۱۴۰۲ شهریور ۲۶, یکشنبه

شعری از بی نام


خدا

بی نام


خدا، چکیده ای است
از دو صد خدا:

«خدای رعد،
خدای عشق
خدای عقل
خدای تیرگی و روشنی
خدای آب و آتش و هوا
خدای خاک و رعد و برق.»


خدا عصاره ای است
از دو صد بتان سنگی خموش:

 « منات و لات و هبل ...»

 خدا تصوری است
از نگاه چیره ای نشسته بر فراز تخت، به توده های کار
که بر سریر ذهن توده ها نشسته:

ـ در تلاش!
توده را به رسم و راه خویش برکشد.

خدا،
چکیده ای ز نخبگانِ بر فراز.


عصاره ای ز انعکاس حاکمان
درون آسمان،

که امتداد جاودانه اش
مرا به هیچ می برد.
به یک خیال مبهمی
که ابتدا و انتهای آن گم است
در فسانه ای ز رمز و راز
که این فسانه چون سراب روشنی
کویر تشنه تن مرا ز آب پر نمی کند.

خدا تصوری است ز عدل
که کومه های فقر
آرزوی پس نشسته
از نشیب رو به اوج خویش را
نه در زمین
نه در بنای نا سپاس زندگی،
که با چنین تصوری
به جستجوی رامشانه سجود می روند.

خدا تصوری است.
تصوری،
فقط تصوری.

 
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر