۱۴۰۲ مهر ۶, پنجشنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۵۵)

 
 
میم حجری

 
ملل
 یعنی ملت ها.
 ملل را نباید جمع بست.
چرچیل
 سگ سرسپرده امپریالیسم بود
و
دشمن انقلابات اجتماعی و توده های مردم بود.
 انتشار لاطائلات لاشخورها
 نشانه نادانی و نادان پروری  است
کردوکرای شرم انگیز است.
 لاطائلات  لاشخورها
را
باید نقد کرد
و
نه
نقل.
انقلاب
بهترین و عالی ترین و عاقلانه ترین هنر توده های زحمتکش است


اندرز با عندرز تفاوت دارد و من ـ زور با منظور.
عندرز
به اندرز کسی اطلاق می شود که خودش را مستثنی می داند و از بشریت مجزا و ممتاز می سازد.
خیال می کند که تور دیده خدا ست و از هر عیب و ایرادی مبرا ست.
مثلا
شرف کیهان است.
بامداد اول و اخر است.
به همین دلیل به زمین و زمان عشوه می فروشد.
منم منم سر در می دهد.
 من ـ زور
هم
 به منظور کسی اطلاق می شود که به عوض اندیشیدن
زور  می زند.



بیچاره توده
که
همه مدعی رهبری اش هستند.
از سید علی علیل یا مسیح بی بدیل
از شازده بی سواد  تا مریم بخیل
توده
به رهبران خودخوانده و وامانده
نیازی ندارند.

توده
برای رهبران خود خوانده
تره حتی خرد نمی کنند.
به بالا رود کار افتادگان
لنینی کند چون در عالم ظهور
توده
به حزب توده نیاز دارد
تا ان کند که باید بکند.




و هر کسی
به اندازه‌ی دلتنگی‌هایش
درگیرِ شب است.
لیلا_مقربی
دلتنگی
کمترین ربطی به روز و شب ندارد.
شب با روز
تفاوت ماهوی ندارد.
خیلی از جاها
نصف سال شب است.
دلتنگی
کسب و کار علافان است.
به همین دلیل گفته اند:
برو کار میکن
مگو:
چیست کار؟
که سرچشمه دلگشایی است
کار



معلوم نیست که بعضی ها کامنت ما را در جواب کامنت خود می خوانند ویا نه.
این
 نتیجه تحلیل افکار او ست.
 ما
نه
تقصیری داریم
و
نه
سوء نیت و سوء نظری نسبت به رهگذری.
ما
تا قبل از تحلیل این فراز از لاطائلات
نظر مثبتی راجع به او داشتیم.
تحلیل
ولی حقیقت نما
و
خریت زدا ست.
حقیقت همین است.
 اگر دنبال حقیقت هستید
تحلیل ما را به دقت  بخوانید و ایمان بیاورید به لاطائلاتیت لاطائلات اسپینوزا.


جواب کوچکی به برخوردهای
استالينيستی باند مازيار رازی و شرکاء
یاشار

بیچاره ماضی یار راضی که افتاده گیر غازی قاضی



معلوم نیست که شما
لاطائلات اسپینوزا را اصلا خوانده اید و یا نه.
حتی تحلیل ما از این لاطائلات او در ۱۳ بخش را دیده اید و یا نه.
سه جمله نیست.
یک فراز از کتاب او ست.
 ۱۳ تحلیل کلمه به کلمه و جمله به جمله از افکار او ست.
حقیقت چیست؟

 حقیقت اسپینوزا که وجود ندارد.
حقیقت افکار و اعمال وجود دارد.
دیالک تیک حقیقت و افسانه وجود دارد.
که حافظ هم می دانست.




بخش اعظم عندرز دهندگان
دچار توهم مزمن اند.
این زباله ها
خود را از بقیه بشریت
ممتاز و مجزا می سازند.
خود را
تافته جدا بافته ای جا می زنند.
انگار
خودشان
با بقیه فرق دارند.
مثلا
همیشه و همه جا
ذات کثیف خود را به نمایش می گذارند
و
نه ظاهر تمیز خود را



ما فرازی از کتاب اسپینوزا  را که
 حریفی تبلیغ کرده
 زیر ذره بین تحلیل گذاشته ایم.
شما
هر فراز دیگری
 را
 در رد این تحلیل ما
که در ۱۳ بخش ارائه شده
دارید و دانید،
 منتشر کنید
 تا تحلیل کنیم.
انصاف چیه.
هدف ما کشف حقیقت است و بس.


یا فراگیری طرز تفکر دیالک تیکی و یا عوامفریبی و خودفریبی

سلطنت و ولایت و جمهوریت و غیره
فرم حکومت اند.
نوعی مأموریت اند.
تعیین کننده اما حاکمیت و آمریت است.
سلطنت
به عنوان فرم حکومت
مترقی تر از ولایت و امارت اسلامی است.
شاه
مترقی تر از جماران و طالبان و داعشیان و مجاهدان است
شازده
مترقی تر از سیدعلی و رجوی است.
هم حکومت
اردن هاشمی و عربستان سعودی
 سلطنتی است
و
هم
حکومت اسپانیا و انگلستان و نروژ و دانمارک و سوئد و هلند و غیره
محتوای این فرم واحد
اما تفاوت عظیمی با هم دارند
یکی برده داری، فئودالی است
و
دیگری امپریالیستی
ان کجا و این کجا



۵۰ هزار نفر
از ارامنه

در این هفته
 از دیار خود کنده شده و پراکنده شده اند


هی مشد افلاطون
شنیدن با نیوشیدن
تفاوت دارد.
شنیدن
کردوکار پاسیوی (منفعلی) است.
هر خری حتی قادر به شنیدن است.
شنیدن زحمت و دقت لازم ندارد.
امری خود به خودی و طبیعی و جبری است.

نیوشیدن و گوش دادن به حرف این و آن
اما
دقت لازم دارد.
و
کردوکار اکتیوی (فعالیت مبتنی بر آگاهی) است.
همراه با تحلیل است.
هنر هم همین است.



اگر به عندیشه  خود
ایمان داری
اگر بهترین کار سکوت است
پس چرا خودت
سکوت نمیکنی
و
خرافه به خورد خلایق می دهی.
هدف که تحقیر گنهکار کذایی و نجلیل پرهیزکار کذایی نیست.
هدف روشنگری است.

خوشبختی
را
با سه سلاح اعجازگر کار و پیکار و روشنگری می سازند


جهان  «چند قطبی»
 از مفاهیم محافل امپریالیستی است
که زهره و عخبار روز
 به خدمت گرفته است.
 هند و برزیل و روسیه و چین و اروپا و امریکا
هر کدام قطبی جا زده می شود.
این خرافه ـ مفاهیم
 ارزش علمی و حتی ارزش مفهومی ندارند



زنگ اول:
 شورش
 درس اول:
آزادی
مشد حسین

شورش و عصیان و طغیان و دیگر عملیات خود به خودی و خودجوش و خودپ
کسب و کار خران و جاهلان است.
لنین و لنینیسم
مخالف سرسخت خودپویی
و
مدافع خستگی ناپذیر اگاهی اند.
خردگرایان
طالب و طرفدار
انقلاب اند
 و
نه شیفته شورش و عصیان و طغیان خرکی

خر نمی تواند
مختار ویا آزاد باشد
حتی اگر دست به شورش بزند و شورش را دربیاورد.

پیش شرط کسب اختیار (آزدی) و خود مختاری (استقلال نظر و عملی)
خروچ پیشاپیش از خریت است.
بدون آگاهی
آزادی وجود ندارد.
میزان ازادی هر کس به اندازه اگاهی او ست



هدایت و روحانیت بهشت و دوزخ را به طرز بندتنابیستی درک می کنند و توضیح می دهند.


حریفه
کارش را از دست نداده.
به جمله خودتان
دقت کنید:
 قطع همکاری کرده است.

خودش خودش را اخراج کرده است.
پیش شرط این پهلوانی ها
دشاتن سفره رنگین و سنگین است
بی نیازی از کار است.



من که امروز ام بهشت نقد حاصل می شود
وعده فردای زاهد را چرا باور کنم.

معنی تحت اللفظی:
من که بهشت نقد در این دنیا نصیبم می شود
چرا باید به بهشت نسیه دل خوش کنم که مذهب وعده اش را می دهد.

این عندیشه از هر کس باشد
معیوب و بند تبنانی است.
 
الف
کسی که این عندیشه را تبلیغ می کند
عضو و جزو طبقات حاکمه است.
یعنی در بهشت بند تنبانی واقعا موجود است.
و
 نه در دوزخی که توده زحمتکش قرار دارد.
جماران و طالبان و پوتین و پالان و سران اقتصادی و سیاسی و نظامی امپریالیسم
واقعا هم از همه نعمات بند تنبانی نقد بهشتی برخوردارند.

ب
برداشت این انگل ها از بهشت
برداشتی بند تنبانی (ماتریالیستی ـ مبتذل) یعنی خور و خواب و سکس و عیش و عشرت و سفر و علافی و  شهوت رانی است
این به معنی برخورداری از لذات حیوانی
ضمن محرومیت از لذات انسانی است .
این حیوانات از جهان آدمیت خبر ندارند.

پ
بهشت
حتی در قاموس مذاهب و اساطیر
نه چیزی بند تنبانی،
بلکه
سمبل جامعه کمونیستی است.
بهشت
جامعه مبتنی بر برابری، خواهری - برادری، اعتلای فکری، فرهنگی، علمی، هنری  و اخلاقی، استه تیکی، اروتیکی، اتیکی، صلح، آزادی، استقلال نظری و عملی و همبستگی است.
ت
اتفاقا زهاد عمدتا
مبلغ همین بهشت بند تنبانی اند و نه بهشت کمونیستی
ث
مروجان این عندیشه
مرتجع اند و نه انقلابی
زباله اند و نه زر واره.
لات و لومپن و لاشخورند و نه متفکر و  متمدن و با فرهنگ




بی غل و غش ترین فرم جنون
دست نخورده گذاشتن همه چیز در جهان
و
همزمان
پروردن امید تغییر چیزی در دل است
البرت اینشتین



شهروندان
روزی نه فقط  از افکار و اعمال سیاستمداران
 متأسف خواهند بود
بلکه  از سکوت وحشتناک  اکثریت اعضای جامعه نیز.
برتولت برشت.

آرزویی دلکش است
اما دریغ.
بشر
به حکم غریزه حفظ نفس
بالاجبار و جبرا
فراموشکار است.
در غیر این صورت
جنون می گرفت.




فرزندان هر کس
نافیان دیالک تیکی والدین خویشند.
بهتر هم همین است.
راز تکامل و توسعه در هستی
در همین نفی دیالک تیکی است.
وگرنه فرزندان
خریت والدین خود را تداوم می بخشیدند
و
جهان و جامعه
طویله می شد.
نفرت مولود از مولد
امری طبیعی و غریزی و جبری است




عیرانیان
ترحم انگیزند.
نیچه
بدترین دشمن فردوسی است.

فردوسی
 تا مغز استخوانش
خردگرا ست

نیچه
مؤسس خردستیزی است.

شاهنامه فردوسی
حماسه داد
است.
لاطائلات نیچه
در ستیاش از بیداد و دعوت به بیداد است.
به همین دلیل در دوره هیتلر
لاطائلات نیچه
جزو کتب درسی بوده اند تا شرایط فکری و روحی و روانی لازم برای تشکیل هولوکاوست و کوره های آدمسوزی و جناایت جنگی فراهم آید.
به قول فرزانه ای:
اگر لاطائلات نیچه به خورد مردم داده نشده بود
فاشیسم در المان به این آسانی ها پیروز نمی شد.





تلخ ترین قسمت زندگی اون جاییه که آدم به خودش میگه :
چی فکر می کردیم و چی شد !
بعضی ها

بستگی دارد که فرد مورد نظر کی بوده باشد وچی شده باشد.
مثال:
ما
به اندازه ای خر بودیم که اصلا متوجه خریت خود نبودیم.
وقتی هم در ذلت غربت
به مشقتی
سگ شدیم
شاد شدیم
و
گفتیم:
 فکرش را حتی  نمی کردیم که  چنین شود و  شد.
خوشبختی
را
با سه سلاح اعجازگر کار و پیکار و روشنگری می سازند.




خود این وضعیت
مملو از ایراد است.
به همین دلیل
کسی هم حوصله پرداخت بدان را ندارد.
به هم زدن هر چیز گندیده
جهان را به گند می کشد.




این خرافه نمی تواند از مارکس باشد.
بیشک
غلط ترجمه شده است.
چون خود مارکس و یارانش
بدون استثنآء
سیاستمدار بوده اند
بی انکه چنین کنند.



زندگی زیباتر میشود
به شرطی که به اندازه تمام برگ های پاییز
برای یکدیگر آرزوی خوب داشته باشیم.
بعضی ها

من ـ زور بعضی ها از آرزوهای خوب چیست؟
 
مثال:
آرزوی برگشت بعضی ها به ده سال قبل
جزو آرزوهای خوب است و یا بد؟
برگشت ما سگان دربدر به دیروز
حتی
کابوس است و نه ارزو.

حریفه
حتما از خرپول ها ست
اگر جزو و عضو توده بود
از این پهلوانی ها نمی توانست بکند.
پهلوانان
همیشه متعلق به طبقات حاکمه اند
حتی اگر پهلوانان توده باشند.



این چیزها
تازگی ندارند.
دست از انتقادات بند تنبانی بردارید تا رستگار شوید.
مگر دست  شاهان و شهبانوها را درباریان و بازاریان و روحانیان
نمی لیسیدند؟



گفن و گوی تلویزیونی
مسیح_علینژاد با رضا پهلوی
مسیح؛
 «نسل من یاد گرفت پدران خودشو نقد کنه،
 شما چطور؟
 و در واقع بپذیرید که پدر شما در جایگاه یک #دیکتاتور بودند
و #انقلاب۵۷ خواست مردمی بوده برای برکناری یک دیکتاتور
که البته دیکتاتور دیگر جای آن آمد».
شازده:
اگر کتاب های مرا بخوانید متوجه انتقادات من می شوید.

مگر شازده
سواد خواندن و نوشتن دارد تا کتاب بنویسد؟
مگر مسیح علی نجات
سواد دارد تا کتاب بخواند؟
خریت
وجه مشترک همه دار و دسته های جنقوری است.
قحط شعور است و جامعهو جهان  شده طویله  .




بغداد
نیویورک کنونی بوده است.
 سعدی
 در دانشگاه بغداد تحصیل کرده و سعدی شده است.
  فارابی و غزالی و غیره
و حتی سعدی
فیلسوف نیستند.
سعدی
فقیه است.  
حسن بی همتای سعدی
 دیالک تیکی اندیشی دیمی او ست.
ساختار سطر سطر آثار سعدی
دیالک تیکی است.
ما ۲۳ سال است که فوت و فن تفکر دیالک تیکی را در آثار سعدی تمرین میکنیم.
به عوض اشاعه دروغ و هارت و پورت
افکار فارابی و غزالی و غیره را منتشر کنید تا تحلیل شوند.





#کمدی به ما می آموزد که باید جدی اش گرفت. کمدی با "هیچ" کارهای زیادی میکند. اما بیش از همه دوست دارد به ماهیت نافروکاستنی "هیچ" اشاره کند.
در "نینوچکا" ارنست لوبیچ (1939) لطیفه ای به این مضمون گفته می شود:
 کسی به رستوران می رود و به پیشخدمت میگوید: قهوه بدون خامه لطفا !
 پیشخدمت در پاسخ میگوید: متاسفم آقا، خامه مان تمام شده، قهوه بدون شیر میل دارید ؟؟!   
 آلنکا زوپانچیچ (1966)

کجای این حرف
کمدی است؟
ضمنا این حرف
کمیک حتی نیست.
مزخرف است.
پیشخدمت
اگر چنین حرفی زده باشد
یا مست بوده و یا خر بوده است.
عیرانیان باید تر ک طوطی وشی کنند
و بیندیشند




ایمان یعنی باوری که متکی بر تجربه نباشد
حریفه
ایمان به خود همین ادعای حریفه
بنا بر منطق تق و لق خودش
خرکی است.
چون متکی بر تجربه نیست.
اگر قضیه از این قرار باشد
باور
به
بخش اعظم افکار و احکام
خرافی و ضد عقلی و ضد علمی خواهد بود.
۹۹ در صد احکام ریاضی و فیزیکی و غیره
متکی بر تجربه نیستند.




من لقب #رضا_قرسماق دادم، شما چه لقبی بهش میدید؟ #ژن_ژيان_ئازادى
دیاکو
 
بعضی ها
از فرط خریت و یا به قصد خر پروری
ادعا میکنند
که
عیرانیان
چیزی به نام فرهنگ هم دارند.
بر منکرش صد هزار لعنت.
قرمساق به چه معنی است؟
جنده بودن بهتر از قرمساق بودن است؟




نه
صلح
 به تنهایی
وجود دارد
و
نه جنگ.

دیالک تیک جنگ و صلح وجود دارد.
جنگ و صلح
مرتب به یکدیگر مبدل می شوند.

همه جنگ افروزان
هم
مثل تو برای صلح می جنگند.
جنگ
خواهی ـ نخواهی
روزی به صلح  منجر می شود
تا جنگ جدیدی تدارک دیده شود.

تفاوت
در
ماهیت طبقاتی جنگ و صلح است  وبس.
تا زمانی که جامعه طبقاتی وجود دارد
تا زمانی که مالکیت خصوصی بر وسایل تولید وجود دارد
تا زمانی که کمونیسم در مقیاس جهانی
 استقرار نیافته است،
جنگ هم خواهد بود.
فقط بهانه ها متفاوت خواهد بود.
از حریفی پرسیده بودند:
جنگ جهان سوم چه جنگی خواهد بود؟
جواب داده بود:
نمی دانم.
ولی می دانم
که
در جنگ جهانی چهارم
بشر با چوب و سنگپاره و چماق خواهد جنگید




شهناز هماپور

دریا ؤ کوه وجنگل
عجین شده اند
در من
چون سبزینه ای
در کنار رود.

معنی تحت اللفظی:
دریا و کوه و جنگل
در من در هم امیخته اند.
منی که شبیه سبزینه ای در کرانه رودم.

آه
اگر خشک سالی عبور کند از کنارم
بر خاکستر سوخته ام
باد های شمالی رابگویید بوزند
تا رسوب شوم
چون چتری برای درماندگان .

معنی تحت اللفظی:
اگر خشکسالی از کنارم بگذرد،
به بادهای شمالی بگویید که بر خاکسترم بوزند
تا بسان چتری برای درمانگان رسوب شوم.

هوای شمال
رطوبت کافی برای رسوب خاکستر را دارد
و
به باد مرطوب شمالی نیازی نیست.




هی ناصر کاخساز
در عیران
ملت
که
جای خود دارد،
حتی
امت وجود ندارد.
اجامر جنقوری همه زورشان را زدند
و
امتی تشکیل نیافت.
تو
اگر خیلی علامه ای
همه زورت را بزن
و
بگو
دلیلش چیست؟
تا ما برای امواتت صد پارس بلند بفرستیم



حدادیان کیه
همشهری
که خورجین خاطراتش ته کشیده
که به خاطره گویی و معرکه گیری از کدکنی
دل بسته است؟



آره.
همه دار و دسته های جن ـ قوری
در خریت مشترکند.
کسی توان تمیز «هر» از «بر» را ندارد.




جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت، ره افسانـه زدند
حافظ
زهره تنکابنی
معنی تحت اللفظی:
دلیل جنگ میان ملل
پیدا نکردن حقیقت و افتادن به دنبال افسانه است.
بر خلاف تصور خواجه و زهره
جنگ در جامعه بشری
فرم خونینی از مبارزه طبقاتی است.
جنگ
چیزی جز مبارزه میان طبقات اجتماعی برای حفظ و حراست و تکثیر و توسعه منافع و مواضع طبقاتی خویش نیست.
نقش تعیین کننده
در
دیالک تیک حقیقت و افسانه
بسته به ماهیت طبقاتی طبقات اجتماعی دخیل در جنگ
تعیین می شود.
مثلا در جنگ دولت پرولتاریا بر ضد فاشیسم
پرولتاریا جانبدار حقیقت است و فاشیسم دشمن حقیقت و جانبدار افسانه.





 در نقد جنبش می تو (Me too)
 اسلاوی_ژیژک
«...روانکاوی به ما می آموزاند وقتی کسی شکایت میکند،همیشه حواس تان جمع باشد و سعی کنید بفهمید چه نوع لذتهای دیگری،ارضاهای دیگری این عمل شکایت برایش به همراه می آورد.
همه ما وقتی شکایت میکنیم،تقریبا همیشه به نوعی انحرافی محظوظ می شویم...»

مفاهیم این هارت و پورت اسلاوی شیشک
قلابی و تقلبی و قابل شیشکی اند.
مثال:
 جنبش می تو (Me too)
جنبشی فمینیستی ـ اعتراضی ـ سطحی و  بند تنبانیستی است.
شکایت نیست.
افشاگری است.
حتی فراتر از افشاگری
رسواگری است.
ایراد  جنبش می تو (Me too)
نه در فرم عملی سازی آن، نه در شکایت از این و آن در سوء استفاده ی سکسوئالیستی  از زنان
بلکه در خصلت مهره ستیزانه آن است.
این مهره ها که افشا و رسوا و حتی محاکمه می شوند،
از اعضای طبقه حاکمه اند
از مهره های مه مسیستم سرمایه داری اند
و
 اوتوریته آنها که تحقیر و سوء استفاده جنسی و غیره از زنان را امکان پذیر می سازد
طبقاتی است و نه شخصی و شخصیتی و فردی.
سرمایه غول آسایی در دست اینها متمرکز شده است که هم برای این زباله ها اوتوریته می آفریند و هم جذابیت و قدرت و قوت اعطا می کند.
 جنبش می تو (Me too)
اگر رادیکال می بود،
می بایستی
ارکان  طوایل امپریالیستی و سیستم امپریالیستی را به چالش می کشید
امپریالیسم و اولیگارشیسم و فوندامنتالیسم
جهان را به ج. خانه تبدیل کرده اند.
کودکان مردم
از سنین کودکی فوت و فن و ترفند جندگی می آموزند و جهان مجازی و مافیایی
همه امکانات تمرین و تربیت و عرضه و اجرا و عرض اندام  تمام ارضی را در اختیارشان قرار می دهد.
زن ستیزی
تار و پود سیستم سرمایه داری را در برگرفته است.
بشریت به لحاظ استه تیکی، اروتیکی و اتیکی
خلع سلاح و تخریب می شود
ضمنا تبر بر تبار مناسبات اجتماعی و خانوادگی  فرود می آید.
جفتگیری با اعضای خانواده حتی تبلیغ و مد می شود.
جاذبه های سکسوئالیستی
در پیدا کردن شغل و پست و سمت و مقام
حتی
اینسترومنتالیزه می شوند (ابزار واره می شوند. الت دست  قرار داده می شوند.)
و
خانواده ها به بحران کشیده می شوند




چرا فاشیم و زن ستیز به بار آمده بودند؟
کارت

طرح سؤالتوسط دکارت
 درست و دقیق نیست.
فاشیسم چیست؟
زن چیست و کیست؟
زن ستیزی چیست و دلایل زن ستیزی کدامند؟
 نیچه کیست؟
فرق نیچه با شوپنهاور چیست؟


جهان در زمان سختی بسر می برد.
زایمان دنیای چند قطبی،
 جهان را به پیچ وتاب دردناکی انداخته است
 و
تک هژمون کنونی،
 منافع خود را مورد تهدید و در خطر می‌بیند.
پس امکان جنگ افروزی و آتش افروزی جهان،
چون دو جنگ جهانی گذشته
 بسیار محتمل است.
زهر تنکابنی

دو زاری زهره
کج و کوله است.
با این جور دو زاری ها نمی توان تلفن کرد.
من ـ زور از «زایمان دنیای چند قطبی» چیست؟
اصلا     
من ـ زور از زایمان و قطب چیست؟
من ـ زور زهره از زایمان
زایش و زاده شدن است.
به نظر زهره
دنیای چند قطبی در حال زاده شدن است.
دلیل پیچ تاب  و جیغ و داد «عفریته»  (به قول حافظ) حامله دنیا همین است.
من ـ زور زهره از «تک هژمونی کنونی» هم امپریالیسم امریکا ست که منافعش را  در خطر می بیند.
نتیجه؟
احتمال جنگ جهانی می رود.
همانطور ک دو ج. ج. اول و دوم رخ داده اند.
احتمالات زهره
علط نیستند.
واقعا هم جهان در آستانه بروز ج. ج. سوم است.
عفریته دنیا اما در حال زایش جهان چند قطبی نیست.
ضمنا مفهوم تنکابنیستی «چند قطبی»
خرافه ـ مفهومی بیش نیست.
قضیه از قرار دیگری است.



آیا میدانستید: دخترا بعد اولین سکس علاقشونو به طور کامل به طرف مقابل از دست میدن و بد دوباره به مرور علاقه منو میشن
الیک

همه همین جوری اند.
زن و نر ندارد.
عشق و علاقه
چه بسا مبتنی بر کنجکاوی است.
و
پس از رفع کتجکاوی محو می شود
خیلی ها به ظاهر با حریف و حریفه جفتگیری می کنند
و
در واقع با کس دیگری.
عشق
کسب و کار خران است.
خردمندان دنبال دوست می گردند



هی دکتر
تفاوت مجاهدین خلق با حزب الله و حتی با شاه الله چیست؟
و حتی با مسیح االه چیست؟



من بدون ارایشم همین شکلیه! عمل نمیکنم که تو خوشت بیاد! دنیا کارخونه ادم سازی نیست که از من اونی که دوس داری بسازی! حال نمیکنی خداحافظ.
فاطیمه

این اخطار فاطیمه
به چه زبانی است؟



شوپهناور فبلسوفی مرتجع بوده است.
شاگردش (نیچه) فیلسوف فاشیسم است.
 اینها زن ستیزند.
 نیچه:
وقتی به دیدار زنی می روی، شلاق را فراموش نکن


  پپسی را   بگذار در فریزر یخچال
و ببین که منفجر می شود.
 اگر درخت در پاییز
برگ ها و میوه ها را از تشنگی پلاسیده و خشک و زرد نکند و نیندازد
و
 ارسال آب از ریشه به شاخه و ساقه  و غیره را متوقف نکند،
 بر سر درخت
 در زمستان
همان بلا می آید
 که
 بر سر شیشه پپسی در فریزر امده است.
درختان خر نیستند.
خردمندند.

خریت در انحصار جنقوریان است و بس




“فقر ننگ نیست اما گویندگانِ این سخن، فقیران را به دیده‌ی ننگ می‌نگرند
والتر بنیامین
 خیابان یک طرفه

بنیامین
با کر بوده و یا خر بوده و یا خرپول بوده است.
“فقر ننگ نیست»
را اغنیا هرگز بر زبان نمی اورند
اغنیا
بدتر از فقر
ننگی نمی شناسند.
“فقر ننگ نیست»
را توده فقیر برای سرخ نگهداشتن صورت خویش به ضرب سیلی
بر زبان می رانند و می دانند که فقر ننگ است و بدتر از هر ننگی است.

ضمنا
کی گفته که نمیتوان با فقر ساخت؟
ما
۱۰۰ سال است که در فقر به سر می بریم
و می سازیم.
میلیاردها انسان دیگر هم بسان ما هستند.
اغنیا
 اقلیت انگشت شماری اند



 ای کاش  دین اسلام  هم دین عشق و انسانییت بود
حریف

کسی که این آرزو را کرده
از دیالک تیک قلم و قدم
عشق و نفرت
صلح  و جنگ
زیتون و شمشیر
و
حتی
از ادیان مختلف خبر نداشته است.
مثال:
مگر یهودیت و دین حضرت ابراهیم و نوح و لوط و غیره
تفاوتی با اسلام داشته است؟
حضرت ابراهیم
پرستشگاه جامعه را
 بتکده عمومی را
 در هم کوبیده است.

حضرت موسی
بدترین بلاها را بر سر طبقه حاکمه در مصر آورده تا خلق یهود را از بند بندگی فراعین آزاد سازد
مسیحیت
تفاوت ماهوی با اسلام نداشته است
هر دو دین اشراف بنده دار بوده اند.
مسیحیت با  اسلام  فقط تفاوت  فرمال  داشته است:
مسیحیت توده برده را به تسلیم و عشق به  طبقه حاکمه  برده دار دعوت کرده است.
اسلام
حاکمیت برده داران را برقرار ساخته است و سیستم برده داری را به خلق های دیگر به ضرب شمشیر
نحمیل کرده است
تعیین کننده
محتوا و ماهیت چیزها ست و نه فرم و ظاهر آنها.
هم با پنبه می توان سر کسی را برید و هم با شمشیر.
ضمت
قلم به تنهایی وجود ندارد.
قلم در دیالک تیک قدم و قلم وجود دارد.
تعیین کننده در این دیالک تیک هم
قدم است.
ضمنا
قدم همیشه با قلم تدارک دیده می شود.
قبل از تحمیل سیستم برده داری
به ضرب قلم به توده قبولانده می شود که خدا برده دار است و بشریت برده.
بعد با شمیر (قدم) توده را به خداپرستی یعنی به تمکین به سیستم برده داری پرستی وادار می کنند.



گلپایگانی رئیس دفتر رهبر انقلاب: حقا و انصافا در این دوران رئیس جمهوری مثل #رئیسی نداریم

رهبر عنگلاب روح الله بود
ای سیمرغ حواس پرت.
ضمنا
من ـ زور حریف چیست؟
هر خری حتی منحصر به فرد است
چه رسد به رئیسی.
این تحسین از رئیسی است ویا تقبیح از او؟
به گلپایگانی ها بگو
صریح و روشن هارت و پورت کنند تا من ـ زورشان را جنقوریان بفهمند

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر