقلب» مرد، «هجای خونینی» است.

·        منظور از هجا چیست؟  

1
و
در شقیقه های منقلبش
 آن هجای خونین را
تکرار می کنند:
«سلام»
«سلام»

·        هجا معانی مختلف دارد:

هجا
یعنی
هجو.
بدگوئی .
 دشنام .
سرزنش .
مسخره .
مضحکه
مذمت کردن
نکوهیدن
کلمه ای است که بدان، سگ را زجر کنند.  

·        سلام کسی که راوی پس از تحمل مشقت بار قافله ی «سنگینگذر زمان» (شاملو)، مرور عبور صبورانه ی لحظه ها و شمارش نواحت های ساعت به سویش می رود تا با او «عشق بازی» کند، «هجای خونینی» است.

·        چیزی مضحک و مسخره و مضحکه است؟

·        ظرفی مملو از زهر مزمت و نکوهش و تحقیر و توهین است؟ 

2

و
در شقیقه های منقلبش
 آن هجای خونین را
تکرار می کنند:
«سلام»
«سلام»

·        برای درک منظور فروغ از واژه ی «هجای خونین» باید با جامعه شناسی فروغ آشنا شد.
·        باید با جامعه شناسی رئالیستی و راسیونالیستی فروغ آشنا شد.

·        جامعه فئودالی ایران در جامعه شناسی فروغ، نه همبود (اجتماع) است و نه جامعه.

·        به همین دلیل میان سکنه ی این جهنم، از پیوند اصیل مبتنی بر هومانیسم و همبستگی اثر نیست.
·        جبر اجتماعی، اجزای این ملغمه را، سکنه این جهنمدره را به همبائی و همزیستی به هر قیمیت با یکدیگر مجبور کرده است.

·        اجزای متشکله این کل معیوب بیشتر دشمن یکدیگرند تا دوست یکدیگر.
·        اگر فرصت مناسب بیابند، جلاد تشنه به خون یکدیگر اند.
·        خاوران های آشکار و نهان نشانه های بارز این خودویژگی خونین است.

·        فروغ این خودویژگی منفی و مخرب و خونین سکنه این جهنمدره را بارها تئوریزه و پوئه تیزه است.
·        (یعنی جامه شعر بدان پوشانده است): 

من از جهان بی تفاوتی فکرها و حرف ها و صدا ها می آیم
و این جهان به لانه ی ماران ماننده است
و این جهان پر از صدای حرکت پا های مردمی است
که همچنان که تو را می بوسند
در ذهن خود
 طناب دار تو را می بافند

3
و
در شقیقه های منقلبش آن هجای خونین را
تکرار می کنند:
«سلام»
«سلام»
·        به همین دلیل است که فروغ «سلام» این جماعت دشمنخو نسبت به همدیگر و نوکر صفت به هر بیگانه را «هجای خونین» می نامد.
·        جامعه شناسی فروغ از سر تا پا رئالیستی و راسیونالیستی است.
·        فروغ را باید از نو شناخت.

4
و
در شقیقه های منقلبش آن هجای خونین را
تکرار می کنند:
«سلام»
«سلام»

·        وحشت انگیزی این جهنمدره، وقتی آشکار می گردد که بدانیم، در این شعر سخن از «موضع فکری» مردی است که زنی به دیدارش می رود تا به قول فروغ «بهترین بخش هستی اش را» (سرمایه ی روخی اش را، عشق و احساس و مهر و عاطفه اش را)  هدیه اش دارد.

·        ما به همین دلیل نه با اجتماعیت، نه حتی با بربریت، بلکه با توحش میان سکنه این جهنمدره سر و کار داریم.

·        سؤال این است که چرا فروغ از «شقیقه های منقلب» حریف گزارش می دهد؟

5
و
در شقیقه های منقلبش آن هجای خونین را
تکرار می کنند:
«سلام»
«سلام»

·        دلیل پسیکولوژیکی این «منقلب گشتن شقیقه ها» در آنرمالیته (غیر عادیت و غیر طبیعیت) رفتار است:
·        نرمال، عادی و طبیعی این است که مردی که به وعده گاه وصلت با زنی می رود، دلی لبریز از احترام و قدر دانی و رؤفت و عشق نسبت به او داشته باشد.
·        حکم غول غریزه هم همین است.

·        غول غریزه همه توش و توانش را بسیج می کند تا جفت مورد نظر به نظر یکدیگر حوری و غلمانی جلوه گر شوند.

·        مسئله این است که نه مرد در ذهن زن ایدئالیزه می شود و نه زن در ذهن مرد:

الف
مردی که رشته های آبی رگ هایش
ـ مانند مارهای مرده ـ
 از دو سوی گلوگاهش
بالا خزیده اند

·        این تصور و استنباط زن از مردی است که قصد عشق بازی با او دارد.
·        همین تصویر از دوزخ وارگی جامعه خبر می دهد.

ب
و
در شقیقه های منقلبش آن هجای خونین را
تکرار می کنند:
«سلام»
«سلام»

·        این موضع مرد نسبت به زن است.
·        مرد دستخوش تشنج روانی است.
·        در مغز مرد،  نیاکان وحشی اش ـ نعره بر لب ـ رژه می روند.


·        میدان هماغوشی با زن، میدان تکه پاره کردن گوزنی، آهوئی، بزغاله ای است.

·        به همین دلیل سلام به همنوع، بی محتوا ست.
·        سلام به معنی دادن اطمینان خاطر به همنوع نیست.

·        سلام، فریاد و تیر زهر آگینی است برای به دام افکندن حریف، برای به  زانو در آوردن حریف.
·        برای غلبه بی رحمانه و ددمنشانه بر آهو، گوزن و گورخر.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر