۱۴۰۲ مهر ۱, شنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۵۲)

 
 
میم حجری

 


چه لایه هایی؟
شما حتما لاطائلات او را نخوانده اید ویا تفهمیده اید.
شما حتی بیوگرافی داستایفسکی را نمی دانید.
کی گفته که او تزاریست بوده است؟
بهترین اثر  داستایفسکی
خانه اموات
 است که به فارسی هم  ترجمه شده است
این اثر او
مبتنی بر تجاریش در زندان تزار است.
 داستایفسکی
نخست سوسیال ـ‌ روولوسیونر بوده است که جریانی تروریستی بوده است.
داداش لنین هم جزو این ترویست ها بوده و اعدام شده است
 داستایفسکی
بعدها
مسیحی شده و موعظه کرده
و
مورد پسند امپریالیسم قرار گرفته و هالی وود از کتب او فیلم ساخته است



چرا ابراز نظر می کنید.
شیرین

فرق بشر با خر
در ابراز نظر درست و یا غلط است.
بهتر هم همین است.
بدین طریق
 هماندیشی بین اعضای جامعه
 میسر می شود
و
جامعه رشد می کند.
 در غیر این صورت
 همه به خرافات همدیگر کف می زنند و هورا می کشند
و
جامعه جنگل و یا طویله می شود.



پیری وجود نداره.
چند روز مونده به مرگ آدم پیر میشه.
حریفه

ای یاوه، یاوه
خلایق

تریاد (تثلیث) رویش (پیدایش)  ـ رشد (توسعه) ـ زوال
تریادی طبیعی در کل هستی است.
چگونه به این نتیجه مطلقا غیر واقعی و غیرعلمی می رسید که پیری وجود ندارد؟
 تریاد (تثلیث) رویش ـ رشد ـ زوال
تریادی لایزال و بی پایان است.
سیکل تکرار شونده ای است.
سیری دیالک تیکی مبتنی بر دیالک تیک کمیت و کیفیت است.
تغییرات تدریجی
لا تحد و لا تحسی نیستند.
حد و مرزی عینی دارند.
هر چیزی
پس از رسیدن به حد عینی   قانونمند
دستخوش تحول کیفی می گردد.
بعد در درن کیفیت جدید
تغییرات تدریجی کمی شروع می شود تا به حد عینی برسند و مجددا به تحول کیفی منجر شوند و الی اخر
نطفه به جنین
جنین به نوزاد
نوزاد به طفل
طفل به نوجوان
نوجوان به جوان
جوان به پیر مبدل  می شود و پیر پس از طی تغییرات تدریجی می میرد و متلاشی می شود و به عناصر اولیه تجزیه می شود تا ترکیب نوینی از عناصر متشکله پدپد آید و حیات در فرم دیگری تداوم یابد.




انسان‌های بزرگ باید اندوه بزرگی را در دنیا احساس کنند..
-داستایفسکی
جنایت و مکافات

خیال می کنید که داستایفسکی علامه است
و
لاطائلاتش را به خورد عیرانیان بدبخت می دهید؟
همین زباله او (جنایت و مکافات) را خوانده اید؟
داستایفسکی
آخوند است.
آخوند مسیحیت است و خرافه به خورد خواننده خر می دهد.
انسان
مقوله ای نوعی است.
ولذا
تقسیم ناپذیر است.
انسان را نمی توان
 به
 بزرگ و کوچک
عالی و پست
ابرانسان و برده (نیجه)
زن و نر
سفید و سیاه
دانا و نادان
مسلمان و کافر
اهل بهشت و دوزخ
و
غیره
طبقه بندی کرد.
انسان ها
برابرند و خواهر و برادرند.
همه موجودات طبیعی دیگر هم به همین سان.
مورچه پست تر از فیل نیست.
کرکس پست از کرگدن نیست.




برای درک حقیقت هر چیزی باید در خود واقعیت بود .
منصور

واقعیت
به کلیه چیزهایی اطلاق می شود که بی اعتنا به شعور ما و میل ما  وجود دارد.
لنگه کفش
لنگه در
لنگ حمام
دشت و دره،
بر و بحر
سنگ و صخره
 ماسه و خاک.
بشر و گاو و خر
..
همه چیزهای واقعی اند و از تجریدشان مفهوم واقعیت عینی پدید آمده است.
برای درک حقیقت این چیزها
باید در خود آنها  بود؟
حقیقت
انعکاس ریشه ای و ماهوی واقعیت عینی است.
 حقیقت
ربطی به راست و دروغ بودن دعاوی خلایق ندارد.
ای بسا حرف های راست که باطل اند و نه حقیقی.
ای بسا دروغ ها که حقیقی اند و نه باطل


ای جماعت علامه ی علامه زاده
حداقل اشعار حافظ را درست رو نویسی کنید
تا آبرو از ابر و ایرو نبرید:
چو (و نه چون)
اعتمادی (و نه اعتماد)


آره.
اسلام
ایده ئولوژی اشراف بنده دار است.
مال ۱۴۰۰ سال قبل است.
تیچه ئیسم و نازیسم و فاشیسم و فوندامنتالیسم اسلامی
ایده ئولوژی بورژوازی کثافت امپریالیستی و اشراف فئودال و روحانی است
و در قرن ۲۰
به کثیفترین جنایات دست زده است
فقط در طویله المان
۶ میلیون زن وبچه و پیر و بیمار را زنده زنده سوزانده است و خاکستر ساخته است تا خرافه  ابربشر نیچه را عملی سازد



نظرات
 اولا
 شخصی نیستند.
نظرات یا طبقاتی اند ویا بشریتی.
 ثانیا
هیچ نظری از هیچکسی
محترم نیست.
محترم فقط و فقط حقیقت است.
بهتر هم همین است.
حقیقت اما چیست؟
 مثال
برای صدمین بار:
سیب میوه ای قابل خوردن است.
 این نظر حسن است و یا نظر حسین؟
محترم است و یا نامحترم؟
مثال دیگر:
اگر باران ببارد
زمین خیس می شود.
این نظر کیست؟
محترم است و یا نامحترم؟




بدبختی عیرانیان
بی اعتنایی به نظر و گیر دادن مطلق به صاحبنظر است.
نحوه استدلال ما
فرق اساسی با نحوه استدلال سعدی ندارد.
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
سعدی در غیر این صورت فرد با نقش دیوار یکسان می داند.
افراد را با گاو و خر (دواب)
معلوم نیست که عیرانیان در مدارس چه یاد می گیرند؟
مگر میراث سعدی تدریس نمی شود؟
دلیل این حجم از عقب ماندگی چیست؟


نه.
 مثال:
 درخت یک مفهوم است
 که فرم های واژگانی متعدد دارد:
 درخت و اغاج و تری و شچر و غیره.
مثال:
زن یک مفهوم است که در واژه های زن و وومن و غیره تبیین می یابد
مفاهیم درخت و زن از کجا امده اند؟



فرمایشات سطل ننه ات طلبان را نباید جدی گرفت
اینها نمی دانند که چه می گویند.
سطل شان مهمتر از فرمایشات شان است.
هم
قصد ادغام پاسدارها و بسیج و غیره را در ساواک دارند
هم عخبار ترور آنها را با «باطل شد» منتشر میکنند و کف می زنند و کیف میکنند
و
هم
حتی
قصد احیای سطل ننه ات بدون خاندان پهلوی را دارند

کسی که به تمرین های بدنی می پردازد به هیچ،دارویی نیاز ندارد درمان او در جنبش وحرکت است.
ابن سینا بلخی

این سینا مگر همدانی نبوده است؟
این ادعای او غلط نیست.
ولی
درد که فقط درد فیزیکی نیست
صادق هدایت
اهل تمرین بدنی  بود و با پای پیاده از کرج به پاریس می رفت و برمی گشت
و
به لحاظ فیزیکی دردی نداشت
ولی
بیش از هر کس به دارو نیاز داشت.
چون دارو نرسید
خودش را خفه کرد
مشد ابن سینای بلخی و ورامینی و همدانی و بغدادی



من ـ زور مش من ـ صور؟
فرق حقیقت با واقعیت چیست؟



قدر وجدان هر کس
از نظر هر کس و ناکس
بیشتر است.
سیسر.

ایراد این نظر به ظاهر بی ایراد سیسرو کجا ست؟



کفترها خر نیستند.
حتی
خر ها خر نیستند.


این شعر را سایه احتمالا پس از کودتای ۲۸ مرداد سروده است.
پس از فتوای کشتار روح الله
هم
سایه
شعر دیگری
مشابه همین شعر
 سروده است:
در این سرای بیکسی اگر سری درآمدی
هزار کاروان دل ز هر دری در آمدی

شب سیاه آینه ز عکس آرزو تهی است
  چه بودی ار پری رخی ز چادری درآمدی



شما حق ندارید راجع به فلانی ابراز نظر کنید
حریف

چرا؟
هر فردی حق ابراز نظر دارد.
ابراز نظر درست و یا نادرست.
 ابراز نظر  حق مسلم هر شهروند است.
فرق بشر با خر
در ابراز نظر است و بس.
پوزه بند زدن بر پوزه اعضای جامعه
هم
نشانه کوته اندیشی است
و
هم
به معنی  جامعه ستیزی است



آره. مسکوب در دوران جوانی از هواداران حزب توده بوده است.  مارکسیسم اکنون در قله های رفیعی قرار دارد. از گریبان حزب توده خورشیدی طلوع کرده است



همیشه تو مشاجرات و بحثهای خانوادگی لال میشم وقتی وارد جمع سلیطه های حراف وزبون باز میشم لال میشم وقتی مورد احاطه ی زنان حسود قرار میگیرم که‌ باتیکه پرانی و طعنه زدناشون سعی دارن آزارم بدن لال میشم وشب ها قبل خواب به جوابایی که باید میدادم و‌ندادم فکر میکنم
رویا

مشخصه منفی مهم جنقوریان
خود مرکز بینی است.
انگار در کانون هستی ایستاده اند و جز انها موجودی وجود ندارد
همه اش از خود تحفه شان گزارش می دهند



فوندامنتالیست ها
همه زباله بوده اند.
صد سال دیگر هم ببرک و نجیبی نخواهید داشت.
 فقط زباله خواهید داشت.
در ایران هم جز توده ای ها شخص و شخصیت شریفی وجود نداشته است و وجود نخواهد داشت.
صد سال دیگر هم روزبهی، حیدری، سیامکی ... وجود نخواهد داشت.



آزادی و یا اختیار
یک مفهوم مهم فلسفی است.
 شاهرخ مسکوب سواد ندارد.  
در جامعه طبقاتی
 فقط
طبقه حاکمه وطن دارد.
توده و حزب توده بی وطن است.
 با لغو مالکیت خصوصی و ورود به سوسیالیسم
 توده و حزب توده صاحب وطن می شود



شرایط لازم برای تقبل این سمت و شغل و مقام چیست؟
هر اخوندی و یا متدینی می تواند پیشنماز باشد؟
حقوق او را کی می پردازد؟
در هر صورت راه و روش و رویه جدیدی برای مبارزه با بیکاری است.



زمان ما هم نماز در مدرسه اجباری بود ما اکثرا بدون وضو می‌رفتیم نماز، کلا زنگ نماز برای ما فرار از کلاس درس بود ، ما نه نمازخون شدیم نه مسلمون، کلا هیچ هستیم این نسل که از ما هم بدتر
سیمرغ

نماز خوان بودن
نه حسن است و نه عیب.
نماز فی نفسه
هم
بهانه ای برای نظافت دست و پا و صورت و سر و غیره است
و
هم
نوعی ورزش است.
ضمنا
داروی مسکن است.
آرامش بخش است.
اجباری سازی نماز
نوعی خریت است.
فرمی از فرمالیسم است و آیین تشیع آیین تظاهر و تقیه و تزویر و ریا ست






در ادبیات امپریالیستی
شاه مسعود
به عنوان چه گوارا
مانی پولیزه می شود و به خلایق خر قالب می شود.
پدید آورندگان و حامیان فوندامنتالیسم اسلامی شیعی  و سنی
ارتجاع امپریالیستی و دول برده داری ـ فئودالی ارتجاعی به اصطلاح اسلامی
از قبیل مصر و مراکش و عربستان و امارات عربی و قطر و اندونزی و غیره بوده اند.

بدون حمایت همه جانبه مالی و تسلیحاتی و تربیتی و لوژیستیکی  ارتجاع جهانی
عنگلاب اسلامی
نه  در ایران پیروز می شد و نه در افغانستان.
برای حمایت همه جانبه از این زباله ها
کادرهای نظامی سازمان سیا
به کوه های افغانستان رفته اند
و
این جانیان و درندگان
جلوی چشمان آنان
سربازان ارتش سرخ را زنده زنده پوست از تن کنده اند.




  تاریخ ناگفته هنر
 فانیا_فنه‌لون تا قبل از اسارتش در اردوگاه آشویتس، یک هنرمند سرشناس و محبوب است و جز به هنرش نمی‌اندیشد. تا اینکه به‌خاطر یهودی بودن به اردوگاه رانده می‌شود و در چند قدمی اتاق گاز، به خاطر هنرش نجات می‌یابد. در اردوگاه، گروه کنسرتی از زنان زندانی شکل گرفته است که برای افسران آلمانی آهنگ می‌نوازند. فانیا به عنوان خواننده و آهنگساز امکان حضور در گروه و #نجات از #مرگ را می‌یابد. با وجودی که زن جوان دیگری را با بردن به گروه از مرگ می‌رهاند اما از اینکه مجبور است در مقابل افسران آلمانی آواز بخواند و از هنرش برای سرگرم کردن آنها استفاده کند، احساس شرمساری دارد. زنی که رهبر گروه ارکستر است، به او می‌گوید: "ما هنرمندیم و کار دیگری به جز هنر از ما برنمی‌آید و دلیلی برای شرمندگی وجود ندارد." اما وقتی افسر آلمانی در تحسین هنرش به فانیا می‌گوید: "صدای شما به ما کمک می‌کند تا وظایف دشوارمون را بهتر انجام دهیم"، فانیا بهتر از هر کسی می‌داند که وظایف دشوار افسران آلمانی، کشتن هم‌کیشان و هم‌وطنانش در اتاق‌های گاز است و خودش را در حال هم‌دستی با جنایتکارانی می‌بیند که از آنها بیزار است. یکی از زنان که برای سیر کردن شکمش با نگهبانان آلمانی رابطه جنسی برقرار می‌کند، از سوی فانیا و زنان دیگر گروه سرزنش می‌شود و او در جوابشان از حقیقت تلخی پرده برمی‌دارد و می‌گوید "بهتره نظر بقیه زندانی‌ها را درباره خودتان بپرسید. شما هم در جبهه دشمن هستید و با من فرقی ندارید."
... فانیا و گروه کنسرت در لحظه ورود افراد تازه به اردوگاه مشغول نواختن هستند و وقتی یکی از زنان از جلوی گروه عبور می‌کند، آب دهان به صورت او می‌اندازد. فانیا به رهبر ارکستر می‌گوید "تابه‌حال اینقدر مورد نفرت نبودم، من به نفرت عادت ندارم".



سرمایه داری انحصاری هرگز به اخلاق متعهد نبوده است.
محمد فارسی
یکی از خطاهای خطیر خیلی ها
عدم تمیز سیستم از سوبژکت است.
سرمایه داری انحصاری و انحصاری ـ دولتی ویا امپریالیسم
سیستم است.
عالی ترین و آخرین مرحله کاپیتالیسم است.
سیستم که متعهد به اخلاق و هنر و غیره نمی شود.
این بورژوازی است
این سوبژکت است
این طبقه اجتماعی است
که
دیروز به سرکردگی کانت
اتیک بورژوایی ـ انقلابی را از بلندترین منبرها و مناره های جهان جار می زند
و
امروز به سرکردگی نیچه
نیهلیسم اخلاقی بورژوایی واپسین را از همه مناره ها و منبرها و رسانه ها عربده می کشد




آره.
مشمئز کننده ترین چیز
برای شعرا و  رفقا
 پیران بدبخت اند
و
 نه
سرمایه داران خوشبخت


قصه حوا و آدم
قصه است.
اثری هنری است.
بخش اعظم قران قصه است.
قرآن
نه فقط اثریفقهی و مذهبی
بلکه
ضمنا
اثری هنری، استه تیکی، اروتیکی و اتیکی است
آثار هنری
را
باید مورد تحلیل مارکسیستی قرار داد تا محتوای جامعتی ـ تاریخی ـ تئوریکی شان روشن شود.
بهشت و دوزخ
حوا و آدم انعکاس چیستند و کیستند؟
طرد حوا و آدم از بهشت به چه معنی است؟
وعده برگشت به بهشت به چه معنی است؟
یا فراگیری مارکسیسم
و یا هارت و پورت برای خودنمایی و اتلاف وقت همنوعان



خورشید که بتابد
آغاز می شود آواز
آوازِ دیگری
و من از پایانِ هر آغاز گریه ام می گیرد
خورشید که بتابد
پرنده ای غریب
بر شانه های پهنِ روز
هم امروز ترانه می خواند
و هیچ کس نمی بیند
چه گونه آن پنجره ی رو به آفتاب
                                 بسته می شود.
بخشی از شعرِ " لاله عباسی"
از کتاب: " طرحی برای سنگ، شرحی برای سار"



اگه یک ایرانی وطن پرست هستین باید کلی از این خبر ذوق کنید
الواح

تو بیشک معنی وطن را نمی دانی.
سر تنت طلبان با سطل ننه ات طلبان
در رقابت برای عوامفریبی و خر پروری اند.
هر دو ضد خلقی اند.
به بالا رود کار افتادگان
لنینی کند چون در عالم ظهور




اخلاق
 یک مفهوم فلسفی و سیاسی است
و
تعریف علمی استاندارد دارد. مفهوم چیست؟  
اتیک
(علم الاخلاق)

۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11474

۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11482

۳
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11487

پایان



انقلاب
 یک مفهوم فلسفی است
 و
تعریف علمی استاندارد دارد.
 ما ۲۳ سال است که به ترجمه و انتشار تعریف مفاهیم از عالی ترین دایرة المعارف های مارکسیستی  مشغولیم.
انقلاب
(روولوسیون)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9493





رئیس‌جمهور در نشست مطبوعاتی با رسانه‌های خارجی و آمریکایی: نسبت به وضعیت مرزی و ژئوپولتیک منطقه حساس هستیم و به هیچ عنوان اجازه کوچک‌ترین تغییر در ژئوپولتیک منطقه را نمی‌دهیم.
همشهری

گنده گوزان جهان نه شعور دارند و نه شرم
جنقوریان خالی بندان از خود بیگانه و از جهان بیگانه اند.




نه.
قضیه از قراری دیگر است:
نیروهای مولده رشد کرده اند.
جلوی رشد نیروهای مولده را نمی توان گرفت.
 امید انگیز هم همین است.
کشاورزی و باغبانی و رشته های معینی از ضنایع نظامی و تجارت رشد کرده اند.
 مشخصه فوندامنتالیسم و فاشیسم خردستیزی و اخلاق ستیزی است.
شاه نماینده فاشیسم بود.
رضاشاه متحد هیتلر بود
شیخ
نماینده فوندامنتالیسم شیعی است که همشیره فاشیسم است.
و
هم مشخصات فاشیسم را دارد.
فئودالیسم را نباید با فوندامنتالیسم عوضی گرفت.
فئودالیسم اخلاق فئودالی را نمایندگی میک ند
فوندامنتالیسم نیهلیسم اخلاقی را
نیهلیسم اخلاقی
را فاشیسم و امپریالیسم هم نمایندگی میکند
مؤسس نیهلیسم اخلاقی و خردستیزی نیچه (فیلسوف فاشبیم) بوده است




خلایق خیال می کنند که داستایفسکی علامه است و لاطائلاتش را مثل طوطیان تکرار و تبلیغ می کنند.
داستایفسکی
آخوند مسیحیت است.
نه کمتر و نه بیشتر.
داستایفسکی
اصلا شعور ندارد.
داستایفسکی
را
امپریالیسم شهرت بخشیده است و به عنوان روانشناس به خلایق خر قالب کرده است



زندگی ما سیاه تر از هر شبی است
انگار دو شب را روی هم ریخته اند
سابیر هاکا

کارگری که زندگی طبقه کارگر را سیاه تر از هر شبی تصور کند
نمی تواند عضو ارگانیک طبقه کارگر باشد.
اگر حتی کارگر باشد.
چنین کارگری
فاقد شعور طبقاتی ـ پرولتری است.
چنین کارگری
فاقد جهان بینی پرولتری است.
چنین کارگری
بی خبر از رسالت تاریخی پرولتاریا ست.
اگر کسی بخواهد با شعرای پرولتری آشنا شود
باید با برتولت برشت، با ناظم حکمت و با حکیم ابوالقاسم لاهوتی آشنا شود



داشتن اخلاق دموکراتیک و آگاهی از آن از اهم عوامل برای ایجاد دموکراسی است.
 فریبرز

مفهومی به نام «اخلاق دموکراتیک» وجود ندارد.
اخلاق چیست؟
اخلاق چیزی طبقاتی است.
هر طبقه اجتماعی اخلاق طبقاتی خاص خود را دارد.
اخلاق
یکی از عناصر روبنای ایده ئولوژیکی هر جامعه است
به همین دلیل
اخلاق حاکم در هر جامعه = اخلاق طبقه حاکمه در آن جامعه.
اختلافات کنونی در جنقوری اسلامی
ضمنا
اختلافات اخلاقی اند.
اخلاق فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ روحانی در تضاد با اخلاق امپریالیستی است.
دموکراسی چیست؟
دموکراسی  = فرمانفرمایی توده مولد و زحمتکش
دموکراسی
به قول ارسطو = فرمانفرمایی تهیدستان جامعه
دموکراسی  حقیقی = کمونیسم




هادی غفاری در روزهای اول عنگلاب اسلامی شعار می داد:
ما با منطق جهان را مسلمان می کنیم.
در این ۴۴ سال
جهان واقعا هم مسلمان شده است.
حتی رهبران احزاب کم و نیست
حرف زدن  را از یاد برده اند.
کودتای پینوچه
را هیچ باسوادی سرنوشت ساز نمی نامد.
سرنوشت سوز می نامند.




خوب که چی بشود؟
حداقل باید از خطاهای شان درس اموخت
و تکرارشان نکرد
تعداد چشمگیر شهدا
فقط نشانه قساوت و جنایت و عداوت طبقات حاکمه نیست.
ضمنا
نشانه عقب ماندگی تئوریکی و پراتیکی حزب توده است.
تعداد چشمگیر شهدا
نه فخر انگیز
بلکه شرم انگیز است.
تاریخ
را
توده می سازد
توده ولی تاریخ را تحت رهبری شخصت می سازد.
صد سال دیگر هم روزبهی نخواهد آمد.
سهل انگاری در حفظ شخصیت ها
خطای خطیری است


قرن بیست ویکم
قرن عقب نشینی پرولتاریا ست.
قرن عنگلابات  است.
قرن روی کار آمدن آشغال ها ست.
دوست حکم کیمیا دارد.
همه درفکر بند تنبانند.
اندیشه  مشتری ندارد.
 فقط عکس ثابت و سیار طرفدار دارد.
 برای زنی که سینه اش را نشان داده ۱/۷ میلیون نفر لایک می زنند.
کسی مطلبی نمی خواند.


مشیری شاعر خوبی است
 ولی به لحاظ فکری  
فرد بسیار عقب مانده ای است.
جهان بینی مشیری فرقی با جهان بینی سیدعلی ندارد
مشیری هم مثل سید علی
هابیلی ـ قابیلی است



در این ۴۴ سال
جامعه سقوط فکری کرده است.
طویله شده است.
کسی توان تفکر ندارد.
سطح شعور جامعه در زما ن شاه  صد برابر حالا بود



آرزویی دلکش است
اما دریغ.
جامعه
جامعه ای  طبقاتی است.
منافع طبقاتی
به
 اختلاف نظری   منجر می شود
و
اختلاف نظری به اختلاف سمتگیری سیاسی و به رویارویی های عملی.
جامعه طبقاتی
میدان مبارزات طبقاتی میان طبقات اجتماعی مختلف است.
مبارزه طبقاتی
در فرم های متفاوت
گاه آشکار و گاه نهان
در دستور روز است.
صلح ابدی
در گرو گذار به کمونیسم است.



من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ
در شهر غریبی که در آن فهم سخن نیست!
مهاجر

ایکاش فقط شهر غریبی بود و نه دهر غریبی که در ان فهم سحن نیست.
جهان شده طویله.
خلایق حرف زدن بگو و بمیر
را
 حتی  
 فراموش کرده اند




هی چارلز دیکنز
گذشت آن دور و زمان.

بشر از کابوسی به کابوسی در سفر است.
تجاوز در دستور روز است.
بردگان داوطلب بردگی
میلیون میلیون در راهند
خود را به آب و آتش می زنند تا برده داری بیابند.
برده داران
از سیل بردگان داوطلب
به تنگ آمده اند.
دژهای سابق فئودالی
در حال بازتشکیل اند
تا برده داوطلبی نتواند به داخل بهشت سرمایه
وارد شود



سمتگیری سیاسی
 بنا بر پایگاه طبقاتی است
و
 نه بنا بر جایگاه قلب کذایی.

قلب
ارگان پمپاژ خون در رگان اندام است.
قلب
کاری به سمتکیری سیاسی کسی ندارد.
ایده ئولوژی
طبقاتی است و نه دلبخواهی.
ایده ئولوژی
طبقاتی تر از هر چیز طبقاتی است.



مرد و یا زن انتزاعی وجود ندارد.
هیچ چیز انتزاعی وجود ندارد.
فقط چیزهای مشخص وجود دارند.
زنان مشخص و مردان مشخص.
هم سیدعلی
مرد است
هم
رئیسی
هم
شازده
هم
پرتقال فروش
و
هم عمله و بنا و عطار و بقال و حفار و نجار...




رئیس‌جمهور:
 در سفر به نیویورک
 ۳۵۰۰ لوح‌ هخامنشی را پس از ۸۴ سال از آمریکا پس‌گرفتیم و به ایران آوردیم
همشهری

۳۵۰۰ لوح هخامنشی را؟

از کی تا حالا
به الواح هخامنشی علاقه مند شده اید
ای شیادان ریاکار عوامفریب؟
به عوض الواح
چی دادید به یانکی ها و بانکی ها؟






کسی که عاجز از تمیز سگ از خر باشد،
خرتر از هر خری است


تفکر فلسفی
یعنی
گذار از خاص به عام.
گذار از نمود به ماهیت.
گذار از ظاهر به ذات.
گذار از جزء به کل.
 
حسن و ضرورت و الزام این گذار در این است
که حقیقت در کل و عام و ماهیت است.
 از این رو برای کشف حقیقت
تفکر فلسفی (تفکر مارکسیستی) واجب  و صرفنظرناپذیر است.




نظر این و آن وجود ندارد.
مثال:
 آب تحت فشار جو در ۱۰۰ درجه اسنتیگراد می جوشد.
این نظر کیست؟
سیب میوه ای قابل خوردن است.
 این نظر کیست؟ ه
یچ نظری محترم نیست.
محترم چیست؟


سایه
سر به سنگی می زدم فریاد خوان
پاسخم آمد شکست استخوان
معنی تحت اللفظی:
از فرط درد
سر بر سنگ می زدم
در نتیجه جمجمه ام شکست.

سنگ سنگیندل چه می داند که مرد
از چه سر بر سنگ می کوبد به درد
معنی تحت اللفظی:
سنگ نمی داند که دلیل کوبیدن سر بر سنگ چیست.

او همین سنگ است و از سرها سر است
سنگ روز سر شکستن گوهر است
معنی تحت اللفظی:
سنگ به لحاظ قدر
 برتر از سر ها ست.
سنگ
به ویزه به هنگام سر زدن افراد بر سنگ
همتراز با لعل و گوهر است.

تا چنین هنگامه ی سنگ است و سر
قیمت سنگ است از سر بیشتر
معنی تحت اللفظی:
در ایامی که انسان از فرط درد سر بر سنگ می کوبد
قدر سنگ از سر بیشتر است.
چون اگر سنگ نباشد
فرد نمی تواند از فرط درد کاری بکند.

روزگارا از تو ام منت پذیر
گوهر ما را کم از سنگی مگیر
معنی تحت اللفظی:
ای روزگار
من منتکش تو هستم.
گوهر وجود ما را کمتر از سنگ مپندار.

هر که با سنگی ز سویی تاخته ست
سایه هم لعل دلی انداخته ست
معنی تحت اللفظی::
در این ایام
هر کس با سنگی حمله ور شده است.
ایام سنگ پرانی لاشخورها ست
سایه به عوض سنگ
لعل دلش را پرتاب کرده است.
دلی که از فرط خون گریستن به لعلی بدل شده است.

شعر سایه
شعری  فلسفی است



من ـ زور  از ایده ئولوژی چیست؟
خیال می کنید که خودتان ایده ئولوژی ندارید؟
ایده ئولوژی
با شیر مادر در انسان ها
اندر می شود
و
با کفن و دفن
به در می شود.
فقط لومپن ها (جنده ها، جاکش ها، لات ها و لاشخورها، قاچاقچی ها و دزدها و رهزن ها و جاسوس ها و غیره)
ایده ئولوژی  خاص خود را ندارند.
مارکسیسم
ایده ئولوژی پرولتاریا (کارگران صنعتی) است
که ضمنا علم است.
بدون فراگیری مشقتبار مارکسیسم
فقط می توان عرعر کرد.
با فراگیری مارکسیسم
آدمیت آفراد
شروع می شود.




لاطائلات  اینها را باید تحلیل مارکسیستی کرد.
این زباله ها
فرسنگ ها از قافله تمدن بشری عقب مانده اند.   
زن ستیزتر از اجامر نر اند.
خر اند.  
خیال می کنند که زنان پست تر و بی ارزش تر از نرانند.
به زعم این زباله ها
زنان
فقط برای تولید مثل  و کلفتی در خانه و ارضای حوایج غریزی نران هستند


این شعر
ملک الشعرای بهار
هم
مملو از ایرادات پوئه تیکی است
و
هم محتوای طبقاتی و ایده ئولوژیکی اش
فئودالیستی ـ فاشیستی است.
مثال نمونه وار:
بود کان بدی‌ها نیارد بهٔاد (به یاد)
در آن تنگی و بستی آه کرد
این بیت کم و کسر دارد
و
معیوب است

بشریت را فقط نیچه ئیست ها و فاشیست ها و فوندامنتالیست ها
به پست و عالی طبقه بندی می کنند
و
نه  هومانیست ها و کمونیست ها.
عندرزهای بهار در این شعر
فئودالی ـ فاشیستی اند
کسی بابت دیدن نیکی از کسی
کینه او را به دل نمی گیرد.
بهار شعور پرولتری ندارد
و
روابط طبقاتی میان پرولتر و بورژوا را (ارباب و کارگر را) نمی فهمد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر