۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۵, دوشنبه

استالینیسم (28)


پروفسور دکتر ورنر هوفمن
برگردان میم حجری

فصل چهارم
فنومنولوژی استالینیسم شوروی

بخش اول
پراتیک قدرت (حکومت) 

عرصه دوم
رابطه «پیشاهنگ» پرولتری با «متحدین» اجتماعی

عرصه سوم بروز تضاد
2
ادامه


·        استالینیسم اوپورتونیسم را و فوت و فن سازگار سازی خویش را به فرمانبران ساده نیز بطرق زیر آموزش می دهد :

1
·        اولا از طریق راه و رسم کودکانه تبلیغ و ترویج.
·        در این شیوه آموزشی کفه ی ترازو به نفع تکرار مکرر دلیلواره ها سنگین می شود و نه به نفع قوت و استحکام منطقی دلایل.

2
·        ثانیا از طریق ساده و مبتذل سازی مسائل.
·        آن سان که برای درک آنها توان تفکر خارق العاده ای لازم نباشد.
·        تربیت حاملین نظام نوین از این طریق صورت می گیرد.

الف
·        (تبلیغ عبارت است از اشاعه سیستماتیک و منظم اندیشه ها و نظرات سیاسی، جهان بینانه و غیره.
·        آماج تبلیغ عبارت است از تأثیرگذاری بر شعور عمومی به شیوه ای معین. مترجم)

ب
·        (ترویج عبارت است از کردوکار مبتنی بر روشنگری سیاسی.
·        تبلیغ برای آماج های سیاسی و یا اجتماعی معین. مترجم)

3
·        ثالثا فرمانبر ساده هر کاری را که به طرفداری او از سیستم حاکم دلالت داشته باشد، انجام می دهد:

الف
·        انجام تکالیف اجتماعی به دلیل و به انگیزه سود شخصی ناشی از آن.

ب
·        حضور در مراسم معین.

ت
·        راهپیمائی مشترک به سوی محل انتخابی.

پ
·        پرچم آویزی بر در و پنجره ی خانه خویش.

ث
·        پرداخت حق عضویت و کمک و غیره.

4
·        همه این کارها، نه فقط برای نمایش اکتیویسم خود، بلکه علاوه بر آن، برای چشم هم چشمی با تعداد معدودی از شهروندان فعال از قماش خود صورت می گیرد.

5
·        هر دو نوع این اوپورتونیسم، در نهایت با یک تیپ خرده بورژوائی از مؤمن نمائی انطباق دارند، که برایش انجام آنچه که مطرح است (و برایش در وهله اول مطرح بودن اهمیت دارد) مهمتر از پیوند معنوی کار انجام یافته  با کل است.
·        (نتیجه نهائی کاری که او انجام می دهد، برایش اصلا اهمیت ندارد.
·        مهم نفس انجام وظیفه محوله ی چه بسا بی محتوا و حتی زیانبار است. مترجم)

6
·        برای اوپورتونیسمی از این نوع، دولت هائی پذیرائی خاصی از خود نشان داده اند، که بدبختی تاریخی شان عبارت از این بود که نظام جدید (برخلاف کشورهای دیگر) نتیجه جنبش خلقی مستقل خود آنها (مثلا بر ضد فاشیسم) نبوده، بلکه آنها سوار بر سرنیزه قدرت پیروزمند وارد کشور شده اند و بر تخت قدرت نشسته اند.

7
·        روی هم رفته، ظاهرا پراتیک سیاست وحدت مارکسیستی (که بی تردید فقط وابسته به نیت خوب و یا بد احزاب مارکسیستی حاکم نبوده است) در عرصه اشاعه استالینیسم شوروی در اروپای شرقی و میانه، بعد از پایان جنگ، ثمرات ناچیزی داشته است.

8
·        اینکه قطع رابطه با استالینیسم در بسیاری از کشورهای مربوطه (لهستان، مجارستان و آلمان دموکراتیک) برای مدتی فرم های آتشفشانی به خود گرفته و در خود شوروی بطرزی آرام و تدریجی طی شده، نشاندهنده دشواری خاصی است که استالینیسم در روند انتقال به اروپا داشته است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر