ملت عجیبی هستیم:
یک زمانی پادشاه ایران پرست
همه اش از تاریخ و شکوه ایران باستان حرف می زد و مردم از اسلام.
حالا حاکمان از اسلام میگن و مردم از ایران باستان.
در عجبم از این مردم!
احمد الهی
سرچشمه :
صفحه فیس بوک
احمد الهی
میم حجری
·
ما برای آشنائی با کیفیت معرفتی و نظری نماینده ای از روشنفکریت
مدرن ایران همین تراوش فکری دوست مان را مورد بررسی عینی، یعنی بررسی عاری از پیشداوری
قرار می دهیم تا ببینیم جامعه ما در کجای تاریخ ایستاده است.
1
ملت عجیبی هستیم!
·
این استنباط نهائی دوست مان از ملت ایران است.
·
ایشان دلیل هم دارند که هم شنیدنی، هم تأمل انگیز و هم سؤال
انگیز است:
2
یک زمانی پادشاه ایران پرست
همه اش از تاریخ و شکوه ایران باستان حرف می زد
و مردم از اسلام.
·
در قاموس دوست مان جامعه ایران سی سال قبل، جلوه گاه دیالک
تیک شاه و مردم بود.
·
وقتی گفته می شود که نظرات هر کس آئینه
ی جهان بینی او ست، به
همین دلیل است.
3
·
بزعم دوست مان مردم هر کشور ملغمه همگون و عاری از تمایزات
طبقاتی اند.
·
مردم چیزی خمیر واره اند که در دست
شاهی و یا شیخی ور می آید و فرم می گیرد.
·
نتیجه ناشی از این ایدئولوژی این
است که مردم هیچ واره اند و شاه و شیخ همه کاره.
4
·
این ادعای دوست مان، ادعای نو و نوبری نیست.
·
این همان ادعای
دیر آشنای محمد رضا شاه و اعوان و انصار او ست.
·
به همین دلیل هم حضرات انقلاب سفید
فرمایشی و از بالا را «انقلاب شاه و مردم» می نامیدند.
·
و در منطق مورد نظر دوست مان شاه را منجی موعود، آریا مهر و همه کاره و همه چیز واره قلمداد می
کردند و مردم خمیر واره ی همگون را هیچ کاره و هیچ واره.
5
·
درست بنا بر همین منطق تق و لق، جنبش انقلابی مردم با
حمایت ارتجاع ملی و بین المللی در نهایت بی رحمی و قساوت در هم کوبیده می شد و
سرداران توده یا در ملأ عام بی آبروی و رسوا، در شکنجه گاه ها شقه شقه و نابود و
یا اگر جان واره ای از زجر تحمل ناپذیر بدر می بردند، در سپیده دمان، تیر باران می
شدند.
·
و بعد از افتادن آب ها از آسیاب ها
برای همان مردم هیچ کاره و هیچ واره، انقلاب می کردند تا مردم حداقل، آرزوی انقلاب
را به گور نبرند.
6
·
این ادعای دوست مان در متون مذهبی ـ فئودالی هم نمایندگی
شده است:
والناس علی دین ملوکهم.
·
دین مردم همان دین سلاطین (سوار بر
گرده ی) آنها ست!
·
این آیه و یا جزم مذهبی ضمنا آیه و
جزمی لبریز از حقیقت عینی است:
الف
·
این آیه اولا حاکی از آن است که
دین به توده تحمیل می شود، به همان سان که قلدر تاجدار و عمامه دار (دولت) به توده تحمیل شده است.
ب
·
این آیه ثانیا حاکی از آن است که حکومت
(دولت) که ارگان روبنائی ـ ایدئولوژیکی حاکمیت
است، با ایدئولوژی طبقه
حاکمه توجیه و تحکیم می شود و تداوم می یابد.
·
ایدئولوژی طبقه حاکمه پس از نفوذ
در توده، توده را به طبقه حاکمه جوش می زند.
ت
·
این آیه ثالثا حاکی از آن است که برای
نفی قطعی خرافه و دین باید ملوک نماینده آن (طبقه و هیئت حاکمه مربوطه) سلب قدرت شوند و برای سلب قدرت از ملوک مربوطه،
خرقه و خرگاه خرافه و دین به آتش روشنگری علمی و انقلابی سپرده شود.
·
این به معنی رعایت اکید دیالک تیک مبارزه
اقتصادی ـ سیاسی و ایدئولوژیکی است.
·
بدون روشنگری فراگیر و همه جانبه ی
علمی و انقلابی نمی توان شعور رهائی بخش را به میان توده برد و سدی ایدئولوژیکی سخت و سرسختی در
مقابل سیل خروشان خرافه و دین برپا داشت.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر