۱۴۰۱ آبان ۹, دوشنبه

درنگی در شعری از خسرو باقرپور (۲)

Ist möglicherweise ein Bild von 1 Person


 تحقیر!

  خسرو باقرپور
(برای مهرشاد شهیدی و از زبان او)


هان، ای هراسِ سُرب!
پلیدِ پُرهیاهوی رفتنی!
رویارویْ با تو؛
در نفی ی عداوت
درنگی م نیست.


چون آن زنده ی بزرگ،
در کارِ "انکار تو ام" هنوز 


آوازِ زیبای مرا، امّا،
تاب نمی توانی آورد
از مسلخِ نگاهت پیدا ست؛
اینگونه که پُرنخوت و عبوس،
در مسیرِ "شکافِ درجه"؛
بر دهانه ی تفنگ نشسته ای:
مگسک!

 

در این «شعر» خسرو باقرپور
زنان و جوانان عاصی
نه عدوی طبقه حاکمه جن قوری، بلکه مثل شاملو
انکار آن هستند.

 
راستی
انکار کسی و یا چیزی بودن به چه معنی است؟

 

اصولا
می توان منکر کسی و یا چیزی بود.

البته

اگر

از مهلکه مواجهه با آن کس و چیز، طنده بمانی و جان به جان ستان نسپاری.

 

شاملو

بدبختی بیسواد و هروئینی بوده است.

عشعار عادولف

چه بسا به لحاظ انشایی غلط اند، چه رسد به اینکه به لحاظ فکری، درست باشند.

 
می توان منکر مثلا حقانیت و حقیقت کسی و یا اندیشه ای شد.
ولی نمی توان انکار کسی و اندیشه ای گشت.

 

خود باقرپور هم کم و یا بیش متوجه قضیه شده است و بر خلاف عادولف، درست تبیین داشته است:


در کارِ "انکار تو ام" هنوز 

یعنی

منکر تو هستم و نه انکار تو.

 خسرو باقر پور
بدرستی
از
تحقیر زباله های جن قوری توسط زنان و جوانان عاصی

سخن گفته است.

این کشف خسرو باقرپور راسیونالیستی و رئالیستی

است.

 سؤال اما این است که چرا زنان و جوانان عاصی

به

تسلیحات تحقیر

توسل می جویند؟

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر