۱۳۹۲ آذر ۲۱, پنجشنبه

سیری در حماسه داد (72)


اثری از فرج الله میزانی (جوانشیر)
(از قربانیان قتل عام زندانیان سیاسی در سال 1367)
سرچشمه
 راه توده  
ویرایش از شین میم شین

8
مقابله بزرگان با بهرام گور  

·        شاهنامه پس از گشتاسب، چهار بار دیگر از دخالت لشکریان بیگانه و دولت های بیگانه برای بر تخت نشاندن شاهان بیدادگر یاد می کند و در مواردی به تفصیل می پردازد.
·        فردوسی نشان می دهد که دخالت بیگانگان برای سرکوب قیام مردم ایران تا چه حد زیانبار بوده و شاهانی که علیه مردم خویش دست به دامن بیگانه شده اند، تا چه حدی پست و بیدادگرند.
·        هر چهار مورد پس از گشتاسب، مربوط به دوره ساسانی است که در آن دست به دامن بیگانه شدن کاملا علنی است و پوشش ظاهری زمان گشتاسب را هم ندارد.

1
·        بار اول چنین حادثه ای پس از مرگ یزدگرد بزه گر، به هنگام گزینش جانشین او پیش می آید.

2
·        بزرگان بهرام گور را که ولیعهد است و در دیارعرب پرورده می شود، نمی پذیرند و می خواهند شاه دیگری بردارند.

3
·        مهان و موبدان و پهلوانان گرد می آیند و گشسپ دبیر از جانب همه علت این امر را چنین بیان می کند:

چــنیــن گفـت گویا گشـســـپ دبـیــر
که ای نــامــداران بـرنـــا و پـیــــــر

جهــاندارمان تا جهــــان آفـــــــــرید
کــسی ز این نشـــان شــــهریاری ندید

که جز کشتن و خواری و درد و رنج
بـــیاگــنـدن (انباشتن) از چیز درویــش، گنــج

از این شـــــاه ناپاکـتـر کـــــــس ندید
نه از نـامـــداران پـیشـــــین شــــنید

نخــواهیم بر تخـت ز این تخـمه کـس
ز خاکــش به یــزدان پـناهیـم و بــس

ســرافــراز بهـرام فــرزند او ســــت
ز مغـز و دل و رأی پـیـوند او ســـت

ز مــنذر گشـــاید ســـخن ســربســر
نخـواهیـــم بر تخــت، بـیــدادگـــــــر

بخـــوردند ســــــوگنـدهای گـــــران
هر آنکــــس که بودنـد ایـرانـیــــان

کز این تخـمه کـس را به شاهـنشــهی
نخــواهـیــم با تاج و تخـت مـهــــی

بر ایـن بر نهـــادند و برخاســــــــتند
همی شــــهریاری دگر خواســــــتند

4
·        به این ترتیب ایرانیان سلطنت بهرام گور را نمی پذیرند و مرد دیگری به نام «پیرخسرو» را که «جوانمرد و روشن دل و شادکام» و در مرز ایران از «بی نیازان» بوده، به شاهی برمی دارند.

ســپردند گـردان بدو تــاج و گاه
بر او انجمـن شــد زهر سو سـپاه

5
·        بهرام گور ـ ولیعهد یزدگرد بزه گر ـ در این زمان در یمن پیش منذر تازی است.
·        او وقتی می شنود که ایرانیان او را به شاهی نمی پذیرند، آرام نمی نشیند و با کمک نعمان و منذر، تازیان را بر ضد ایران برمی انگیزد و آنان را می ترساند که اگر او شاه نباشد، ایرانیان به اعراب هجوم خواهند برد و آنان را تیره روز خواهند کرد.
·        به قول بهرام ایرانیان:

ز دشـت ســواران برآرنـد خاک
شــود جـای بر تازیان بر مغاک!

پر اندیشــه باشــید و یـاری کنید
به مــرگ پدر ســـوگواری کنید

6
·        پیشنهاد همکاری بر ضد ایرانیان که بهرام گور به اعراب می دهد، برای آنان بسیار سودمند است.
·        از راه به شاهی رساندن بهرام گور اعراب می توانند در دولت ایران نفوذ کنند.
·        نعمان و منذر با این حساب پیشنهاد بهرام را می پذیرند و آماده می شوند به ایران هجوم آورده و به ایرانیان نشان دهند که شاه کیست؟

بفـرمود منـذر به نعمان که رو
یکی لشکری سـاز شــیران نو

ز شـیبان و از قیسـیان ده هزار
فـراز آر گـــرد، از در کـارزار

من ایرانیـان را نمایم که شــاه
کدام اسـت با تاج و گنج و کلاه

7
·        نعمان لشکری گرد می آورد و به فرمان منذر شروع به ایجاد بی نظمی و قتل و غارت در ایران می کند.
·        زن و مرد و کودک ایرانی اسیر می شوند.
·        بلای باورنکردنی بر سر مردم ایران می آید.
·        بر اثر این بی نظمی های عمدی، کشور ویران می شود و هر کسی از روم و چین و ترک و هند به ایران دست می یازد.

بیاورد نعمـــان ســـــپاهی گران
همه تـیـــــغداران و نیزه وران

بفـــرمود تا تاخـتـن ها بـــــرند
همه روی کشور به پی بســپرند

ره شـورستان تا در طیســـــفون
زمین خیره شد زیر نعل اندرون

زن و کودک و مرد بردند اســیر
کسی رنج ها را نبد دست گیـر

8
·        این اقدامات منذر و نعمان و بهرام آدمی را به یاد تدارک حکومت ها – از جمله، درباره و شاه در کودتای 28 مرداد – می اندازد که چگونه از گوشه و کنار بی نظمی ایجاد می کنند تا ضرورت حکومت مشت آهنین را اثبات کنند!!

9
·        ایرانیان موبدی پیش منذر می فرستند که تو مرزدار ایرانی، اما خودت به قتل و غارت مشغولی!

کنون غارت از تو  ست و خون ریختن
به هـر جـای تــاراج و آویـخـتــــــن

10
·        پاسخ منذر روشن است:
·        «باید بهرام گور را به شاهی بردارید»

11
·        منذر برای مؤثرتر کردن این «توصیه دوستانه» بهرام گور را با سپاهی به سوی ایران می فرستد.

گـزین کرد از تازیان سی هـزار
همه نیــزه داران خنـــجر گزار

به دینارشــان یکســـــــر آباد کرد
ســــــر نامـداران پر از باد کرد

12
·        این لشکر به جهرم می رسد.
·        منذر بهرام را دل می دهد که نترس.
·        پادشاهی از آن تو ست و ایرانیان وقتی این همه سپاه و خون ریختن را ببینند، نمی توانند جز تو کس دیگری را شاه کنند.

چـو بـیـنـنـد بـی مـر ســـــپــاه مـــرا
همـان رســـــم و آئـیــن و راه مـــرا

همیـن پادشـــاهی که میـراث تو ست
پـدر بر پـدر کــــرد شـــاید درســـت

سه دیگر که خون ریختن کار ما ست
همــان ایــزد دادگــر یار ما ســـــــت

کســی را جـز از تو نخواهنـد شـــاه
کـه زیـبـای تاجـی و زیـبــای گــــاه

ز مــنـذر چو شـاه این سخن ها شــنید
بخنــدید و شــادان دلــــــش بردمیـد

13
·        ایرانیان با وجود این لشکرکشی، مقاومت می کنند و به پذیرش سلطنت بهرام تن در نمی دهند.
·        در پاسخ او:

بــه آواز گفــتـنـد ایــرانـیــــــــان
کـه مـا را شــکیبا مکـن بر زیـان

نخـواهـیم یکســر به شـــاهی تو  را
بـرو، بـوم ما را ســــیاهـی تو  را

کز این تخمه پر داغ و دودیم و درد
شب و روز با پیچـش و باد ســرد

14
·        منذر و بهرام می کوشند علت آن را دریابند.
·        ایرانیان همه کسانی را که یزدگرد بزه گر- پدر بهرام- شکنجه داده و خسته بود، می آورند.
·        دشتی پر از مردمان زجر دیده می شود.

ز ایــران که را خســـته بد یــزدگــرد
یکایک بــر آن دشـــت کــردند گــرد

بـریـده یکی را دو دســت و دو پـای
یکــی مانـده بر جای و جانـش به جـای

یکی را دو دست و دو گوش و زبان
بـریــــده شـــده چون تــن بـی روان

یکـی را ز تـن دور کــرده دو کـفــت (شانه، کتف)
از آن مــردمان ماند منذر شــگـفــت

15
·        باری، بهرام و منذر وعده ها به ایرانیان می دهند، تعهدها می کنند که از راه داد نپیچند و جنایات یزدگرد بزه گر را جبران کنند.
·        ایرانیان نیز که قدرت مقابله با لشکریان منذر را نداشته اند، تسلیم می شوند و بهرام به سلطنت می رسد.

16
·        در شاهنامه داستان ربودن تاج از میان دو شیر نیز که افسانه ساخته و پرداخته مبلغین دربار بهرام است، آمده تا اینطور نموده شود که گویا بهرام گور به هر صورت با نوعی ابراز شایستگی به شاهی رسیده است.
·        اما مجموعه ماجراهای بهرام گور در دیار عرب و هجوم او به ایران و غصب تخت شاهی چنان برجسته بیان شده که افسانه ربودن تاج در آن میان رنگ می بازد و گم می شود.

17
·        روایت طبری و ثعالبی نیز در کلیات شبیه شاهنامه است.
·        با این تفاوت که آنها تحریکات و توطئه های بهرام و منذر و خشم و عدم رضایت بزرگان ایران از شاهی بهرام را خیلی خلاصه می کنند و تیزی های آن را می سایند.
·        صحنه های تکان دهنده ای نظیر خرابکاری های لشکر منذر و گردآوری شکنجه دیدگان و معلولین در دشت و نظایر آنها را نمی آورند و در عوض قضیه ربودن تاج از میان دو شیر را به تفصیل تبیین می دارند.
·        آنسان که ماجرای واحدی دو اثر کاملا متفاوت در خواننده باقی می گذارد.

18
·        برخی از شرق شناسان ادعا کرده اند که گویا فردوسی توجه خاصی به بهرام گور داشته است.
·        نولدکه می گوید که فردوسی بخش مربوط به بهرام گور را از منابع دیگری غیر از خدای نامه و یا شاهنامه ابومنصوری گرفته و در شاهنامه گویا، «بهرام گور کاملا پهلوان محبوب و افسانه آمیز منظور شده است.»

19
·        این ادعای نادرستی است.
·        درست است که فردوسی داستان بهرام گور را با تفصیل فراوان آورده و کاملا محتمل است که چنین داستان مفصلی در خدای نامه و شاهنامه ابومنصوری نبوده و از جای دیگری گرفته شده است.
·        ولی درست نیست اگر تصور کنیم که فردوسی این داستان تفصیلی را برای بزرگ کردن و ستودن بهرام آورده است.
·        درست بر عکس.
·        اثری که از خواندن مجموعه داستان بهرام گور در خواننده باقی می ماند، این است که وی مردی عیاش، لاابالی و بی مصرف بوده و کمتر به کار اصلی خود می رسیده است.

20
·        می توان احتمال داد که فردوسی که در زمان ساسانیان دنبال دلایل ازهم پاشیدن حکومت می گشته، نظرش به داستان های پرماجرای بهرام گور جلب شده است، که هم فرصتی باشد برای گرد آوری اینگونه آثار خلقی و قصه های نوشته یا شفاهی رایج و هم زمینه ای باشد برای شناخت وضع آن روز دربار ساسانی تا معلوم شود که این شاهان چه کرده اند که «گیتی چنین خوار بگذاشته اند.»

21
·        باید توجه داشت که بهرام گور به کار تبلیغاتی اهمیت فراوان می داد.
·        او از کسانی است که دستور می داد تا «قهرمانی هایش» را تصویر کنند و در جهان بپراکنند.
·        نقش های بهرام به هنگام شکار، آویختن با شیر، تیراندازی و دوختن شیر به گورخر و غیره و غیره که به دستور خود او ترسیم شده، مشهور است.
·        این تبلیغات سبب شده که عده ای گمان کنند، «هیچ پادشاهی از وجاهات ملی مانند بهرام پنجم برخوردار نگردیده است»

22
·        بهرام گور در شاهنامه چنین چهره ای نیست.
·        بیشتر وقت او به زن بارگی و میخوارگی می گذرد.
·        هرجا زنی می بیند و یا راجع به زنی می شنود، به دنبالش می دود و هرجا پولی می بیند، امر به مصادره اش می دهد.
·        البته آثاری از تبلیغات درباریان بهرام که در باره اش قصه های زیادی پرداخته اند، در شاهنامه نیز به چشم می خورد.
·        ولی فردوسی آنها را بسیار کمرنگ و معایب و فساد درباری را بسیار پررنگ کرده و داستان بهرام گور را طوری آورده است که متناسب با شیوه زورگویانه به حکومت رسیدن او و آستانه مناسبی برای آغاز جنبش مزدک باشد که پس از او می آید.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر