۱۴۰۲ شهریور ۲۲, چهارشنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۴۸)

 
 
میم حجری

 
 
‍ آن‌چه انسان را عقل‌گریز می‌کند، هراس است.
ترس
 آن ریشه‌ای است که خرافات از آن بر می‌رویَد، می‌پاید، و تغذیّه می‌شود...
مردم تا آن‌جا که مغلوبِ ترس باشند، آماده‌یِ زودباوری‌اند.
 
معنی تحت اللفظی:
ترس
موجب خردگریزی می شود.
ترس
ریشه خرافات، رستنگاه خرافات، پاسدار خرافات و تغذیه کننده خرافات است.
ترس
موجب زودباوری می شود.
 
تار و پود این ادعای اسپینوزا
سرشته به خرافه است.
اگر چنین می بود،
بشر می بایستی خر مادام العمر باشد و نه خردگرا و خردمند.
چون ترس یکی از قوای غریزی و طبیعی و پسیکولوژیکی صرفنظرناپذیر و مهم و ضرور در هر موجود زنده است.
ترس
ضمنا
یار و یاور هر موجود زنده است.
ترس
آژیر بیدارباش در اندام هر موجود زنده است.
ترس
بر خلاف خرافات اشراف برده دار و فئودال و روحانی
چیزی مثبت و مفید است و نه چیزی منفی و مضر.
علاوه بر این
ترس به تنهایی وجود ندارد.
ترس در دیالک تیک ترس و تهور وجود دارد
و
افسار ترس و تهور
به دست عقل است.
سعدی هم می داند:
تشنه به محض رسیدن به چشمه
برای نجات از مرگ
پهلوان تر از پیل می شود.
یعنی ترسش از پیل ژیان سر چشمه از بین می رود تا رفع تشنگی کند و زنده بماند.
ضمنا
ترس ثانوی است.
ترس خودش علل مادی و مالی و معرفتی و جامعتی و غیره دارد.
بنابرین
نمی توان ترس را ریشه خرافات جا زد.
قضیه برعکس است.
خرافات
مسبب ترس اند.
افراد هر چه داناتر باشند، تواناترند.
فردوسی هم می داند:
توانا بود هر که دانا بود.
مارکس هم می داند:
تئوری به محض نفوذ در توده
به قوه مادی مبدل می شود.
توده هر چه داناتر، پهلوانتر و متهورتر.
مارکس
حتی
اعلام می دارد که توده را باید از خود توده ترساند
 تا به نیروی تاریخساز خود پی ببرد و  آن کند که باید بکند:
سیستم حاکم را براندازد و فرمانفرمایی خود (دموکراسی حقیقی) را برقرار سازد.



همه انسان ها برابرند.
چه زن باشند و چه نر.
چه مسلمان باشند و چه مسیحی و غیره.
چه سفید پوست باشند و چه سیاه پوست.
چه تهیدست باشند و چه خر پول
 برابری یک مفهوم فلسفی، سیاسی، حقوقی است.
برابری
تعریف دارد.
ما که یک خروار مغز خر خورده ایم
ترجمه اش کرده ایم
تا اجنه بخوانند و خر نمانند.
برابری
(مساوات)

۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12692

۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12695

پایان

تجربه
چیست
مش پاتریک؟
تجربه
یکی از زیرمفاهیم پراتیک است.
مثال:
تصمیم میگری از دیواری عبور کنی و وارد خانه شوی.
با کله می زنی به دیوار که وارد شوی.
سرت درد می گیرد.
این یک تجربه است.
تجربه
 فی نفسه
 چراغ نیست
تا ترفند عبور از دیوار را به تو نشان دهد و وارد خانه ات کند.

تجربه
 اگر مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد،
به دانش تجربی تبدیل می شود.
مثلا به این دانش تجربی که
با کله نمی توان از دیوار عبور کرد.
برای ورود به خانه
به تجارب دیگری نیاز داری که به نوبه خود باید تجزیه و تحلیل شوند وبه داشن های ترجبی دیگری منجر شوند.


 
جوردانو برونو (۱۵۴۸ ـ ۱۶۰۰)  
فیلسوف، شاعر و کشیش انقلابی و پرشور ایتالیائی
که از سوی تفتیش عقاید کلیسای کاتولیک به مرگ در تل آتش محکوم شد.
نظریات اتیکی جوردانو برونو در مبارزه بر ضد اتیک تئوسانترال و دگم های اخلاقی کلیسای کاتولیک از اهمیت چشمگیری برخوردارند.

او از حقانیت اخلاقی مبارزه عقل بر ضد عرفانگرائی  مذهبی و بر ضد اوتوریته کلیسا سخن می راند و از آن با شناخت علمی مبتنی بر حقیقتگروی  به دفاع برمی خیزد.


صاحب این نامه زنده در آتش سوزانده شد ...
*نامه‌‌ی تاریخی جوردانو برونو به پاپ كِلِمِنت هشتم*
عالیجناب پاپ كِلِمِنت؛ جانشینِ "خودخوانده‌ی" مسیح!
١. از این كه به شما نامه می‌نویسم خوشحالم، اما می‌دانم که این شادی پایدار نیست؛ زیرا به‌زودی عقوبتِ آن‌را كه حداقل حبس است، خواهم دید.
٢. شگفتا كه به خدا می‌توان نامه نوشت اما به شما نمی‌توان! پس من با نگارش این نامه به خودكشى دست زده‌ام.
٣. متأسفم از اینكه باید شما را "جانشین مسیح" خطاب كنم؛ هرچند با قیدِ "خودخوانده!"
به‌راستی شما كجا و خدا و مسیح و دین كجا؟
٤. من مردِ مناظره‌ام و به مناظره دعوتتان می‌كنم تا انحراف و ستیزتان با مسیح را اثبات كنم. اما می‌دانم كه به این مناظره تن نمی‌دهید؛ به این بهانه كه شأنی برای خود قائل‌ هستید فراتر از شأنِ مسیح! و آن شأنِ كذایی، از مناظره با چون منی بازتان می‌دارد. آن شأن بقدری مغرورتان ساخته كه می‌ترسم حتی این نامه را هم نخوانید.
به اصل مطلب می‌پردازم:
٥. شایع كرده‌اید كه من به جرم ترویج اندیشه‌های "كالون" و "لوتر" و انكار تثلیث و تحسین و تأیید "هیئت كوپرنیكی" از دین مسیح خارج و مرتد شده‌ام. هراسی نیست. "ارتداد" روی‌گرداندن از بندگی خداست نه انكار آنچه در انجیل و موعظه‌ها و خطابه‌های شما و گماشتگان‌تان در كلیساها روز و شب برای عوام‌الناس خوانده و گفته می‌شود.
٦ . بدبختانه گویا شما و گماشتگان‌تان باورتان شده كه آنچه به‌نام دین به مردم القا می‌كنید، دین است. مَثَلی هست كه دروغگو در اثر كثرت دروغگویی، خودش هم سرانجام دروغ خود را باور می‌كند. وقتی خودِ شما دروغ‌هایتان را باور كرده‌اید، دیگر چه امیدی به مردم ساده‌دل و عوام است كه حقیقتِ دین را دریابند؟
٧ . سال‌هایی كه ساكن صومعه بودم، می‌شنیدم كه روحانیون در خلوتِ خویش وقتی سرخوش بودند، می‌گفتند:
"یك مریدِ خَر بِه از یك دهِ ششدانگ!"
می‌پنداشتم این‌را به شوخی می‌گویند؛ اما بعدها دریافتم كه برای ادامه‌ی حیات در كسوتِ روحانیت، باید به‌دنبال جذب این مریدها باشم تا بتوانم به حیاتِ كلیسا و دین كمك كرده باشم!
٨. چیزی نگذشت كه از صومعه گریختم. در حقیقت از خدایی كه پایداریِ دین خود را بر حماقت، جهل و نیرنگ عوام‌الناس قرار داده بود، بیزار و گریزان شدم. در حقیقت، از خدای شما عالیجناب پاپ و گماشته‌های كلیسایتان گریختم.
٩ . اما خدایی كه در بیرونِ صومعه به او دست یافتم و او را شناختم، خدایی است كه در همه‌ی ذراتِ این عالم، وجود و حضور دارد و ازجمله در صورتِ ناسوتیِ هستی كه مشهودِ ماست، تجلّی كرده است.
١٠. خدایی كه در بیرونِ كلیسا حضور دارد، خدایی متنفر از دروغ است. خدایی است كه روحانیان را به رسمیت نمی‌شناسد و آنان‌را به خاطر دریافت پول از مردم در آخرت مجازات خواهد كرد. و چه زیبا و باشكوه است روزی كه مردمِ پاكدل و درستكار روانه‌ی بهشت شوند و شما روحانیان در آتش قهر خدا بسوزید!
١١ . این خدا بسیار بزرگتر، مهربانتر و بخشنده‌تر از خدای شما روحانیان است. خدای شما روحانیان كه او را در كلیسا می‌پرستید كسی نیست جز شیطان.
١٢. شما هیچ شاخصی را برای سنجشِ اعمالِ خود به رسمیت نمی‌شناسید. خود را "عینِ عدل" می‌دانید. آیا مسیح هم این چنین بود؟ یقین دارم مسیح هم اگر امروز در كنار من بود، مرتد می‌شد؛ زیرا از دیدن شما كه به جای او نشسته‌اید مطلقاً به انكارِ مسیحیت می‌پرداخت و شاید هم از نبوتِ خویش شرمسار و پشیمان می‌شد!
١٣. روزی كه شیطان در كاخ شما به هیجان آمد و آتش جنگ علیه آن خلیفه‌ی نادانِ مسلمان را برافروخت، آیا "پاپ اوربانوس" نمی‌توانست به‌جای گسیل‌داشتنِ سربازان، از درِ گفتگو با آن خلیفه‌‌ی دیوانه درآید؟ قطعاً می‌توانست؛ اما در طول تاریخ همواره جاه‌طلبیِ حاكمانِ دینی، با فرامین و تكالیف الهی در ستیز بوده و هست.
شورای اسقف‌های كِلِرمون هم فتوا داده بود كه كشتارِ مسلمانان، گناهان را پاك می‌كند و دیگر نیازی به پرداخت كفاره‌ی گناهان نیست!
آیا مسیح و محمد گفته بودند برای نجات بیت‌المقدس دو قرن جهان را به خاك و خون بكشانید؟
١٤. می‌دانم كه این نامه سندی خواهد بود برای آوارگی و شاید مرگ من، و دیر یا زود شومیِ آن گریبانگیرم خواهدشد. اما خوشحالم كه آنقدر احمق نیستم تا عالیجناب پاپ را به‌جای خدا و به‌جای مسیحِ پیامبر و در مقامِ عصمت بنشانم!
منبع: پاپ و مرتد / نوشته: مایکل وایت
*جوردانو برونو*
بخاطر عقایدش که مخالف تعلیمات دوم کلیسای کاتولیک بود به حکم دادگاه تفتیش عقاید و با موافقت پاپ کلمنت هشتم در شهر رم سوزانده شد. به همین دلیل او را از شهدای علم می‌دانند .

هولبرگ و اقلیدس
فهمیدن ندارد.

شیمی و ریاضیات را باید فهمید.
قبل از همه باید تعریف مفاهیم شیمی و ریاضیات را فرا گرفت



 فرق مارکسیسم با مارکس
 و
 شیمی با هولبرگ
و
ریاضیات با اقلبدس
همان فرق اوبژکت با سوبژکت است.
جنقوریان
همه از دم
 اهل گیر دادن به سوبژکت
و
ماندن در منجلاب سوبژکتیویسم  اند.
شاعر را می بینند و الکی و خرکی قربان ـ صداقه اش می روند.
بدون اینکه شعرش را حتی بخوانند.
دقت در محتوای شعر
پیشکش اجنه.
راجع به مارکس
هارت و پورت می کنند تا مثلا جفت یابی کنند
ولی تعریف ساده ترین مفاهیم مارکسیستی را نمی دانند و نمی خواهند بدانند.
هنوز کسی نمی داند که تعریف انقلاب چیست.
درست به همین دلیل سران و رهبران بیسواد احزاب و دار و  دسته ها
از انقلاب اسلامی دم می زنند.





"جاهلیت مدرن" عبارت پرتکرار در سخنرانی های پی در پی #رییسی
سیمرغ

اصل این مفهوم طنزآمیز از برتولت برشت است که ما ترجمه کرده ایم:
بربریت مدرن
این زباله ها به زبان فقهی ترجمه کرده اند:
جاهلیت در صدر اسلام را جاهیت سنتی (قدیم)
و
جاهلیت معاصر را جاهلیت مدرن
جا زده اند.
مفهوم بربریت مدرن و سنتی
رئآلیستی و راسیونالیستی است
مفهوم جاهلیت اما خرافی است



مارکس و انگلس در بهترین حالا مؤسس مارکسیسم اند
که نتیجه نفی دیالک تیکی کل معارف بشری است.
مارکسیسم
در آثار کلاسیک ها خلاصه نمی شود.
مارکسیسم
 اکنون به قله های رفیعی رسیده است که روح کلاسیک ها حتی از ان خبر نداشته است.
مارکسیسم
علمی فلسفی و یا فلسفه ای علمی است.
ما ۲۳ سال است که فقط مفاهیم مارکسیستی را ترجمه و تمرین میکنیم.
 یک هزارم این مفاهیم در آثار مارکس نیست.
فراگیری مارکسیسم
پیش شرط اساسی آدمیت آدم ها ست.
ببگانگی با مارکسیسم
به معنی درجا زدن در منجلاب خریت است.
برای فراگیری هر رشته علمی
باید مفاهیم مربوطه را فراگرفت.
هارت و پورت
علم نمی شود



سطل ننه ات طلب ها و سطلی از خرافه ها
عامی وارگی و عوامفریبی
برای مالیدن پوزه فاشیسم بر زمین
فقط اتحاد شوروی
۳۰ میلیون قربانی داده است
بخش اعظم شهرها خاکستر شده اند.
هم این عکس ها مانی پولیزه شده اند و هم این عندیشه ها زاله اند.


امروزه
تنهایی محال است.
رفتن یک تن که چیزی نیست.
حتی رفتن صدهزار تن
به تنهایی کسی منجر نمی شود.
ضمنا
بشر با خویشتن همبا ست.
خویشتن بشر هم سوبژکت است و هم اوبژکت.
هم شناسنده است و هم موضوع شناخت خویش
هم تغییردهنده است و هم تغییریابنده



لازم نکرده به جنگ خرافه بروی.
اول تعریف مفاهیم را بیاموز.
خرافه چیست؟
زیارت رفتن، روضه خوانی، نذر کردن، سفره انداختن، شمع روشن کردن
خرافات نیستند.
چیستند؟
خاص کشور شما هم نیست.
همه خلق ها از این سنن و آداب و رسوم دارند.
این سنن دلایل جامعتی دارند.



کسی که این خرافه را سر هم بندی کرده
اصلا
نمیداند که فکر چیست و فونکسیون مغز چیست.
درست به همین دلیل
افکار را به مثبت و منفی طبقه بندی می کند و  نه به حقیقی و باطل.
ضمنا
خیال میکند که مغز بشری
خوجین خری است که مملو از افکار است.
مغز
ارگان تفکر است
مغز می اندیشد به همان سان که پا می رود و یا از طویله درمی رود



زبان در جهان ای خردمند چیست جز ابزار ابراز اندیشه ای؟


آینۀ افق
 باید از راه اقاقی ها
چمدانم را بردارم
و از اینجا بروم
سمت آن کاج بزرگ
که به سوزن هایش
عطر صد پرچم نور
راه را غرق نوازش کرده ست
باید از پیچ صنوبر به گل یاس سلامی بدهم
پای آن بید معلق بنشینم تاصبح
سایه ام را لب آن چشمه بشویم بر سنگ
بازگردم سوی آواز علف
دست در گردنِ مهتاب بیندازم
و بگویم با او
تا خدا هست در این آبادی
کوه با کوه سخن ها دارد
مار با تخم کبوتر یار است
برگ نسرین ندهد باج به خار
امتداد افق از صاعقه سرشار ترست
آسمان بار امانت نتواست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند



مگر شیطنت و بازیگوشی دختران
به معنی بی حیایی و بی شرمی است؟
ما فکر می کنیم که به معنی شادی و شنگولی و کودکانگی  است.
بی شرمی و بی حیایی
مشخصه جنده ها و جاکش های نر و زن است
و
تهوع آور است و نه جذاب.
البته علایق و سلایق خلایق متفاوت است.
چه مشخصه نران برای زنان جنقوری جذاب است؟





نفسی دارم
مثل ترمیم حیات
مثل افسانۀ برف
و سبویی که پر از خاطرۀ شبنم هاست
اینطرف شعلۀ شبتاب غروری دارد
و سپیدار به پرواز قناری وصل است
چشمم از روزنۀ خواب به سیمای افق می نگرد
پرچم لاله پریشان تر از اندیشۀ برگ
سفرۀ سبز نیایش را
به نسیمی که نوازشگر پروانۀ بی پروایی ست
می نوازد چون صبح
و من از آن سوی مهتاب که در آنسوی دروازۀ تاریکی هاست
به چراغی می اندیشم
که در آئبنه ده سالگی ام روشن بود
وبه قانون خوش آوازی می رقصم
که درآهستگی دختر همسایه به مکتب می رفت
وبه گیسویش مهره ای بافته بود از رؤیا
وعبورش به هوای نفسم زمزمه ای روشن داشت
ودلم تند تراز پاهایم
کفتری بود که پیش از پرواز
بر لب بامِ «ندانم زکجا سوی کجا ؟ » ، پر می زد
خانه در یک قدمی، دور تر از غربت بود
جاده ، رنگین تر از احساس شفق جاری بود
ومن از پنجره خواب شنیدم که بهاری می خندید
و سپیداری، پرواز پرستو هایش را
مثل رنگی که بریزد بر بوم
به فضا می افشاند
راستی را که چه آبادی گم کرده نا پیدایی
در پس صخرۀ اُخرایی آن سوی سرابم پیدا بود
وچه تصویر نوازشگرِ آویخته در پردهء تاریکی ، سوسو می زد
وچه غوغایی در خامشی ی غوغا بود



محتوای شناخت هر چیز
 در خود ان چیز است.
محتوای شناخت خر
در خود خر است
و نه در خرچران و خر پرور و خر سوار و خر فروش و خر شناس.

 این اصل مسلم تئوری شناخت مارکسیستی است.

 فاشیسم ایرانی کذایی
 را می توان نقد کرد.
نظرات شان را منتشر کنید و نقد کنید



بهم گفت :
نه فقط من بلکه تمام پسران فامیل خاطرخواهش هستن و ازش خواستگاری کردن.
 بهش گفتم :
لابد خیلی خوشگله
 گفت :
نه اونقدرام
ولی خیلی شیطون و بازیگوشه.
معیار جالبی بود برام .
رویا

جنقوریان را
شاید هم جهانیان را
سخن از بند تنبان است و بس.
به کجای این طویله می توان آویخت پالان را؟

خوب.
دلیلش چیست؟
چرا شیطنت و بازیگوشی دختران  
برای نران جذابیت دارد؟
ضمنا
چه مشخصه نران برای زنان جذاب است؟

پشت شیطنت و بازیگوشی دختران   
چه مشخصه ای کمین کرده است؟
تیزهوشی؟
خردگرایی؟
خردمندی؟
شخصیت مندی؟
هنرمندی؟

نران جنقوری دنبال چیستند که پشت شیطنت و بازیگوشی دختران  
 کمین کرده است؟




اگر شاملو زنده بود
ویدا و پدر و مادرش
را
به دشنام می بست.
درست به همان سان
سعدی
خشت زنی را که شعرش را  غلط می خواند
با لگدمال کردن خشت هایش
خانه خراب کرد
 این طرز نگارش
به معنی تخریب شعر است.
این نوعی خردستیزی است
البته خود شعر شاملو
هم
خردستیز و خرپرور است



الشعراء کذاب
شعرا دوغگویانند.
مش کریم در قران مجید
همه دعاوی شاعر این «شعر»
معیوب اند:
ستارگان شب ها را نمی سوزانند.
ستارگان صد هزار سال قبل سوخته اند
منفجر شده اند
و
نور ناشی از انفجارشان
اکنون به چشم شعرا می رسد.



فقر و ثروت ربطی به اسلام و مسیحیت ندارند.
 مگر بقیه کشورهای جهان غیر از اینند؟


سطل ننه ات طلب ها
چنان وانمود می کنند که انگار
سرسخت ترین طرفداران علم اند
و
علامه اند.
من ـ زور از مغز چیست؟
مگر استاتید دانشگاه مثلا ادبیات تهران در زمان شاه
بامغز بوده اند
تا در زمان شیخ باشند؟
شفیعی کدکنی
هنوز زنده است.
ازش بپرسید.
شفییعی با انها کلی دردسر و درگیری داشته است.



  ملایان ترک برای قتل عزیز نسین
 ۲۸۰ هزار لیره جایزه گذاشتند.   
 عزیز نسین
با شنیدن این خبر
در  روزنامه ای
 اعلانی را بدین مضمون منتشر کرد:
"علمای محترم,
شما ۲۸۰ هزار لیره را به صندون کودکان بی سرپرست اعانه بدهید
من حاضرم خود کشی کنم.



قحط خر که نیست.
جنقوری و  جهان طویله است

" تو نمی‌دانی
 غریو یک عظمت
وقتی که در شکنجه یک شکست نمی‌نالد
چه کوهی‌ست
 تو نمی‌دانی
نگاه بی‌مژه محکوم یک اطمینان،
 وقتی که در چشم حاکم یک هراس خیره می‌شود،
چه دریایی‌ست
تو نمی‌دانی
 مردن، وقتی که انسان مرگ را شکست داده است
چه زندگی‌ست
 تو نمی‌دانی
زندگی چیست، فتح چیست،
 تو نمی‌دانی
ارانی کیست.
احمد شاملو

همه این فضایل اخلاقی کذایی
را
که
 عادولف
با هزار من سریش
به ارانی می چسباند،
فاشیست ها و نیهلیست ها و آنارشیست ها و فئودالیست ها
داشته اند
و
  فوندامنتالیست ها
مثلا حزب اللهی ها و حماسی ها و داعشی ها
 دارند.
خصایص کمونیست ها از قرار دیگری اند.




اکر مخاطبت ما هستیم،
حداقل
 کامنت ما را بخوان
 و
بعد به منبر برو



حریف
مدعی علمی ـ فلسفی اندیشی دشمن است.
 دشمن کجا ست تا پای منبرش بنشینیم و مستفیض شویم؟




ایران شهری ها کیانند؟
منظور از لیبرال چیست؟
چرا فاشیسم عقیده نیست؟
فاشیسم اصلا چیست؟
عقیده که چیزی نیست
فاشیسم (ناسیونال ـ سوسیالیسم)
جنبش بوده است.
فاشیسم (ناسیونال ـ سوسیالیسم)
جنبشی جهانگیر بوده است.
انترناسیونال بوده است و کماکان است.
فاشیسم (ناسیونال ـ سوسیالیسم)
مدعی داشتن رسالت تاریخی بوده است.
هیتلر خود را امام زمان می دانست و برخوردار از امدادهای غیبی.
فاشیسم (ناسیونال ـ سوسیالیسم)
قصد ساختن سوسیالبسم برای نژاد عنتر داشت
اسم حزبش هم
حزب ملی و سوسیالیستی کارگران المان بود.
هم حرف های نازی ها و هم رنگ پرچم نازی ها
صدها بار غلیظ  تر از حرف های کمونیست ها و پرچم کمونیست ها بود
برشت در اثری تحت عنوان ترس و نکبت رایش سو
به سخره گرفته است.



حالِ من حالِ
اسیری است که هنگامِ فرار
یادش آمد که کسی منتظرش نیست، نرفت...
سحر

خوب
منتظر نباشد.
فرار از اسارت
خودش نعمت است.
بی اعتنا به اینکه کسی
حتی
باشد و یا نباشد.
انتظارش به سرش بخورد.
به قول شاعری شعورمند:
الفرار
 ای دوستان.
پشت پا بر انتظار
 ای دوستان



دیدگاه تروتسکی درباره‌ی ماتریالیسم دیالکتیک

هر جامعه‌ای یک مجموعه‌ی ارگانیک است.
 اسکلت ارگانیک این جامعه از نیروهای مولد آن تشکیل می‌شود؛
عضلات آن نیز (ویژگی) روابط طبقاتی آن است.

عجب بدبختی است
مشد عباس.

به تروتسکی و مترجم خر بگو:
با هم خطر کنند و سری به اکابر بزنند و با الفبای مارکسیسم آشنا شوند و بعد هارت و پورت کنند.
اولا
دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی
ازدیالک تیک های ماتریالیسم تاریخی است.
در  ماتریالیسم دیالک تیکی از این دیالک تیک اثری حتی نیست.
ثانیا
مارکس علیه السلام
دهها بار
برعکس تخیلات تروتسکی و مترجمش
از صراحت گذرانده است
که
دیالک تیک مناسبات تولیدی و نیروهای مولده ( در ماتریالیسم تاریخی)
فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک فرم و محتوا (در  ماتریالیسم دیالک تیکی) است.
تروتسکی بیسواد این دیالک تیک را وارونه می سازد
ینعنی جای فرم و محتوا را عوض می کند.
فرم
مناسبات تولیدی است که برای نیروهای مولده رشد یابنده به مثابه محتوا
تنگ می شود و انفجار فرم یعنی انقلاب اجتماعی
الزامی می گردد



این هارت ها  و پورت ها
چیزی جز خردستیزی و خر پروری نیستند.
فقر
یک مفهوم است.
فقر در دیالک تیک فقر و غنا وجود دارد.
فقر و غنا هم می تواند مادی و مالی باشد و هم می تواند فکری و فرهنگی باشد.
شریعتی
شیاد است.
شریعتی و شرکاء
گنجشک خرافه و خریت را رنگ می زنند و به عنوان بلبل  علم و آدمیت  به خرجماعت قالب میکنند.
لاطائلات این کثافت ها باید نقد شوند و نه نقل.



ارغوان!
شاخه‌ی همخون جدا مانده‌ی من
این چه رازیست که هر بار بهار
با عزای دل ما می‌آید؟
که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است
وین چنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ می‌افزاید؟
ارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش
تو بخوان نغمه ناخوانده‌ی من
ارغوان شاخه‌ی همخون جدا مانده‌ی من!
سایه




درنگی در دیالک تیک طبیعت و جامعه

روی این دیالک تیک باید کار کرد.
مثلا روی دیالک تیک بشر و خر
بشر و سگ
بشر و گاو و گوسفند و بز و  اردک و غاز و مرغ و خروس و قناری و کفتر و غیره
جنقوریان بیکانه با طبیعت اند.
خیالات و خرافات خود را در شعر و غزل
ناتورالیزه می کنند.
بدین طریق
بلبل
عاشق گل می شود
گل به بلبل عشوه می فروشد
شمع
 دشمن پروانه می شود و تشنه به خون آن.
پروانه
عاشق دویانه و از خود گذشته شمع می شود
و
خریت بر تخت می نشیند و عربده می کشد
 رابطه بشر با سگ رابطه ای دیالک تیکی است که از صدها هزار سال قبل شروع شده است.   
سگ
به مشقتی
 اهلی شده است.
سگ
سیویلیزه شده است.
سگ
به وسیله جاندار تولید توسعه یافته است.
سگ یار و مددکار بشر شده است
سگ
بشر را خودی می داند و نه بیگانه
سگ
محشر است و نه خر.
خر
هم
خر نیست.
خرآزار
خر است
و
نه خر.
خر
خردمند است.
خر
سرشار از عاطفه و احساس است





از زادگاه کوروش، آزاده ای پرشورش، از تبار آرش، از خون سیاوش، ما شیرمردان پارسی، شما را می‌خوانیم که اتحاد رودهاییم، دریاییم. ما تماشاگر نمی‌خواهیم، به ما ملحق شوید. به فرمان شاهزاده فریاد کن: #ما_ملت_کبیریم_ایران_‌رو_پس_میگیریم

معترض گمنام

همه مفاهیم معترض گمنام
خرافی و جعلی و عوامفریبانه اند
ازاده پر شورش بودن کوروش
تبار آرش و خون سیاوش افسانه ای
شیرمرد بودن پارسها
ملت کبیر بودن عیرانیان عوامفریب و عامی
درجنقوری اسلامی که ملت وجود ندارد
۷۵ درصد سکنه کشور فارسی بلد نیستند
اجامر جنقوری
به همین دلیل امت ساخته اند



خالی بندی در خون عیارنیان است.
 من ـ زور از همه عوامل فروپاشی چیست؟


دو کر و لال
بهتر می توانند حرف همدیگر را بفهمند
تا دو نفر موسیقی دوست
که یکی طرفدار موتسارت است
و دیگری طرفدار واگنر



عجب لاطائلاتی
محتوای تابش کرم های شبتاب را کرم های شبتاب می دانند و نه فلاسفه خر و خردستیز کج و کوله امپریالیسم .
کرم های شبتاب
با تابش
به همدیگر سیگنال های نوری می فرستند.
با هم حرف می زنند.
این زبان آنها ست.
مذهب فرمی از شعور است.
مذهب شعور جامعه بیشعور است.
ولی بهتر از بیشعوری است



محبت
اولا
باید دو طرفه باشد.
ثانیا
باید طبیعی و اصیل و راستین باشد
و
نه حساب شده و مصلحتی و عادتی و توخالی.
اگر
رابطه زن و شوهر
رابطه باشد
به
این چیزهای بندتنبانی نیازی نمی افتد.
دلیل روی آوردن به تزویر و تملق و تظاهر و تئاتر و ریا
فقدان رابطه مبتنی بر دوستی و رفاقت میان زن و شوهر است
چه بسا
جفتگیر ها وحتی ارگاسم ها و آخ و اوخ ها
فاقد اصالت اند و عوامفریبانه اند.
اجامر هالی وود هم میدانند
و
فیلم های متعددی در این زمینه ها ساخته اند.




سپهر خلجی رئیس شورای اطلاع رسانی دولت:
اخراج اساتید از دانشگاه‌ها «دروغی» است که رسانه ها برای نا امید کردن مردم ساخته اند‌.

فقط عزل و نصب اساتید
اختراعی اند ونه واقعی
و یا همه اعتراضات و زد و خوردها و گرفتن ها و بردن ها و دریدن ها و کشتن ها و گم و گور کردن ها هم اختراع رسانه ها ست؟
من ـ زور از رسانه ها چیست
که
کسب و کارشان نه گزارش اوبژکتیو (عینی) اخبار جنقوری و جهان، بلکه
جعل سوبژکتیو (دلبخواهی) عخبار جنقوری و جهان است؟



پسرم عاشق سگ هاست مدام تو یوتیوب و اینستا پیجهای مربوط بهش رو دنبال میکنه امروز بهش گفتم اگه من سگ بودم چه نژادی بهم میومد باشم؟ گفت نه جسارته گفتم بگو دوست دارم نظرتو بدونم گفت از نژاد گلدن رتریور چون تنها سگیه که پرستاربچه هاست خیلی مهربونه اصلاگازنمیگیره خیلی هم اجتماعیه
رویا

کیفیت سگها
ربطی به نژادآنها ندارد.
به چه ربط دارد؟





با خود فریبی و همنوع فریبی
با این چیزهای بندتنبانی سطحی از قبیل زلف بتفی و گوشواره و گردن بند بندی و کادوبری و تملقات کشکی
نمی توان زندگی کرد.
فقط می توان ادای زندگان را در اورد.
زندگانی که تفاله های زندگانند.
ازدواج ها چه بسا یا به طلاق منجر می شوند ویا به باتلاق.
رابطه زنا شویی
یا باید
به رابطه دوستی
استحاله یابد
و
یا به رابطه رفاقت.



روحی
و
خیلی های دیگر
ار فرط خودپرستی و خودشیفتگی
خیال میکنند که هدف از روشنگری
«به جایی رسیدن» است.
فرق بشر با خر
در لیاقت ابراز نظر است.
آماج اساسی روشنگری
به محکمه خرد کشیدن همه چیز و همه کس و حتی خدا ست.
تا حقیقت کشف و افشا و ابلاغ شود



در جنگ‌ها، برنده مفهومی ندارد، جنگ يعنی باختنِ محض
از کتابِ جنگ و صلح
لئو تولستوی

عجب خرافه ای.
جنگ چیست؟

جنگ فرمی از مبارزه طبقاتی است.
مبارزه طبقاتی
خواه از بالا بر ضد پایین
و
خواه از پایین بر ضد بالا
بر سر منافع طبقات اجتماعی است.
چگونه می توان اعلام داشت که در جنگ فقط بازنده هست و بس؟
جنگ
آب حیات برای طبقات است.
برای درک و توضیح جبر (ضرورت) جنگ
باید با دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی آشنا شد.
جنگ به تخریب نیروهای مولده منجر می شود
و
تخریب نیروهای مولده
دوام و قوام هر چه بیشتر مناسبات تولیدی حاکم را
یعنی سیستم اقتصادی حاکم را
امکان پذیر می سازد.
مثلا
گردش سرمایه را سرعت می بخشد و غلبه بر بحران سرمایه داری را امکان پذیر می سازد.
اینهمه خراباتت در همین چند سال اخیر
بالاخره باید روزی از نوساخته شود
یعنی باید سرمایه گزاری شود و خیل زحمتکشان به خدمت گرفته شوند
یعنی عملا بر بیکاری چندین میلیونی در جوامع مربوطه و حتی جهان
غلبه شود.

جنگ برای ارتجاع جهانی و حتی جنقوری
«نعمتی الهی» و آسمانی است.
مائده ای بهشتی است



من ـ زور از فکر چیست؟
مثال:
سیب میوه ای قابل خوردن و کیف خر کردن است.
این یک فکر است.
آزاد است و یا دربند؟
از کجا آمده است؟



زندگی
چیزی است که تو شخصا می سازی.
فرنگی حواس پرت پرت و پلا باف

کسی که فرا را تام الاختیار جا می زند
یا خر است و یا خر پرور.
فرد
به تنهایی وجود ندارد تا تصمیم بگیرد و شق القمر کند.
فرد
در دیالک تیک فرد و جامعه وجود دارد و به ساز طبقه حاکم در جامعه می تواند برقصد.
تصمیمگیر در همه عرصه های جامعه
طبقه حاکمه است.
مثال:
در اتحاد شوروی و دیگر دول سوسیالیستی
یلسین نمی توانست میلیون ها دلار به حساب دخترش و دامادش و زنش و توله اش بریزد
پوتین نمی توانست برای خود حرمسرا تشکیل دهد و کشتی های تجملی و قصرهای تزاری بسازد.
هزاران آخوند خرپرور پرورش دهد وبه اقصا نقاط طویله گسیل دارد
ضمنا
برای خود جانشین تعیین کند و جامعه را به طویله مبدل سازد.
بقیه اولیگارش ها در کشورهای سابقا سوسیالیستی هم به همین سان.
یکی از دلایل خیانت و جنایت و تخریب سوسیالیسم
همین محدودیت ها بوده است.
حالا دست شان باز است و هر چه می خواهند، میکنند.
ضمنا بی شرمانه اعلام می دارند که حسرت به ماضی مجاز است
ولی برگشت به ماضی نشانه خریت است



من ـ زور از حکومت ملی و دموکراتیک چیست؟
طبقه حاکمه در این حکومت کیست؟

من ـ زور از ملی چیست؟

ملی = ضد مستعمراتی، ضد استعماری
مگر جامعه در جنقوری اسلامی و حتی در سلطنت پهلوی
مستعمره و یا نیمه مستعمر بوده و است
تا محتوای انقلاب، ملی قلمداد شود؟
حزب توده
انضباط مفهومی نداشته و ندارد.

من ـ زور از دموکراتیک چیست؟
دموکراتیک = ضد فئودالی
مگر جامعه در جنقوری اسلامی و حتی در سلطنت پهلوی
فئودالی بوده و است؟
چرا مثل عوام الناس هارت و پورت می کنید؟
چرا با مفاهیم مبهم و موهوم عوامفریبی میکند؟
دنبال چیستید و کیستید؟
توده
تنها سنگری که دارد
حقیقت است.
حزب توده
مجاز به عوامفریبی نیست.




مارکس یا مارکسیست‌ها، واژه‌ی "سرمایه" را غالباً به معناهای "نظام تولید سرمایه‌دارانه"، "استثمار سرمایه‌دارانه" و "سرمایه" (سرمایه‌ی ثابت و جاری)
و مترادف‌های این‌ها به کارمی‌برند.
حریف حواس پرت

آره.
ولی این کردوکار خریت و خطای خطیری است:
چون بدین طریق
دیالک تیک سیستم و سوبژکت
(دیالک تیک سرمایه داری و بورژوازی)
تخریب می شود.
یعنی اقطاب دیالک تیکی در یکدیگر ذوب می شوند و یکی می شوند.
این کسب و کار عرفان خردستیز و عرفای خرپرور است که میان خر و خدا و خلق و خرما و خورجین
علامت تساوی می گذارند و از وحدت وجود عرعر می کنند.
سرمایه داری
سیستم است.
بورژوای
سوبژکت (طبقه حاکمه) است.
اختلاط آندو مجاز نیست.
این
کردوکاری متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) است.
بدین طریق
ضمنا
بورژوای (سوبژکت) ماستمالی می شود و از زیر ضربه بیرون برده می شود.



من ـ زور البر کاموی لاشخور از مردم چیست؟
من ـ زورش از حق چیست؟
حق یکی از مفاهیم علم الحقوق است.
حق ربطی به حقیقت ندارد.
مردم طرفدار حقیقت اند و سنگری جز حقیقت ندارند.
حقیقت تنها یار و یاور توده است.
من ـ زور کاموی الدنگ علاف و عیاش از زور چیست؟
زور انتزاعی که وجود ندارد.
هم اقلیتی انگل می تواند زور بگوید و اراده خود را به کرسی نشاند
و
هم
اکثریت عظیم.
هر گردی که گردو نیست.




من ـ زور از امربه معروف و نهی از منکر چیست؟
اگر اجامر جنقوری
معنی این دیالک تیک را بدانند
غسل توبه می ریزند و دیگر بر زبان نمی اورند.

دیالک تیک امربه معروف و نهی از منکر
چیزی جز دیالک تیک روشنگری نیست.

دیالک تیک روشنگری = انتقاد از خود و انتقاد از جامعه و همنوع خود = تجلیل از جوانب و جنبه ها و خصایص علمی و انقلابی خود و جامعه خود و تحقیر و تنقید و تصحیح جوانب و جنبه ها و خصایص خرافی و ارتجاعی خود و جامعه خود.

دیالک تیک امربه معروف و نهی از منکر
که فقط گیر دادن به روسری زنان نیست.

انتقاد از خریت و خردستیزی سران و سردمداران جنقوری
هم
جزو دیالک تیک امربه معروف و نهی از منکر است.

جنقوریان
مفاهیم انقلابی اسلام آغازین را گروگان گرفته اند
و
از محتوای علمی و انقلابی شان تخلیله کرده اند و با زباله پر کرده اند و از منابرو مناره ها و رسانه ها عرعر می کنند ویا بهانه برای ستمگری قرار میدهند.




دلاورانه ترین تصمیمی که تو همه روزه می گیری،
داشتن حال خوش است.
ولتر

هی ولتر
قرنی را فرانسوی های حواس پرت
قرن ولتر نامیده اند.
غافل از اینکه تو هنوز نفهمیده ای که حال خوش و ناخوش
چیز سوبژکتیوی نیست
بکله برعکس
اوبژکتیو است.
یعنی دلبخواهی نیست.
یعنی ارادی و اختیاری نیست.
یعنی دست خود تو نیست.
یعنی نمی توانی تصمیم بگیری و خوشحال باشی.
پدیده ها و روندهای پسیکولوژیکی (روحی و روانی)
ثانوی اند.
معلول اند.
ننه ات می میرد و حالت بد می شود
بچه بیمارت بهبود می یابد
و
حالت خوش می شود.
این بدان معنی است که حال خوش و ناخوش
اوبژکتیو است.
عینی است.
تحمیلی است.
جبری است.



زبان فارسی زبان ملی و مشترک ایرانیان هست ، زبانهای عربی و ترکی ( از هر نوعش ) از زبانهای ملی ایرانیان نیست و نتیجه اشغالگری اعراب تازه مسلمان شده و ترکهای مغول تبار آسیای میانه هست
حزب اللهی علامه

حزب الله
اصلا چیست و به چه معنی است؟

مگر
حزب الله
جریانی ایرانی و ملی است؟
اگر هوش ندارید، گوش که دارید
و فرمایشات رهبر حزب الله (حضرت نصرالله) را شنیده اید.
بحث در این کامنت
بر سر حق خودمختاری ملی خلق ها ست.
موضع حزب الله چیست؟


دیروز دوستم زنگ زد بهم که پسرم بیارم سالنت براش یه تتو بزن چون دوازده سیزده سالش بود گفتم اشکال نداره آخر وقت بیارش خلاصه اومدن وقتی داشتم براش تتو میزدم دیدم داره با دوس دخترش چت میکنه و هی قربون صدقه ش میرفت منم هی یواشکی نگا کردم
اولین عشقتون چند سالگی بود خودم ۳۰
مهری

بچه ۱۳ ساله در جنقوری
تتو می زند؟
ترقی ترقه وار در جنقوری اسلامی در همین زمینه ها ست.
تتو می تواند به سرطان منجر شود.
تتو
حال به هم زن است که مد شده است.

مادر بزرگم میگفت:
اگر روزی زن گرفتی ،با دستهای خودت موهایش را بباف،گوشواره گوشش کن، گردنبندش را ببند،نوازشش کن،آروم دم گوشش بگو "دوست دارم " یادت باشه مرد جوون، زنها از گرسنگی نمی میرن اما بی مهری و کم توجهی حتما اونا رو میکشه

ماری

عجب تکالیفی ننه بزرگها برای نران تعیین میکنند
بافتن موی زن
انداختن گردن بند به گردن زن و گوشواره به گوش زن
و
دروغ گفتن به گوش زن
زن و نری که به دوستت دارم های نران و زنان باور کند، در بهترین حالت خر است
خلایق فقط خودشان را دوست میدارند
مدتی است که حتی خودشان را هم دوست نمی دارند
بمب بر کمر خود می بندند و در معابر و مساجد و مراکز تجمع و اوتوبوس ها و قطارها
منفجر می کنند وبا کله به دامن حوریان بهشت به رین می افتند تا حوریان تف کنند بر صورت کثیف شان.
من ـ زور سیمرغ از «به فکر فرو رفتن» چیست؟
تفکر؟
تخیل؟
خرافه بافی؟
یکی از دوستان تحصیلکرده ما
پیشنهاد داده به سیدعلی
که سکنه فقیر جنقوری را عقیم کند تا توله تولید نکنند.
یعنی
تولید مثل باید در جنقوری و جهان
فقط منحصر به خرپول ها باشد.
نظر سیمرغ چیست؟




علی سوزنکار
در شوقِ شعر خود،
در باغِ بهارانم
ذهنم را پُر میکنم از آوازِ عطرِ گل ها
با پروازِ پروانه ها
من از داسِ پائیز
و برودتِ زمستانی، گذر مینمایم
با نقشِ امید
میگریزم از آنانی که
در دایره ی فقط ماندن، دور میزنند
و هی خود را در تاریکی های ریسیده،
در پیله ی وهم، ماندگار نمودند
در شوقِ شعرم میخواهم
با خیالِ پروازِ پروانه ها
بر روی باغچه های امید در بهاران
به پرواز شوم.




همه معایب عشعار احمدرضا احمدی خردستیز
در این «شعر» مشد علی مشهودند.

در شوقِ شعر خود،
در باغِ بهارانم
ذهنم را پُر میکنم از آوازِ عطرِ گل ها
(آواز عطر، خرافه ـ مفهوم است.
نوعی خردسیتزی بی خردانه است)

با پروازِ پروانه ها
من از داسِ پائیز
و برودتِ زمستانی، گذر مینمایم
(هیج باسوادی به عوض گذر میکنم،
نمی نویسد، گذر می نمایم.
می نمایم
یعنی نشان می دهم.
نمودار می سازم)

با نقشِ امید
میگریزم از آنانی که
در دایره ی فقط ماندن، دور میزنند
(کسی نمی تواند فقط در دایره ماندن دور بزند.
ماندن مطلق وجود ندارد.
سکون
نسبی است.
حرکت
مطلق است.)

و هی خود را در تاریکی های ریسیده،
(تاریکی های ریسیده؟
من ـ زور از تاریکی چیست؟
تاریکی که جمع بسته نمی شود.
معمولا چیزهای قابل شمارش
مثلا بادام و گردو
بره و گوسفند و گوساله و گاو
جمع بسته می شوند)
در پیله ی وهم، ماندگار نمودند
(درست مثل احمدی خردستیز
انسجام زمانی شعر تخریب می شود.
از »دور میزنند» مضارع
می پرند به «ماندگار نمودند» ماضی.
بدین طریق بر شعریت شعر آفتابه برداشته می شود.)
در شوقِ شعرم میخواهم
با خیالِ پروازِ پروانه ها
بر روی باغچه های امید در بهاران
به پرواز شوم.
(به پرواز آیم و نه به پرواز شوم.



شدن یعنی رفتن.)




علی‌اكبر سعیدی سیرجانی
وطن امروز اسیر دو سه تن بی وطن است
انهدام وطن از نکبت این چند تن است

الشعراء بیسواد و بدبخت

حاکمیت
چه منفی و مخرب
و
چه مثبت و مفید
طبقاتی است و نه فردی.
شاعری که این حقیقت مبرهن را نداند
بی شعور است
بدبخت است
ترحم انگیز است.
۳ نفر که سهل است
تو اگر ۳۰ هزار لاشخور را هم اعدام کنی
طویله به جامعه تبدیل نمی شود.
تعیین کننده و تصمیمگیر وهمه کاره
طبقه حاکمه است.
انقلاب
به شرطی انقلاب است و نه عنگلاب
که طبقه حاکمه مرتجع با طبقه حاکمه مترقی جایگزین شود.



فصلنامه مطالعاتی می نویسد "سرمایه طبعی ترسو دارد و از ناآرامی و کشمکش فرار می کند". این درست است اما تمام حقیقت نیست. سرمایه از فقدان سود همانقدر هراس دارد که طبیعت از خلاء. با سود مناسب، سرمایه شجاع می شود. با ده درصد مطمئن می شود و می توان آن را همه جا به کار گرفت؛ با 20 درصد به نشاط در می آید؛ با 50 درصد جسور می شود؛ برای 100 درصد تمام قوانین بشری را زیر پا له می کند؛ و با 300 درصد هیچ جنایتی نیست که از آن روگردان باشد، حتی اگر به قیمت طناب دار برایش تمام شود. اگر نا آرامی و کشمکش سود به همراه داشته باشند، هر دو را دامن خواهد زد. دلیل: قاچاق و تجارت برده.
کارل مارکس

منظور مارکس از سرمایه چیست؟
هر تفسیری و تعریفی و تعبیری از سرمایه داده شود،
اوبژکت خواهد بود.
اوبژکت هرگز بی سوبژکت نیست.
دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت یکی از دیالک تیک های مهم در مارکسیسم است.
سرمایه
تصمیمگیر نیست.
همه این حرف های مارکس
به بورژوازی
به طبقه سرمایه داران
مربوط می شود و نه به سرمایه.

خوب
چه بدیل و الترناتیوی برای جنقوری اسلامی دارید؟
بدیل جورج اور ول چیست؟
مگر فقط در جنقوری اسلامی فقر و فاقه وجود دارد؟
مگر وضع ایالات متحده و انگلستان و غیره بهتر از جنقوری اسلامی است؟



انتقادات بند تنبانی عنقلابیون جنقوری
خوب.
اگر دار و دسته خود شماها
سر کار می بود،
جز این می کرد؟
رابطه مثلا امپریالیسم امریکا و آلمان و غیره با پاپ جز این است؟
جورج بوش صغیر
حتی قبل از حمله به صدام
به حضور پاپ اعظم شرفیاب می شود تا تصمیم امپریالسم امریکا را به اطلاعش برساند.
برجسته کردن
بهودی کذایی در این خرافه
دال بر چیست؟
من - زور تان چیست؟
یهودی چه تفاوتی با مسیحی و مسلمان و بودایی و زرتشتی دارد؟
اصلا تفاوت فکری شما با اجامر و عجوزه های جنقوری چیست؟

 



جورج اور ول کیست که مرجع تقلید جنقوریان شده است؟
جورج اور ول خر پولل زاده ای از امپریالیسم انگلیس است که همه لاطائلاتش را سازمان سیا خریده و به همه زبان ها ترجمه کرده و در همه کشورهای جهان منتشر کرده است و جورج اور ول را میلیونر کرده است.
من ـ زور جورج اور ول از دیکتاتور کیست؟
دیکتاتور به زعم جورج اور ول
سران زحمتکشان اند.
سران سرمایه داران
همه از دم دموکرات اند.
این تحریف تاریخ و شخصیت ها و مفاهیم
کماکان ادامه دارد.
رهبر ج. خ. چین دیکتاتور است.
ولی سران امپریالیسم امریکا و انگلیس و ژاپن و اأمان و فرانسه که دست نشانده اولیگارشی مالی و بانکی اند
از سرتاپا دموکراتند.
من ـ زور از دموکراسی هم عوامفریبی و انتخاب فرمال یکی از احزاب رنگارنگ طبقه حاکمه و یا ائتلافی از انها است.
دیکتاتورهای کذایی
نماینده سرسپرده زحمتکشانند که داوطلبانه در خدمت خلق زحمتکشند.
دیکتاتورهای کذایی
نه ملکی دارند و نه مالی.
هونکر با دست خالی می اید و می رود.
سران امپریالیسم فقط در دوره ریاست جمهوری
خود و دور و بری های خود را میلیاردر می سازند.
ثروت ترامپ در مدت ریاست جنقوری
به گزارش رسانه های امپریالیستی
میلیاردها دلار افزایش می یابد.



آره.
آرزویی دلکش است
اما دریغ
بلایی بر سر سیر تاریخ آورده اند
که حتی احزاب کمونیست سابق
کم و نیست شده اند
و
به عوض روشنگری عرعر میکنند و آبرو می برند



رهبری کذایی که کاره ای نیست.
سیدعلی مأمور و نماینده طبقه حاکمه است.
همه کاره
همه جا
نه سیدعلی ها
نه ترامپ ها
نه
پوتین ها
نه پالان ها
بلکه طبقات حاکمه اند.
اگر منافع طبقات حاکمه ایجاب کند
اینها را به چرخش چشمی
حذف و حتی رسوا و و ترور و اعدام میکند.



نه.
زن ستیزی
با جنقوری کثافت اسلامی شروع نشده است.
زن ستیزی
خاص جنقوری اسلامی هم نیست.
در همین اروپا
تا چند دهه قبل
دهقانان و زنان
اجازه رأی دادن به نران را حتی نداشته اند.
در هر جنگی که رخ می داد
مثلا در جنگ های ۳۰ ساله در المان و یا در جنگ های فاشیسم آلمان در دیگر کشورها
به محض تسخیر روستایی
قبل از همه دختران و زنان روستا را
جلوی چشم برادران وپدران و شوهران شان
در ملأ عام مورد تجاوز جنسی قرار می دادند.
ارتش همین امپریالیسم ژاپن
پس از تسخیر منطقه ای در چین
به روایت خود ژنرال های هنوز زنده ژاپنی بی شرم
۱۰ هزار زن و دختر چینی را مورد تجاور جنسی کلکتیو قرار داد و بعد همه را به رگبار بست و در خاوران های چین
چال کردند.
ما نویسنده رئالیست نداشته ایم تا زن ستیزی سنتی در کشور را تصویر کند و تبیین دارد
دولت آبادی در کلیدر اشاره ای به کودک همسری کرده است و بس.
در قصه های گلشیری
حتی زن ستیزی تبلیغ می شود.
قتل زنان و دختران
اکنون در جنقوری اسلامی
به بهانه های دیگر
تداوم می یابد.
در کشورهای اروپا هر ثانیه زنی قربانی خشونت همسر می شود
محیط کار برای زنان دوزخی است.
زن ستیزی میان قبایل عقب مانده عرب و کرد و ترک و فارس و غیره کشور
از دیرباز رواج داشته است.
سطل ننه ات طلب ها
دنبال بهانه برای انتقاد خرکی از جنقوری و اسلام می گردند.
چون مغز اندیشنده در کله ندارند و دورنمای آتی برای کشور هم ندارند.
از یک طرف می خواهند که سپاه و بسیج و غیره را در ساواک ادغام کنند
از طرف دیگر می خواهند اسلام را و اخوندها را از بین ببرند.


هر جا كه پاي اخلاق لنگ شود
مذهب پا ميگيرد
فریده

جنقوریان
بدون ذره ای و لحظه ای اندیشیدن
ابراز نظر می کنند.
فرق هم نمی کند که طرفدار کدام دار و دسته سیاسی قلابی باشند.
درد مشترک شان
بیگانگی با تعریف علمی مفاهیم است.
به همین دلیل نه حرف دهن خود را میفهمند و نه حرف دهن دیگران را.
مذهب چیست؟
فوندامنتالیسم اسلامی (چه شیعی و چه سنی) چه حزب الله و چه داعش الله
اصلا ربطی به مذهب ندارد.
فوندامنتالیسم اسلامی
جریانی عمیقا ضد عقلی، ضد خلقی، ضد مذهبی است.
فوندامنتالیسم اسلامی
مذهب (اسلام) را آلت دست قرار داده است تا توده های عقب مانده از قافله روشنگری را بسیج کند و رهسپار دوزخ سازد.
از فریده چه پنهان
که
یکی از عناصر مرگزی و مهم مذهب
اتیک و یا اخلاق است
در حالیکه فاشیسم و فوندامنتالیسم و اخیرا اولیگارشیسم
عمیقا اخلاق ستیز است.
مسس نیهلیسم اخلقای
نیچه بوده است که فیلسوف کج و کوله امپریایلسم و فاشیسم است.
اخلاق مذهبی
که قلع و قمع دگراندیشان و زحمتکشان را و شقه شقه کردن شان را و افکندن شقه اندام شان را جلوی ددان خاوران ها اجازه نمیدهد



آدم کجا بود
ای نابینای مادرزاد



این ادعای حریف از آمل بدان معنی است
که
دلیل اعتراضات اخیر در جنقوری اسلامی
مثلا
اعتراضات کارگران هفت تپه و هشت تپه
و
تجمعات بازنشتسگان در جلوی مجلس و غیره
و
جنبش سبزها و مهسا و غیره
به دلیل وجود سطح رفاه مادی و مالی عالی سکنه جنقوری بوده اند
و
راه حل طبقه حاکمه
تعمیق فقر و تشدید ذلت است.
ما که از جنقوری خبر نداریم.
در زمینه اعتراضات مهسا و سبزها و غیره
شاید حق با او باشد.
چون شعارها همه بند تبنانی بوده اند.
ولی اعتراضات کارگران و بازنشستگان و معلمان و غیره
به دلایل اقتصادی مثلا عدم پرداخت حقوق و دستمزد معوقه شان بوده است
یعنی کارگران و بازنشستگان و معلمان و غیره
در رفاه مادی و مالی به سر نمی برند.
کس چه می داند
شاید خوشی زده باشد زیر دل شان



از قضا قضیه بر عکس است:
بخش اعظم بیماران روانی
از پولدار جماعت است.
دختران شاهان و صدر اعظم ها و رؤسای جنقور
چه بسا کلکسیونی از قرص های روانی
در کشوی صندوقک اتاق خواب دارند
و
حتی دست به انتحار می زنند تا از شر اجنه درونی رها شوند.




برای اینکه مردم
بر خلاف تو و امثال تو
خر نیستند
و
می دانند که حرف چیست.
راستی ای طوطیان زمین غمین
پیش شرط تشکیل حرف چیست؟
اصلا
معنی حرف چیست؟
مثلا همین هارت و پورت حریف
حرف است و یا چیزی بدتر از عرعر است؟



نه.
اینجا پای تحلیل علمی و انقلابی در میان است و نه پای توهین به کسی.
تفاوت تحلیل با توهین از زمین تا آسمان است.
لاشخور گفتن به لاشخور
مبتنی بر تحلیل است و نه نشانه توهین




بنا بە اطلاع شبکە حقوق بشر کردستان، یک دختر ١٤ سالە بە نام #مونا_آقایی در تاریخ ٢ شهریور در شهر روانسر استان کرمانشاه توسط برادرش به قتل رسیده است. مونا آقایی کە قربانی کودک همسری بود، قصد جدایی از همسرش را داشت اما خانوادەاش با این اقدام وی مخالف بودند.#نه_به_جمهوری‌_اسلامی
ایران بانو با افتخار دختر کرد ایرانم

عجب دلایل قوی و من ـ تقی و منطقه ای
جنقوریان عنقلابی دارند.
مونا را که جنقوری اسلامی نکشته است تا «نه به جنقوری اسلامی» شعار دهی.
مونا را داداشش کشته است که به عوض مغز در کله
شلغم داشته است.
جنقوریان عنقلابی
باید
قبل از دادن شعار
شعور کسب کنند
و
شعارشان
«نه به شلغم »
باشد.



نه.
مذهب فرمی از شعور است.

کسانی که به مذهب گیر می دهند
از مذهب خبر ندارند.
چه بسا بیشعورند.
لاابالی و لاشخورند.
سر دسته این لاشخورها
نیچه بوده است.
لامذهب بودن بهتر از مذهبی بودن نیست.
تنها الترناتیو مترقی برای مذاهب
مارکسیسم است.
هر نقد دیگر از مذهب
ارتجاعی تر از مذهب خواهد بود.




کسانی که به دلایل طبقاتی
آینده د ندارند،
ایدئال های خود را در گذشته های چه بسا بر باد رفته و از یاد رفته می یابند.
عیرانیان در این زمینه
رد خور ندارند.
فرق هم نمیکند که در قدرت باشند و یا بر قدرت باشند
یعنی جزو سر تنت طلب ها باشند و یا جزو سطل ننه ات طلب ها باشند.
فوندامنتالیسم
در خون این جماعت است:
فوندامنتالیسم اسلامی
ایدئال های خود را در صدر اسلام برده داری می یابد
و
فوندامنتالیسم فاشیستی در صدر کوروش.
و
ما
سگان در بدر از جنقوری
در صدر گوگوش


مینو بدیعی

کتاب را از تو گرفته اند و
تو را به برهوت گرسنگی سوق داده اند ،
نشسته ای که بر سوگ نسل کوچکت ، نه بزرگت ،
گریه کنی ،
نشسته ای ، نه ، نه ، تو ، بار دیگر بزرگیت را در ورق های کتاب یافته ای ،
تو بزرگی ، همچنان که کتاب بزرگست
تو ، از تبار رنجی ، نه از تبار گرسنگی
تو ، سطل زباله را به مضحکه برده ای ،
آمده ای که حرف بزنی با کتاب ،
با شور و شعور و پویایی
آمده ای که عبور آرام کلمات را بر ذهنت به لحظه شور کودکی بسپاری
کجایند آنانی که دستان خونبارشان ، عروج تورا بر زمین شاهد باشند ،
کجایند آنانی که داغ فقر را به عظمت نگاه روشن تو ببرند
تو ، رسته ای ،
از همه اسارت زمین ،
تو در دستانت ، اوج آگاهی را نوید دادی
پسر مهربانم برخیز ، برای رهایی

پایان







ای لاشخور ننگت باد
شادی تو و پیروان خردستیز و بی شرم تو
در مکیدن شیره جسم و جان زحمتکشان و زنده زنده سوزاندن اسکلت آنها بود.
فقط در طویله المان
۶ میلیون یهودی و کولی و کمونیست
کشتار شده اند
و در خارج از طویله
۶۰ میلیون نفر در اروپا و ۳۰ میلیون نفر در آسیا
به بهانه های نژادی، فضای حیاتی و غیره بمباران و تیرباران شده اند




رسالت هنر، زدودن غبار زندگی روزمره
از روح ما است
پابلو پیکاسو

عجب لاطائلاتی
سکنه جنقوری از خوارج انگوری پیدا می کنند و تکرار و تکثیر و توزیع و تبلیغ می کنند و طویله را طویله تر می سازند.
هنر چیست
مش پیکاسو؟
آخر تو را چرا به حزب کمونیست فرانسه راه داده اند؟
هنرمند بدبخت بیسواد که رسالتی ندارد.
هنر که آگاهانه تولید نمی شود.
نیاکان ما که دهها هزار سال قبل
دیواره غارها را نقاشی کرده اند
هنوز توان تکلم نداشته اند
چه رسد به داشتن توان تفکر.
رسالت را همیشه سوبژکت های تاریخی داشته اند و دارند.
رسالت حضرت محمد
تشکیل جامعه برده داری بر ویرانه های جامعه کمونیستی اولیه بود
رسالت بورژوازی
بنای جامعه سرمایه داری بر خرابات جوامع برده داری و فئودالی بود
رسالت پرولتاریا
بنای جامعه کمونیستی بر خرابات جوامع برده داری و فئودالی و سرمایه داری است.
هنر
که سوبژکت نیست تا صاحب رسالت باشد.
هنر
انعکاس خودپوی واقعیت عینی طبیعی و جامعتی است.
آثار هنری باید تحلیل مارکسیستی و خرافه زدایی شوند
و
گرنه به خرپروری و خردستیزی منجر می شوند



اساسی ترین نیاز هر موجود زنده (میکرو موجود و نبات و جانور و بشر)
تعیین کننده اساسی ترین تلاش موجودات زنده است
و
آن
سیر کردن شکم صاحبمرده است.
بدون هوا و نان و آب
نمی توان زنده ماند
و
تلاش اساسی بشر تهیه هوا و نان و آب است.
زیربنای هر جامعه
تولید حوایج حیاتی است.
پس از تولید حوایج حیاتی و رفع آنها
نوبت به کردوکارهای رونایی ـ ایده ئولوژیکی (حوایج روحی و روانی و علمی و فکری و فرهنگی و فلسفی و مذهبی و هنری و غیره) می رسد.
قبل از انشتار دعاوی خوارج و دواخل
یک لحظه بیندیشید.
تفکر
هم بی ضرر است و هم ضرور.
و
هم به نفع نبات و جانور و بشر است.
خر
بر خلاف بشر
خر نیست.


رویا که ارادی و اختیاری نیست.
رویا به خواب های خوش خلایق خر اطلاق می شود.
کسی زحمت گرفتن رویا از رویاها را به خود نمیدهد.
بدترین دشمنان مردم
خلایق با به خواب های خیلی خیلی خوش
می برند
تا
خلایق خر شوند و آنها کیف خود را از پول و مال و منال پر کنند و کیف خر کنند.



از هاینریش هاینه نقل شده: گول این رو نخوریدکه یک فیلسوفی گوشه‌ی کتابخانه نشسته و مشغول مطالعه ونوشتن و تامل است هیچ تاثیر وخطری ندارد.او می‌تواند به‌تنهایی سرنوشت تمامی بشریت را تغییر دهد. او می‌تواند چنان انقلابی به‌ پا کند که انقلاب کبیر فرانسه در برابر آن شوخی‌ای بیش نباشد.
رویا

هاینه از صمیمی ترین یاران و همرزمان مارکس بوده است.
منظور هاینه
قوت و قدرت روشنگری علمی و انقلابی است.
خر نمی تواند انقلاب کند.
برای انقلاب اجتماعی
خردگرایی
الزامی است.




آره.
دنیا مملو از خران خردستیز خرپرور است.
شرم و شعور حکم کیمیا دارد.
نه سوادی هست و نه صداقتی.
جهان زباله زار می شود و کسی عین خیاالش نیست.
برای اینکه زباله وارگی مد مدرن مد روز است.
هنر و شق القمر
پارس بیهوده و بی ثمر
بر ضد زباله وارگی است



آره.
آذربایجان
آذر = آتش.
مسئله
تمایل این و آن نیست.
مسئله کسب توان تفکر و توسعه نیروهای مولده است.
تفکر بدون تعلیم و تعلم به زبان مادری
میسر نمی شود.
درست به همین دلیل
سطح فکری فارسی زبانان
بالاتر از سطح فکری ترکی و کردی و غیره زبانان است.
یکی از دلایل عقب ماندگی فکری و مادی این کشورها
هم
همین است.
زبان بیگانه را نمی توان فرا گرفت.
خلق ها حق خودمختاری ملی دارند تا نیروهای مولده و همراه با آنها
جامعه توسعه یابد.
راه دیگری وجود ندارد.
زنده باد خودمختاری ملی خلق های جهان.
خودمختاری ملی خلق های جهان
اصل مسلم لنیینسم است



بهانه جویی به عوض خوداندیشی و روشنگری
شاعران که تحفه نطنز نبستند.
اتفاقا در جنقوری اسلامی زباله
کسی به آزار شاعران خطر نمی کند.
این سنت دیرین سلاطین و خوانین برده دار و فئودال است
گرامیداشت شعرای هر کشور
ضمن کشتار زحمتکشان آن کشور و به آتش کشیدن شهرها و روستاهای آن.
به همین دلیل
سایه را تبرئه و حتی تشویق کردند
سیاوش را آزاد کردند و گفتند:
رهبران حزب توده را شقه شقه کردیم
برو و رهبر شود.
در حالیکه سایه و سیاوش
توده ای تر از هر توده ای بوده اند.

خود خمینی و سیدعلی هم شاعرند.
زنده باد شاطر که نان می پزد
تا شعرا شعر عرعر کنند و عوامفریبی کنند.
شعر تنها چیزی که ندارند
شعور است.



قالی بافان
اگر نادان نباشند
نادان پرورند.
قادر به تمیز «هر» از «بر» نیستند.
به عوض قالی
خرافه می بافند
مذهب
فرمی از شعور است (مارکس)
ای بیشعوران سطل ننه ات طلب چپنما
همه خلق های جهان
آداب و رسوم و مراسم و سنت های خرکی خاص خود را دارند.
این چیزها ربطی به آگاهی کذایی ندارند.



عجب خرافاتی
خر
اگر حتی مادام العمر لب از عرعر ببندد،
نمی تواند
با شخصیت شود.
پیش شرط کسب شخصیت
کسب پیشاپیش شعور است.
بی شعور
نمی تواند شخصیت داشته باشد.
اگر کسی شک داشت
به جماران برود و ایمان بیاورد به بی شخصیتی بی شعوران جنقوری.



یکی از ترفندهای مهم طبقات اجتماعی ارتجاعی
شعله ور سازی
جنگ های مذهبی و نژادی و قومی و ملی و جنسیتی و فرهنگی کذایی و غیره
برای خاموش و فراموش سازی
مبارزات طبقات طبقاتی است.
ذهن اعضای جامعه
طویله واره می شود
و
جای طبقات و مبارزات طبقاتی را
چیزهای فرعی و بند تنبانی
از قبیل مذهب و نژاد و جنسیت و قومیت و ملیت و غیره و مبارزات مذهبی و نژادی و قومی و ملی و جنسیتی و غیره می گیرد.
در طویله یانکستان
عنقلابیون
خیلی هنر کنند
مرغفروشی ها را به آتش می کشند تا از حقوق مرغان دفاع کنند
و
یا جنبش هایی از قبیل «می تو» راه می اندازند تا این و آن را محکوم کنند


گل برای گل گشتن به نور کلان نیاز دارد
و
بشر برای بشر گشتن به عشق کلان.
فرنگی خرپرور

عشق کسب و کار خران است
مش فرنگی جفنگی.
با عشق هیچ خری آدم نمی شود.
بلکه خرتر می شود.
عشق مثل شراب و شهوت
به خانه خراب گشتن خرد منجر می شود.
دلیل تجلیل از می و معشوق در ایده ئولوژی طبقات اجتماعی انگل و استثمارگر
همین نقش مخرب می و معشوق و شاهد و ساقی است
خرد
بهتر از هر چه ایزد بداد.



کسی که این ادعا را می کند
نه تنها به عوض مغز در کدوی کله
شلغم دارد
بلکه خرتر از هر خری است
و
خیال می کند که مغز
کیسه صفرایی است که به عوض صفرا
اندیشه ترشخ می کند.
مغز به برکت خدمات ارگان های حسی مثلا حواس پنجگانه و قبل از همه دست و چشم
به ارگان تفکر تکامل یافته است.
شناخت حسی
مقدم بر شناخت عقلی است.
اگر سیگنال های حسی نباشند
مغز به قول جلاد جماران
«هیچ غلطی نمی تواند بکند.»
در این صورت
مغز اصلا مغز نمی شود تا بیندیشد و به شناخت عقلی برسد.
نقش تعیین کننده در دیالک تیک حسی و عقلی
از آن حسی است.



من یک مهاجرم از رویایی به رویایی دیگر
رویا

رویا
زنی
وارونه بین و وارونه اندیش و وارونه نما ست.
مهاجر
اگر از قبیله جماران نباشد،
از کابوسی به کابوسی مهاجرت میکند.
فقط اعضای طبقات حاکمه از رویایی به رویایی مهاجرت می کنند
و
وطن شان را در دفترچه بانکی شان با خود می برند.



ﺑﯿﻤﺎﺭ ،،، از دفتر هوای تازه ،،، ﺍﺣﻤﺪ ﺷﺎﻣﻠﻮ
ﺑﺮ ﺳﺮِ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺳﻪﻫﺎ ﺩﺭﺍﺯ ﺯﻣﺎﻧﯽﺳﺖ
ﮐﺸﺘﯽِ ﻓﺮﺳﻮﺩﻩﯾﯽ ﺧﻤﻮﺵ ﻧﺸﺴﺘﻪﺳﺖ
ﻟﯿﮏ ﻧﻪ ﻓﺮﺳﻮﺩﻩ ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﮔﺮ ﻫﯿﭻ
ﭼﺸﻢِ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﺑﻪ ﺳﻮﯼِ ﺁﻥ ﻧﺘﻮﺍﻥ ﺑﺴﺖ .
ﺣﻮﺻﻠﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺴﯽ، ﮐﻪ ﻣﺎﻫﯽﮔﯿﺮﺍﻥ
ﺁﯾﻨﺪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺳﻮﯼِ ﮐﺸﺘﯽِ ﻣﻌﯿﻮﺏ؛
ﭘُﺘﮏ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﻣﯽﻓﺸﺎﺭﺩ ﺑﺎ ﻣﯿﺦ
ﺍﺭّﻩ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﻣﯽﺳﺮﺍﯾﺪ ﺑﺎ ﭼﻮﺏ .
ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﻭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ
ﺍﯾﻦ ﺑﻪ ﺷﻦﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﺏ ﺑﺒﯿﻨﻢ ــ
ﺷﺎﺩﯼ ﺑﯿﻨﻢ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﺣﻞِ ﺁﺑﺎﺩ
ﻭﯾﻦ ﺯﻏﻢﺁﺑﺎﺩ ﺭﺍ ﺧﺮﺍﺏ ﺑﺒﯿﻨﻢ .
ﭘﺎﺭﻩ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺳﮑﻮﺕِ ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﺳﺎﺣﻞ
ﮐﺂﻣﺪﻩ ﺑﺎ ﺧﺶّ ﻭ ﺧِﺶِّ ﻣﻮﺝِ ﺷﺘﺎﺑﺎﻥ
ﻫﻢﻧﻔﺲ ﻭ، ﺯﯾﺮِ ﮐﻮﻣﻪﯼ ﻣﻦِ ﺑﯿﻤﺎﺭ
ﻗﺼﻪﯼ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﻣﯽﺳﺮﺍﯾﺪ ﺑﺎ ﺁﻥ…

ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﺳﻮﯼ ﺩﺭﯾﺎ
ﻫﺮ ﺳﺤﺮ ﺍﺯ ﺷﻮﻕ، ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ؟
ﻣﺮﻏﯽ ﭘَﺮ ﻣﯽﮐﺸﺪ ﺯ ﺻﺨﺮﻩ ﻫﺮﺍﺳﺎﻥ .
ﭼﻠّﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻗُﺮُﻕ ﺑﻪ ﺳﺎﺣﻞ ﺍﮔﺮ ﭼﻨﺪ،
ﺑﺎ ﺩﻝِ ﺑﯿﻤﺎﺭِ ﻣﻦ ﻋﺠﯿﺐ ﺍﻣﯿﺪﯼﺳﺖ:
ﺍﺯ ﻗُﺮُﻕِ ﻫﻮﺷﯿﺎﺭ ﻭ ﻣﻮﺝِ ﺗﮑﺎﭘﻮﯼ
ﺑﺮ ﺩﻭ ﻟﺒﺶ ﭘﻮﺯﺧﻨﺪﻩﯾﯽﺳﺖ ﻇﻔﺮﻣﻨﺪ،
ﻭﺯ ﺳﻤﺞِ ﺍﯾﻦ ﻗُﺮُﻕ ﻧﻤﯽﺭﻭﺩ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ !
ﮐﺮﺩﻩ ﭼﻨﺎﻧﻢ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭ ﮐﻪ ﺩﺍﻧﻢ
ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺯﯾﻦ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﺴﯿﻤﮏِ ﺩﺭﯾﺎ
ﮐﻠﺒﻪﯼ ﭼﻮﺑﯿﻦِ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﮐﻨَﺪ ﺍﺯ ﺑﺎﻧﮓ
ﺑﺎ ﺗﻦِ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺑﺮﺟﻬﺎﻧَﺪَﻡ ﺍﺯ ﺟﺎ .
ﺧﻢ ﺷﻮﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﯾﭽﻪ ﺷﺴﺘﻪ ﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ
ﻗﻄﺮﻩﯾﯽ ﺁﻭﯾﺰَﺩَﻡ ﺑﻪ ﻣﮋﻩ ﺯ ﺷﺎﺩﯼ:
ﺑﯿﻨﻢ ﺻﯿﺎﺩﻫﺎﯼ ﺑﺤﺮِ ﺧﺰﺭ ﺭﺍ
ﮔﺮﻡ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮِ ﻋﯿﺐِ ﮐﺸﺘﯽِ ﺑﺎﺩﯼ .

ﻧﻌﺮﻩ ﺯ ﺩﻝ ﺑﺮﮐﺸﻢ ﺯ ﺷﺎﺩﯼِ ﺑﺴﯿﺎﺭ
ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﺮﻫﻢ ﺯﻧﻢ ﺯ ﺧﻮﺩﺷﺪﻩ، ﻣﻔﺘﻮﻥ .
ﮐﻔﺶ ﻧﺠﻮﯾﻢ ﺩﮔﺮ، ﺑﺮﻫﻨﻪﺳﺮﻭﭘﺎﯼ
ﺟَﺴﺖ ﺯﻧﻢ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥِ ﮐﻠﺒﻪ ﺑﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ !
۱۳۲۹

 
اره.
ضرب المثل است
ولی
ضرب المثلی خرافی است.
ما باید با مفاهیم بیندیشیم و نه با ضرب المثل ها
ضرب المثل ها هم باید تحلیل مارکسیستی شوند.
ما صدها ضرب المثل را تحلیل و منتشر کرده ایم.

تفکر یا تفکر مفهومی است و یا اصلا تفکر نیست.
حضرت کانت

اخلاق
یکی از عناصر روبنای ایده ئولوژیکی هر جامعه است
و تابع زیربنای اقتصادی مربوطه است.

سجایای اخلاقی خصلت طبقاتی دارند.

با تعویض طبقات حاکمه بی اعتبار می گردند.
همین شجاعت از سجایای اخلاقی اشراف برده دار و فئودال و روحانی است.
بورژوازی
به این ‍‍‍سجایای اخلاقی آفتابه برداشته است
و
به تجلیل از احتیاط و محافظه کاری و ترسویی و کنسرواتیسم برخاسته است.
تهور و شجاعت و غیره
نشانه خریت اند و نه نشانه خردگرایی و خردمندی.



ويژگى اصلى ماركسيست بودن اين است كه اثار مارکس
نه بعنوان دانش محض بلكه يك شيوه زيست عملى است
نریمان

من ـ زور از شیوه زیست چیست؟
چگونه می تواند کتابی مثلا کاپیتال و یا مانیفست
شیوه زیست کسی باشد؟
آنهم شیوه زیست عملی کسی.
تفاوت کتب شیمی و فیزیک و بیولوژی با آثار مارکس چیست؟
مگر کتب شیمی و فیزیک و بیولوژی
شیوه زیست عملی شیمیست ها و فیزیسین ها وبیولوگ ها هستند
تا کاپیتال مارکس شیوه زیست عملی مارکسیست های سرگردان در کره مریخ باشد؟
مارکسیسم
علمی فلسفی است
ویا
فلسفه ای علمی است.
بدون کسب لیاقت تفکر فلسفی
نمی توان حرفی از حرف های مارکسیست ها را فهمید.


جنقوریان
خیال می کنند که خوارج علامه اند
و
خرافات شان را بی پروا تکرار و تکثیر و توزیع و تبلیغ می کنند.
از این خبرها نیست.
وحی منزلی وجود ندارد.
هر حرفی باید به محکمه عقل کل اندیش (فلسفه مارکسیستی) کشیده شود.
چاره ای جز روشنگری نیست.
منظور از روشنگری چیست؟
جهان فقط جهان تغییر نیست.
من ـ زور از تغییر اصلا چیست؟
هر حرکتی با سکونی همراه است و هر سخنی با سکوتی.
خصلت و ساختار همه چیز دیالک تیکی است.
من ـ زور از تقدیر چیست؟
بشر تام الاختیار نیست تا همه چیز را بتواند تغییر دهد.
خواستن به معنی توانستن نیست.
بشر در بستر دیالک تیک جبر و اختیار عمل می کند و می تواند عمل کند.
جبر = قوانین و قانونمندی های عینی مربوطه که باید اکیدا رعایت شوند.
در دیالک تیک جبر و اختیار
نقش تعیین کننده از ان جبر است.
بشر در لا به لای دیوارهای حبر حرکت و کار و پیکار میکند



در خاورمیانه
به استثنای اسرائیل
هنوز ملت تشکیل نشده است
واز شعور ملی اثری نیست.
اکثریت سکنه جنقوری چه بسا فارسی بلد نیستند.
در سوریه
مثلا کردها
عربی بلد نیستند.
در ترکیه دهها میلیون کرد
مجاز به تحصیل و تدریس و تعلیم و تعلم به زبان مادری خود نیستند.
این طوایل فئودالی
دیریا زود تجزیه خواهند شد.
تجزیه کشورها و ترکیب شان از نو
استراتژی مهم امپریالیسم است.
بانی ملت
اکنون
فقط طبقه کارگر تحت رهبری حزب مارکسیستی ـ لنینیستی خویش است.
روندی که در جمهوری خلق چین و ویتنام و غیره صورت می گیرد.
همراه با جنقوری اسلامی
فاتحه ایران هم خوانده خواهد شد.
یکی از تضادهای شعله ور از دیرباز
تضادهای به اصطلاح ملی اند.
شطی از خون خلق های کشور
دراین تجزیه ایران
جاری خواهد شد.
تنها راه حل
روی کار آمدن حزب توده است تا همه خلق های کشور زیر پرچم طبقه کارگر متحد شوند و خودمختاری ملی کسب کنند.
پیش به سوی خاوران
و احیای سران و سرداران حزب توده خفته در خون.
مردگان حزب توده
زنده تر از زندگان جنقوری اند و باید به رهایش زندگان برخیزند



مگر نمی خواستید اسم ایران را که اسم زنانه است، حتی عوض کنید؟
ملت را با امت جایگزین سازید؟
حالا چی شده که تو از سیره ایران دم می زنی؟
کفگیرتان خورده به ته دیگ؟
توله ظریف الظرفا
لخت و عور شلنگ اب در دست با سه زن لخت می رقصد و سلفی می گیرد،
چرا انتقادی ندارید؟
چرا عرشادش نمی کنید؟
نجفی با غیرت تان کجا ست؟
بفرستید سراغش تا به صراط سیدعلی هدایتش کند.



اگر فریاد بزنی؛
به صدایت گوش می دهند...
و اگر آرام بگویی؛
به حرفت گوش می دهند...
پس قدرت کلماتت را بالا ببر.
نه صدایت را.
فرنگی

ما فکر می کردیم که خریت نزد جنقوریان است وبس.
فرنگی عزیزم بگو تا خون بریزم
حرفت بر سر طرز حرف زدن (آرام و بلند حرف زدن) بود و یا بر سر قدرت کلمات کذایی؟
اصلا حرف دهن خودت را می فهمی.
آرام و بلند حرف زدن
فرم تکلم و تبیین است.
هم علمی ترین افکار را می توان آرام و یا بلند تبیین داشت
و
هم
عرعر را.
تعیین کننده در دیالک تیک فرم و محتوا
محتوا ست.
صورت زیبای ظاهر (فرم) هیچ نیست
ای برادر سیرت (محتوای) زیبا بیار.
سعدی صلواة الله علیه




دولت باید بره مناطق حاشیه نشین وبی درآمد وفقیرنشین شهرها ؛ ‌زنان و مردانش رو عقیم کنه .این خدمت بزرگیه به جامعه بشریت .
رویا

رویا ما را خواهد کشت.
اگر ما احیانا خود را حلق آویز کردیم
مقصر رویا ست و نه سید علی و سید رضا.
دولت چیست؟
لامصب.
دولت چماق سرکوب طبقات حاکمه است.
کسی که از چماق
خدمت به بشریت انتظار دارد
هنوز آدم نیست.
الفبای مارکسیسم بیاموزیم تا آدم شویم
بعد عندرزهای بند تنبانی بدهیم و خلایق را خرتر کنیم.


بیایین چالش عکس یه هویی بذاریم ببینم جراتشو دارین خودم همین الان
مهروش

چالش اصل بذار
مش مهروش
هم از خودت و هم از سران و سادات میلیونی جنقوری ات..
اصل تعیین کننده است.
عکس همیشه فریبا ست
عکس
پس از مانی پولاسیون اصل گرفته می شود
مثلا مش مهروش اول به خودش می رسد
بعد از خودش عکس می گیرد
اگر همین عکس را عکاس دیگری با دوربین دیگری بگیرد
چیز دیگری حاصل می آید.




خدا مفهومی بیش نیست
مثل درخت و دختر و دلبر و غیره است
مفهوم خدا از همانجا آمده که مفهوم درخت و دختر و دلبر
خدا انعکاس انتزاعی چیزها و کس های طبیعت و جامعه است
خدا
روزی پستان مادران و آلت تناسلی پدران بوده است
خدا
روز بعد خورشید بوده است
و روز دیگر چنگیز و تیمور و ترامپ و پوتین و


ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر