۱۴۰۲ شهریور ۲۴, جمعه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۴۹)

 
 
میم حجری


فقر فرهنگی نیست.
 فقر فرهنگی چیست؟
قبلا هم عکس شاه و شهبانو را زده بود.
 ولی هیچ بی فرهنگی
   به بی فرهنگی متهمش نمی کرد
هر دو به معنی فرهنگمندی است.
فرهنگ بازشناسی دشمن طبقاتی خود در طویله طبقاتی است




از تو انتظار نداشتیم
مش چارلی.

مگر دختران دلربا که عاشق سینه چاک چارلی میلیونر  شدند،
کمترین اعتنایی به چارلی پابرهنه  می کردند؟
خیال میکنی  که دختران مردم
خر اند و عاشق چشم و ابروی تو شده اند؟
شکایتی از تو کافی بوده تا حریفه میلیونر شود و شده است
همه چیز در جامعه و جهان کنونی
کالا ست.
کسی در زمان شاه محل سگی به آخوندها نمی گذاشت.
حالا
۴۴ سال است
که
 خواستگارانزن و نر  ماهرو پشت در طویله آخوندها صف کشیده اند.
همه اجامر دولتی
رابطه  خویشاوندی و فامیلی  با   همدیگر   دارند.
۴۴ سال است که
 در میان آخوندها
زن و نر ترشیده ای یافت نمی شود



چه حسرت ها به دل ماند و نیامد
گمان کردم  که می  آید ، نیامد
تمام برگها ، چون شب سیه شد
ورق برگشتو ،  آس دل نیامد
مریم

این شعر به لحاظ قافیه معیوب است:
ماند و نیامد
با
می اید نیامد
و
با
آس دل نیامد
همقافیه نیستند.
نیامد
ردیف است و نقشی ندارد.
کلمات ماقبل ردیف تعیین کننده اند



طرز «تفکر» گروهبان گارسیا
کمترین تفاوتی با طرز «تفکر» آل عمامه و عبا  ندارد.
نه
از جامعه و ساختار جامعتی کمترین خبری دارند و نه از جامعه شناسی
صد رحمت به عرعر.
بی دلیل نیست که امپریالیسم به این جایزه نوبل و موبل می دهد و به آن قدرت
 تا هر دو میلیونر شوند و کیف خر کنند
و
خرپروری رواج یابد.


تروتسکی
حرف زدن حتی بلد نیست.
تروتسکی
تعریف ساده ترین مفاهیم را نمی داند.
این یاوه ها
فاقد کمترین ارزش فکری اند.
بدتر از هر خرافه اند.

امروز - در حالی که مرگ دلخراش مهسا را به یاد می آوریم - مجددا بر تعهد خود نسبت به مردم شجاع ایران که رسالت او را دنبال می کنند، تاکید می کنیم. آنها با انعطاف و عزم خود به جهان الهام می بخشند. و ما همراه با متحدان و شرکای خود، در کنار آنها ایستاده ایم.
صدای امریکا به فارسی

آره.
از تعهد شما
مردم شجاع عراق و سوریه و لیبی و ....
کماکان
بهره می برند و کیف خر می کنند.
من - زور بایدن و جیل از رسالت مهسا چیست؟
مگر مهسا
اصلا
سیاسی بوده است؟


مصطفی ھجری
 مسئول اجرایی حزب دموکرات کوردستان ایران
در پیامی بە مناسبت یك سالە انقلاب ژینا از مردم كوردستان خواست بار دیگر بە خیابانھا بیایند،
 آقای ھجری گفتە ایران برای ما كوردھا و ملتھای دیگر بی طرف نبودە و تنھا اشغالگری و نقض حقوق بە ھمراە داشتە.

سران حزب دموکرات کردستان
از کمترین سواد نظری و سیاسی محرومند.
آبرو می برند.
مثلا حاجی مصطفی هجری
معنی انقلاب را نمیداند.
به همین دلیل از انقلاب مهسا دم می زند تا عوامفریبی کند.
ضمنا
معنی ملت را هم نمی داند.
به همین دلیل به عوض خلق های ایران
از ملل مختلف دم می زند.
ساختار فرماسیونی ـ اقتصادی کردستان و خوزستان و بلوچستان و غیره
قبیلتی است.
ملت تعریف دارد.
در افغانستان هم قضیه از این قرار است.
در دهه های اخیر
با ترویج فوندامنتالیسم اسلامی
این ساختار قبیلتی ـ فئودالی
زیر لعاب مذهبی  مستور گشته است.
حاجی مصطفی هجری
طبقه حاکمه در ایران
را
با
ایران
یکسان می پندارد و یکسان جا می زند.
ایران (و افغانستان و غیره)
کشوری چندین قومیتی است.
رشد اقتصادی ـ اجتماعی و فکری و فرهنگی در ایران ناهمگون بوده است.
برخی از خلق ها به دلیل عدم وجود خودمختاری «ملی» پیشرفته تر از خلق های دیگرند.
اگرچه همه خلق ها عقب مانده اند.
حزب دموکرات کردستان و جریانات دیگر
 تجزیه کشور را تدارک می کنند که
خیلی خطرناک است و به جاری شدن شطی از خون خلق ها منجر خواهد شد و نهایتا مستعمرات جدیدی برای امپریالیسم تشکیل خواهند شد
شبیه مستعمرات بالکان



این سخن فروغ
نوعی روشنگری   است.
فروغ
مهمترین روشنگر انقلابی
در کشور ما بوده است.
محتوای مهم شعر فروغ
 حتی اشعار دوره نوجوانی اش
 را
انتقاد از خود و جامعه و جهان تشکیل می دهد.
فروغ در این سخن
سوبژکت را
افراد را
اعضای جامعه را
به تازیانه انتقاد اجتماعی و انقلابی می بندد
تا به هوش آورد.
و گرنه می داند که جهان سوم
چیزی عینی است:
پس از ج. ج. دوم
جهان به سه بخش اصلی تقسیم بندی می شود:
جهان اول:
جهان امپریالیستی تحت سرکردگی امپریالیسم امریکا
جهان دوم:
جهان سوسیالیستی تحت سرکردگی اتحاد شوروی
جهان سوم:
جهان نیمه فئودال، نیمه مستعمره، در حال توسعه و عقب مانده
مثل کشور عه هورا و عا شورا



منتگذاری بر سر توده
توسط اجامر طبقات حاکمه
یکی از مشخصات مهم و مرکزی اشراف برده دار و فئودال و بورژوازی انگل، استثمار و ستمگر است
که
متأسفانه
به دلیل فقر فلسفی وارد شعر برخی از شعرای توده ای هم شده است.
تحمل کننده شداید مادی و روحی و روانی و فکری و فرهنگی و غیره
توده است و نه این و آن.
توده ای که خدا ست و خالق همه چیز جامعتی است.
توده ای که بی اعتنا به نام و ادعا ست.
اشخاص
فکر و ذکر و هم و غمی جز منافع طبقاتی خود ندارند
حتی اگر به راه راه توده می روند.
مراجعه کنید
به
درنگی در شعری از سیاوش کسرایی تحت عنوان «مهاجرت»

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/13076







محمد محمدعلی در ۷ اردیبهشت ۱۳۲۷ در خیابان مولوی تهران و در خانواده‌ای پرجمعیت متولد شد
حریف

عجب تعریفی
عجب توضیحی
عجب توصیفی
از حریفی
که به هیچ دردی نمی خورد.
 وقتی کسی توان تفکر ندارد
از این مزخرفات به خورد خواننده می دهد.
از پرجمعیت بودن خانواده
چیزی دستگیر خواننده نمی شود.
هم
عمله و دهقانی می تواند ده تا بچه داشته باشد
و
هم
خرپول انگل و مفتخوری.
مثلا همین رئیسه پارلمان اروپا
در خانواده پرچمعیتی تولد یافته است
۱۳ خواهر و برادر داشته است
خودش هم ۷ ویا ۸ توله دارد.
تنها چیزی که ندارد
شرم و شعور است



هی عریان فال چی
عشق
یکی از زیرمفاهیم غریزه است
و
غریزه
ضد دیالک تیکی عقل است.
کردوکارهای غریزی
چه بسا ضد عقلی اند.
دست خود آدم نیستند.
آگاهانه و اندیشیده و سنجیده نیستند تا به تو دلیلی ارائه دهند.
حریف با فاحشه ای جفتگیری میکند و مبلا به ایدز و غیره می شود.
این کردوکار حریف
به فرمان غریزه است و نه به دستور عقل.
تو
خری را می بنینی و عاشقش می شوی.
بدون اینکه بدانی به چه دلیل عاشق خر شده ای.
بدون اینکه بتوانی عاشقش نشوی.
تو به عوض هارت و پورت توخالی
باید بروی و فال این و آن را بگیری



شکوفه

من اطمینان دارم
 که
اگر به جای سوزاندن قرآن،
محتویات آن را تدریس کنند
تاثیر بیشتری در مبارزه با خرافات خواهد داشت.

اگر ملت ما می‌توانستند  رساله‌ی خمینی را بخوانند و شاه ارتجاع پرور آن را ممنوع نکرده بود با اطلاع  از اراجیف آن
 عکس این جلاد خون‌آشام را در ماه نمی دیدند.
کتاب سوزاندن، هر کتابی، جز تفرقه افکنی نیست و اثر عکس می‌دهد.


آره.
 ۹۹ در صد مدعیان
 عوامفریبند
و
نه روشنگر.
 ای بسا احزاب و رهبران سیاسی کذایی
 که بدترین خصم روشنگری اند.
 خرپرورند تا خردگرا و خردگرا پرور



قفسم تنگ شده ،  باورکن
سینه ام سنگ شده ، باور کن
ای که آوای حزین میشنوی
شعر آزادی زن ،  از بر کن
مریم

آزادی زنان
در گرو آزادی  کارگران و دیگر زحمتکشان است.
ضمنا
زن کارگر مضاعف است.
زن
کارگر خانه
است
و
هم
کارگر  کارخانه و خیابان و مزرعه و مرتع و بیمراستان و کودکستان و ... است
زن انتزاعی وجود ندارد.
زن
طبقه اجتماعی نیست.
زنان بخشی از جمعیت جوامع اند و تعلقات طبقاتی متفاوت دارند
هم فرح پهلوی زن است و هم مریم فیروز.
هم زن سیدعلی زن است و هم کلفت او.
هر گردی
گردو نیست.
ای بسا زنان که زن ستیزتر از نرانند.



برای آزادی زنجیرها را باید پاره کرد
مگر اینکه اصلاح طلب و فرصت طلب باشید و آن را رنگ کنید برای دلخوشی خودتان.
سیاه مشق

قبل از پاره کردن زنجیرها
باید زنجیرها را شناخت.
آزادی (اختیار) = شناخت جبر (قوانین و قانونمندی های عینی)
خر نمی تواند مختار باشد.
خر
نه معنی زنجیر را می داند
 و
نه  زنجیرها را می شناسد

آزادی ربطی به رفرمیسم و اوپورتونیسم ندارد.
رفرمیسم و اوپورتونیسم
تعریف دارند.
رنگ کردن زنجیرها هم برای دلخوشی رنگرز نیست.
رفرمیسم
فرمی از عوامفریبی است که منکر ضرورت انقلاب اجتماعی است.
رفرمیسم گذار به سوسیالیسم را بدون نیاز به انقلاب اجتماعی
امکان پذیر جا می زند و عملا از منافع طبقه حاکمه امپریالیستی  دفاع می کند.
اوپورتونیسم
بر منافع طبقه کارگر پشت پا می زند و به دفاع از منافع بورژوازی می پردازد.


هزار نفر
به تو خیره می‌شوند و آه می‌کشند
که سهم که می‌شوی.
هزار نفر در حسرت تو
تو در حسرت یکی ‌
همه تنهاییم.
سحر

صغری خاله خردمند روزی گفت:
نرها به هر سگی حتی گیر می دهند.
چه رسد به هر زنی.
چه رسد به هر زن زیبایی.
فریب این گیر دادن های علافان و عیاشان  را نباید خورد.
هندوانه زیر بغل زنان هم نباید چپاند.
زنان فرق زیادی با نران ندارند.
زنان هم به نر زیبایی و پولداری همین برخورد را دارند.
زن = نر
نه کمتر و نه بیشتر





لنین علائم فرارسیدن موقعیت انقلابی را در سه شرط خلاصه می کند:
1ـ وقتی که برای طبقات حاکم غیرممکن است حاکمیت خویش را بدون تغییرشکل حفظ کنند.
معمولا برای شروع انقلاب کافی نیست که طبقات پایین نخواهند که به طریق سابق به زندگی ادامه دهند، بلکه لازم است که طبقات بالائی هم نتوانند به طرق قدیم به زندگی خود ادامه دهند.
2ـ زمانی که خواست و رنج طبقات تحت ستم ازحد معمولی حادتر شده است.
3ـ زمانی که درنتیجه عوامل بالا، فعالیت توده ها بطور قابل ملاحظه ای افزایش می یابد.
(لنین : سقوط انترناسیونال دوم، به نقل از موقعیت انقلابی ص3 ـ 4)
وبعد ادامه می دهد:
درچنین شرایطی فقط وقتی انقلاب به وقوع می پیوندد که علاوه بر تغییراتی که در بالا ذکرشد،" تغییری ذهنی هم اضافه گردد" (همانجا)


میان خورشیدهای همیشه
زیبایی تو لنگریست
خورشیدی که از سپیده‌دم (؟ طلوع) همه ستارگان بی‌نیازم می کند.
شاملو

این شعر شاملو به لحاظ منطقی معیوب و تق و لق است:
زیبایی حریفه
لنگری میان خورشیدهای همیشه است.
یعنی شاعر به عنوان کشتی
 طناب کشتی را بر زیبایی حریفه می اندازد تا به ساخل رود.
 زیبایی همان حریفه اما
خورشیدی می گردد که شاعر را از سپیده دم کذایی خورشیدها (ستارگان) بی نیاز می سازد.
لنگر در طرفة العینی به خورشید استحاله می یابد.
هروئین و حواسپرتی و پرت و پلا بافی
همین است.



این پستها گذاشته می شود تا دوستان نظرات خود را عنوان کنند.
برای بازنگری کلمات؟
بنی ارامنه

واقعا و یا تعارفا؟
زبان در دهان ای خردمند چیست
 جز ابزار ابراز اندیشه ای؟

خر
به هر زبانی هم عرعر کند،
 نتیجه اش
عرعر خواهد بود و نه اندیشه.

برای چه هندوانه زیر بغل زبان پارسی می چپانید که زبان ناقصی بیش نیست.
تعوبض جناب با سرور که به معنی تقویت زبان پارسی نیست.
تقویت زبان پارسی اصلا برای چیست؟
مگر کسی در جنقوری
توان و یا تمایل خواندن و نوشتن و تبیین چیزی را دارد تا به زبان نیاز افتد؟


ذات کذایی پروردگار
حتی
مید ند
که
روزگار کذایی
هیچ غلطی نمی تواند بکند.
در طوایل طبقاتی
طبقه حاکمه
فقط در قدرت نیست.
ضمنا
بر قدرت نیز است.
طبقه حاکمه
جزو اوپوزیسیون رنگارنگ هم است.

در طوایل امپریالیستی
 مثلا آلمان
درست به همین دلیل
طبقه حاکمه
نه
یک حزب
نه
دو حزب
نه
سه حزب
نه
چهار حزب
بلکه دهها حزب دارد
که برخی از آنها را حتی سازمان اطلاعات و امنیت کشور
(ساواک)
از در جلو و عقب
کنترل می کند.
این هنوز چیزی نیست.
چیز این است
که
طبقه حاکمه
به هر کدام از انها میلیون ها دلار کمک مالی میکند.
خیلی از احزاب و شخصیت ها
مثلا توله های کوسه و تمساح و نهنگ و پلنگ
در آب نمک خوابانده می  شوند تا روز مبادا
زنده بادا شوند
و
جای سیدعلی بنشیند و در طویله به لولای همیشگی مولا
یعنی به لولای طبقه حاکمه بگردد.



قصه‌ی حال خراب من  چه می‌پرسی ز من؟
حالِ جانم هم تو بِه (خوب) دانی که در جانی مرا.
سعدی

معنی تحت اللفظی:
احوال پرسی ات از من به چه دلیلی است.
تو در جان منی و حال جان مرا حتی می دانی.
چه رسد به دانستن حال من که خراب است.

سعدی
جهانپهلوان اغراق و مبالغه است.




گاهی آدم از خود می پرسد:
در این طویله یانکستان
اصلا
اندیشنده ای زیسته است؟
کفش تنگ و گشاد
چه ربطی به اصل مطلق بودن ذهنیت کسی دارد؟




تنها گزینه‌ای که راه را به آخر می‌برد تشکیلات خودجوش و ابتکاری‌ست و نفوذ مزدوران مدافع منافع اشرافیت منحوس در آن ناممکن است. زیرا این تشکیلات فاقد مرکزیت رهبری‌ست و برای به فساد کشیدن آن معلوم نیست به چه کسی باید مراجعه کرد و سبیل چه کسی را می توان چرب کرد..
شلملو سیروس

تنها گزینه‌ای که راه را به  آخر می‌برد تشکیلات خودجوش و ابتکاری‌ست و نفوذ مزدوران مدافع منافع اشرافیت منحوس در آن ناممکن است. زیرا این تشکیلات فاقد  مرکزیت رهبری‌ست و برای به فساد کشیدن آن معلوم نیست به چه کسی باید مراجعه   کرد و سبیل چه کسی را می توان چرب کرد..
حریف

این هارت و پورت حریف
مملو از ایرادات رنگارنگ است.

الف
تنها گزینه‌ای که راه را به  آخر می‌برد تشکیلات خودجوش و ابتکاری‌ست

حریف
معنی تشکیلات را نمی داند.
تشکیلات
یعنی حزب، سندیکا، سازمان، گروه، هسته، تیم و غیره.
تشکیلات
آگاهانه تشکیل می یابد
و
برنامه و حساب و کتاب دارد.
تشکیلات
ساختار سلسله مراتبی دارد.
حتی طویله ساختار سلسله مراتبی دارد.
خر تو خر نیست.
حتی طویله های آنارشیستی
ساختار سلسله مراتبی داشته اند
و
گرنه کسی اسمی از باکونین و پرودون و ماخنو نمی شنید و ماخنو نمی توانست برای خود حرمسرا تشکیل دهد تا یکی ناخن هایش را بگیرد و دیگری زلف هایش را شانه بزند و او کیف خر کند.

حریف
تشکیلات را با تشکل عوضی گرفته است.
تشکل می تواند خود به خودی و خودپو و خودجوش و تصادفی باشد که فقط به درد شق ااقمر نیندیشیده و خرکی و ماجراجویانه می خورد.
مثلا به درد حمله با پاسگاه ژاندارمری و ترور چند پاسبان و تهیه تفنگ و فشنگ و تپانچه و باطوم و مخلفات.




عجب خرافه ای.
هر موجودی
حتی در شنی و ماسه ای منحصر به فرد است.
همه چیز هستی در دیالک تیک هویت و تفاوت وجود دارد.
همه کس با دشمن خویش همراه است.
تعیین کننده ترین تفاوت میان انسان ها
تضاد طبقاتی است که موجب نابرابری از هر نوع می شود
و
جامعه را به جهنم مبدل می سازد.



اریش فروم:
حرص و آز
همیشه
نتیجه خلأ درونی است.

تفاوت مارکسیسم با پسیکولوژیسم
در همین خرافه اریش فروم
عربده می کشد.
پدیده های روحی و روانی
ثانوی اند.
خود خلأ درونی کذایی حتی
از بیرون به درون رفته است.
شعور جامعتی
در همه فرمهایش
انعکاس وجود جامعتی است.
همه این چیزها
ریشه طبقاتی و فرماسیونی ـ اقتصادی دارند ونه ریشه خلأ درونی و یاوه های دیگر



من ـ زور از وطن چیست؟
من ـ زور بعضی ها از «وطن»
وطن کیست؟
مگر سکنه فلسطین قبل از فروش وطن کذایی
وطن داشته اند؟
مگر توده وطن دارد؟
اگر توده وطن دارد،
مرض که ندارد در گور و یا در پیاده رو و یا زباله زار بماند و بخورد و بخوابد.


عجب ترجمه ای.
تفکر به چه معنی است؟
من ـ زور  از تفکر فاسد چیست؟
قدرت دهی به تفکر صالح و یا فاسد به چه معنی است؟
من ـ زور از روزگار چیست
 که
هم
قادر به تمیز تفکر فاسد از تفکر صالح است
و
هم
حاتم طایی قدرت است؟



سعدی
صبور باش.
همه چیز
قبل از اینکه آسان شوند، دشوارند.

این ترجمه کدام حرف سعدی است؟
مشکلی نیست که اسان نشود
مرد باید که هراسان نشود
از سعدی که نیست.



غم زیباست بین حالات شادی و غم انتخاب من غمه ؛غم رو دوست دارم چون منو به مطالعه وسکوت و خلوت و‌بخودم سوق میده.. غم بهم فرصت خوداندیشی میده بهم فرصت اندیشه میده و باعث میشه باخودم بیشتر حرف بزنم عاشق اون خلسه ی بعد غم سنگینم با غم مست میشم
رویا

قسم به قبر قمر قمری نژآد که رویا معنی اندیشه را نمی داند.
جنقوریان خیالبافی را با تفکر عوضی می گیرند.
وقتی می گویند:
دیشت فکر و خیال کشت مرا.
من ـ زورشان خیالبافی است و نه تفکر.
احدی در این طویله توان تفکر ندارد.
هنر همه یاوه بافی است.
متفکر
هرگز منم منم نمی کند
متفکر
به موضوع شناخت می اندیشد
و
 نه به خویشتن تحفه  خویش



همه چیز در این طویله وارونه و پادر هوا ست.
به عوض استفاده از دستاوردهای علمی وفنی بشری
به عوض استخراج علم و فن از پژوهش علمی و فنی و عملی
به عوض توسعه علم و فن در توسعه تولید
به استخراج علم و فن و عمل از خرافه (آیه و حدیث و روایت و غیره) می پردازند.




حکومت
حتی در فردی ترین فرمش
فردی نیست.
حکومت فقط به نظر خرجماعت و یا خرپرور جماعت
فردی است.
حکومت
 تابع حاکمیت است
هیئت حاکمه
تابع
طبقه حاکمه است.
روبنا
 (دولت، سیاست، مجلس، قوانین، هنر، علم، فلسفه، اخلاق، مذهب، خرافات، ...)
تابع زیربنا
(مناسبات تولیدی، حاکمیت طبقاتی، فرم مالکیت بر وسایل تولید)
است.
شاه و شیخ
یا نماینده و مأمور و مزدور و نوکر طبقات حاکمه اند
و
یا
در بهترین حالت
یکی از اعضای طبقات حاکمه اند.
در هر صورت
همه کاره نیستند.
اگرچه هیچکاره هم نیستند.
یعنی طبقات حاکمه
اگر لازم باشد
تعویض شان می کنند
ترورشان می کنند.
حتی حلق اویزشان می کنند.
 طبقات حاکمه
برای نجات حاکمیت طبقاتی خود
چه بسا
همه کاسه ها و کوزه ها را بر سرشان خرد می کنند
و شعار مرگ بر شاه و یا مرگ بر شیخ را
طنین افکن می کنند.



افلاطون
مردانی‌که نیمه مرد کامل‌اند، دنبال مردان می‌روند و آن‌ها را در آغوش می‌کشند.

این یاوه افلاطون
به یاوه های سران جنقوری شباهت دارد.
یعنی از داربست ویران است.
نیمه مرد = مرد ناقص
دم زدن از نیمه مرد کامل
نشانه خریت کامل است.
افلاطون
مرد کامل کذایی را در آغوش نیمه مرد ناقص می گنجاند.
این کار افلاطون
عملا محال است و ضمنا ضد واقعی و ضد عقلی است.
این بدان معنی که کاسه ای را در پیاله ای بگنجانی.
مثلا عروسک های ماتروشکا را وارونه سازی.
ماتروشکای مادر را در اغوش ماتروشکای دختر بگنجانی



... حق این‌ست که این دسته مردان، در مردانگی از دیگران برترند
چه نمی‌خواهند جز با مردان پیوند داشته باشند که وقتی بزرگ می‌شوند فرمان‌روایان ما می‌شوند.
ضیافت، اثر افلاطون،   

معنی تحت اللفظی:
نیمه مردان کامل در مردانگی
برتر از مردان کامل اند.
چرا و به چه دلیل؟
به این دلیل که فقط با مردان قصد پیوند دارند.
چرا و به چه دلیل؟
برای اینکه مردان وقتی بزرگ می شوند
فرمانروای ما می شوند.

دلایل،
 قوی
 باید
و
 من،
تقی.

از سرتاپای  این خرافه افلاطون
خریت می تراود.




حرف مفت زدن از کجا آمد؟
در زمان ناصرالدین شاه اولین تلگراف‌خانه تأسیس شد اما مردم استقبالی نکردند و کسی باور نداشت پیامش با سیم به شهر دیگری برود.
به ناصرالدین شاه گفتند تلگراف‌خانه بی‌مشتری مانده و کارمندانش آنجا بیکار نشسته اند.
ناصرالدین شاه دستور داد به مدت یک ماه مردم بیایند مجانی هر چه می‌خواهند تلگراف بزنند و چون مفت شد همه هجوم آوردند و بعد از مدتی دیدند پیام‌هایشان به مقصد می‌رسد و به همین خاطر هجوم مردم روز به روز زیادتر شد در حدی که دیگر کارمندان قادر به پاسخگویی نبودند!
سرانجام ناصرالدین شاه که مطمئن شده بود مردم ارزش تلگراف را فهمیده‌اند، دستور داد سر در تلگراف خانه تابلویی بزنند بدین مضمون: «بفرموده شاه از امروز حرف مفت زدن ممنوع!» و اصطلاح حرف مفت زدن از آن زمان به یادگار مانده است...!
منبع: هانیه سروش




اقتصاد سیاسی
باخلق کردن وابداع کردن تفاوت انسان باحیوان مشخص میشود.
"مردمان پيش از آن که بتوانند به سياست، دانش، هنر، دين و جزء اين‌ها به پردازند در وحله‌ي نخست بايد بخورند، بياشامند، خانه داشته باشند و جامه بپوشند."

عجب آسمانی ـ  عجب ریسمانی.

این تز کلاسیک ها
چه ربطی به اقتصاد سیاسی دارد؟
اسم این تز،
 «درک ماتریالیستی تاریخ» است.
با این تز
جامعه شناسی علمی
هم
تأسیس
و
هم
امکان پذیر می گردد.
در این تز
دیالک تیک زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی
تبیین می یابد.



فویرباخ
کسی تند و تیزتر از بیسوادان قضاوت نمی کند.
بیسوادانی که نه از دلایل مربوطه باخبرند و نه از ضد دلایل مطروحه (ردیات مربوطه)
ولی با این حال خیال می کنند که محقند.

هی فویرباخ
من ـ زورت از بیسوادان چیست؟
اصولا و اساسا
کسی خر نیست.
حتی خر
خر نیست.

طبیعت و جامعه
مبتنی بر تقسیم کارند:
هر نبات و جانور و انسان
در رشته و حرفه خود
 علامه است.
کرکس
خرتر از کفتار و کبوتر  نیست
حمال
خرتر از بقال و رمال نیست.



از آمدن و رفتن ما سودی کو
وز تار امید عمر ما پودی کو
چندین سر و پای نازنینان جهان
می‌سوزد و خاک می‌شود دودی کو
خیام

این رباعی عمر
ابلهانه است.
تسلسل نسل ها
بی سود نبوده و نیست و نخواهد بود.
تسلسل نسل ها
موجب توسعه و تکامل جامعه بشری شده است.
روزی بشر ساکن غاری در مجاورت با موش و مور و ماری بوده است.

امروز ساکن آپارتمان های مدرن با همه وسایل زندگی است.
این کجا و ان کجا؟
نازنینان امروز کجا و دیروز کجا؟


یعنی تا این حد حماقت وجود داره .
بسیار عالی گفته
حریف حواس پرت

دلیل جنگ
که جهالت نیست.
جهالت
دانستن دلیل جنگ در جهالت است.
جنگ
فرمی از مبارزه طبقاتی است.
جنگ
به خاطر منافع طبقاتی است.
اگر جامعه طبقاتی سرنگون شود
صلح ابدی (کانت) برقرار خواهد شد.
جامعه کمونیستی
ضمنا
جامعه صلح و دوستی است.
بهشت برین بر پهنه زمین
همین است.



توصیه رییسی به خبرنگار فرنگی
 پس از اتمام مصاحبه :
به فرزندتان حق خواهی و عدالت خواهی را بیاموزید

این نشانه نادانی رؤسا ست
این نوعی آبرو ریزی است که کسب و کار سنتی سکنه جنقوری از هر دار و دسته است.
خبرنگارها و رسانه ها
عوامل و نهادهای ایده ئولوژیکی طبقات حاکمه اند
رسانه ها یکی از اجزای مهم دولت اند.
وظیفه رسانه ها
مانی پولاسیون سیستماتیک افکار عمومی است.
وظیفه رسانه ها
نظرسازی مطلوب طبقات حاکمه برای سکنه کشور است ونه حقیقت یابی و عدالت خواهی



این مرد ایرلندی
قرآن رو می سوزونه!
دمش گرم
مردم در همه کشورها دارند قرآن می سوزونند!
سعید

کسی که کتاب می سوزاند
اگر خرفت و خر نباشد، خردستیز است.
کتاب سوزانی
سنت سنتی کثافت های عالم و از انجمله فاشیست ها ست.

قرآن را باید تحلیل علمی و انقلابی کرد.



در جنقوری اسلامی
احتمالا
رشته های تولیدی معینی و اقشار معینی از بورژوازی تازه به دوران رسیده
تقویت شده اند.
اگر  مارکسیستی در طویله وجود داشت
تحلیل و کشف و افشا می کرد.
یکی از این رشته ها
رشته بساز ـ بفروش (ورشته های نظامی ـ تررویستی مثلا موشک سازی پهباد سازی و تجارت) است.
هدف طبقه حاکمه و دولت کثافتش
تکثیر سود و ثروت است.
ساختن بیمارستان مجلل و مجهز مجانی در افریقا از کیسه سکنه جنقوری (مالیات های مأخوذه)
ساختن اماکن مسکونی در سوریه
اخیرا ساختن فرودگاه در لبنان
مثل ساختن قبرستان چند طبقه مجلل در جنقوری
به همین نیت و با همین محتوا ست
همه چیز فرمالیستی ـ بند تنبانی است.
با همه چیز پوز داده می شود
حتی با گور  و گاز و گ.


 در دورهٔ انقلاب بهترین آدم‌ها هستند که میمیرند.
قانون ایثار، فرصت گفتن را همیشه در نهایت در اختیار بزدلان و جبونان قرار میدهد، زیرا آن دیگران با تقدیم بهترین‌هایشان این فرصت را از دست داده‌اند.
     آلبر كامو

آدم باید خر باشد و از این خرافات هارت و پورت کند.
کامو ولی خر نیست.
پس دلیل این خریت چیست؟
کامو از اعضای طبقه حاکمه است که شخصی مرتجع ولی چپنما ست.
کامو
مثل بقیه اگزیستانسیالیست ها
تربچه پوک است.
ظاهرش سرخ است
باطنش سیاه.
در هر انقلاب
خون توده است که سنگفرش کوچه ها و خیابان ها  را رنگین می سازد
و
نه خون بهترین های کذایی.
توده همیشه تهمت بزدل و ترسو و بی جربه را شنیده است.
کسانی که پس از هر  انقلابی به پست و مقام می رسند
عمدتا از طبقات حاکمه اند و نه از توده.
کسانی اند
که
  سنگر عوض کرده اند تا آب رفته رابه جویبار بازگردانند.
توده اهل مدیریت و سیاست نبوده است و نیست.
بدبختی هم همین جا ست و پس از این باید جز این باشد.
توده به تکه  نانی و کاسه ابی خرسند است
و این عیب کمی نیست.
توده باید زمام امور را به دست گیرد.


افسر به اجرای قانون رانندگی طبقه حاکمه مبادرت ورزیده است.
شق القمر که نکرده است.
این وظیفه او ست.
اگر حریفه تصادف میک رد، افسر مورد بازخواست قرار می گرفت.
در زمان شاه هم ساواکی ها اگر تخلف می کردند، جریمه می شدند.
البته اگر ساواکی خود را معرفی می کرد، جریمه را خود افسر می پرداخت.
ارتقای دلبخواهی مقام افسر
کردوکاری غیرقانونی بوده است.
ارتقای مقام باید حساب و کتاب داشته باشد.
مصدق خودش قانون طبقه حاکمه را زیر پا نهاده است
تا چپ نمایی و عوامفریبی کند.
افسر
به احتمال قوی
توده ای بوده است و نه مصدقی.
یاد حزب توده و توده ای ها به یاد باد
 نفرین به باد باد
 نفرین بر انکه رسم ستم را نهاد باد.




می‌گویند آدم‌های خوب به بهشت می‌روند ؛
اما من می‌گویم آدم‌های خوب
هر کجا که باشند
آنجا بهشت است …!
فریدون فرخزاد

من ـ زور از ادم های خوب چیست؟
من ـ زور از بهشت چیست؟
هر تفسیری از بهشت داشته باشیم
چیزی عینی و واقعی است و نه چیزی ذهنی که فریدون و کاوه و ضحاک تعریف و تعیین کنند.
با حضور آدم های خوب کذایی در طویله ای
طویله که تغییر ماهیت نمی دهد و بهشت نمی شود.
طبقه بندی خرکی آدمیان به خوب و بد و زشت و زیبا و مفید و مضر و زن و نر و عالی و پست و مسلمان و کافر و صالح و مفسد
نشانه خریت و خردستیزی است.
آدمیان برابرند و اگر جامعه کمونیستی تشکیل یابد
همه با هم خواهر و برادر خواهند بود
و جهنم زمین به بهشت برین استحله خواهد یافت
و
«من آن، روز ام آرزو ست.»



تفاوت ماندلا با جواهر لعل نهرو
این است که در درون زندان
به هر دلیلی کار فکری نکرده و رشد فکری نیافته است.
جواهر لعل نهرو
در زندان
یک عالمه کتاب خوانده و نوشته است که ما هم در ایام کودکی خوانده ایم و کیف کرده ایم و مدیون او هستیم.
ماندلا
 تعریف اخلاق را حتی نمی داند
اخلاق انتزاعی و همگانی وجود ندارد.
اخلاق خصلت طبقاتی دارد.
اخلاق حاکم در جامعه هم اخلاق طبقه حاکمه است.
اخلاق خوب و بد و خوش اخلاقی و بد اخلاقی و نقایص و کمالات اخلاقی
خرافاتی بیش نیستند.
ضد دیالک تیکی زیبایی صوری ویا ظاهری
زیبایی ماهوی و یا باطنی است.
به قول سعدی
سیرت زیبا ست.
ابکاش ماندلا در زندان گلستان  وبوستان را خوانده بود.
ما ۲۰ سال است که تجزبه و تحلیل شان میکنیم
و هنوز اندر خم بک صفحه ایم:

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/13100





صدقه به قوم و خویش فقیر در مقایسه با صدقه به فقرای دیگر ثواب مضاعف دارد.
پیامبر

فلسفه این حدیث نبوی
اهمیت تحکیم قبیله به مثابه سلول اساسی سیستم برده داری در صدر اسلام است.
اعضای قبیله
که دچار فقر وفاقه شده اند و در معرض سقوط به درجه بردگان قرار دارند،
با حمایت درونقبیله ای نجات داده می شوند و سیستم برده داری تقویت و تحکیم می یابد.
این جور احادیث احتمالا پس از تشکیل و تحکیم نظام برده داری با سیلی از بردگان از اقوام و قبایل دیگر صادر شده است.


ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر