۱۴۰۱ مهر ۲۷, چهارشنبه

فرهنگ مفاهیم فلسفی (ب) بیگانگی (الیناسیون، از خودبیگانگی) (۱)

 

پروفسور دکتر ورنر شوفنهاور

برگردان

شین میم شین

 

۱

·      بیگانگی به رابطه اجتماعی و وضع و حال کلی تاریخی ـ اجتماعی ئی اطلاق می شود که در آن، روابط میان انسان ها به مثابه مناسباتی میان اشیاء و چیزها جلوه گر می شوند و فراوده های حاصل از کردوکار مادی و فکری انسانها، مناسبات اجتماعی، نهادها و ایدئولوژی ها در مقابل انسانها، به مثابه قدرت های بیگانه و سلطه گر برآنها در می آیند.

 

۲

·      این امر تاریخی ـ اجتماعی، قبل از همه، در فرم های زیر بروز می کند :

 

الف

·      در فرم بیگانگی اقتصادی (کالا پرستی)

ب

·      در فرم بیگانگی سیاسی

 

پ

·      در فرم بیگانگی ایدئولوژیکی  

 

ت

·      در فرم  بیگانگی مذهبی

 

·      مراجعه کنید به مذهب

 

۳

·      این وضع و حال بیگانگی، به ویژه در کاپیتالیسم، خصلت فراگیری کسب می کند.

 

۴

·      ریشه های مفهوم «بیگانگی» درکلمات لاتینی زیر اند:

 

الف

·      در الیه ناتیو یعنی بیگانگی، تجسم، واگذاری مالکیت چیزی به غیر، زوال.

 

ب

·      در الیه ناره یعنی واگذاری مالکیت چیزی به غیر، بیگانگی، دو شقه شدن، تحت سلطه غیر آوردن، به دست غیر دادن.

 

۵

·      اقتصاد سیاسی  کلاسیک بورژوائی انگلیس، بیگانگی را به معنی «مالکیت چیزی را به غیر واگذار کردن» به کار می برد.

 

۶

·      تئوری های حقوق طبیعی قرارداد اجتماعی قرن هجدهم، بیگانگی را به معنی «انتقال» («تجسم»، «واگذاری مالکیت چیزی به غیر»، «خسارت») آزادی اولیه به قدرت بیگانه یا فرد (مثلا جامعه، حاکم، سلطه گر) به کار می بردند.

 

۷

·      هگل مفهوم «بیگانگی» را در اثر خود، تحت عنوان «فنومنولوژی روح» به مثابه مقوله مرکزی، برای ارائه تحلیل دیالک تیکی فراگیر از روند تاریخ مورد استفاده قرار می دهد.

 

۸

·      اینجا مفهوم «بیگانگی»، به لحاظ محتوا با مفهوم «تجسم»، انطباق پیدا می کند و در تفسیر تخیلی و عرفانی تاریخ، به مثابه روند خود ـ تحقق بخشی «ایده مطلق»، حاکی از معانی زیرین است:

 

الف

·      اولا به معنی عرصه و یا پله دگر شدن و شیئیت یافتن ایده در طبیعت و تاریخ است که در روند توسعه خویش به خودشناسی دست می یابد، بر خود ـ بیگانگی غلبه می کند و به وحدت با خویشتن خویش نایل می آید

·      (ایده به بیگانگی خود خاتمه می دهد و با خودش یکی می شود)

 

ب

·      ثانیا بیگانگی در این طرح کلی ایدئالیستی حاکی از آن است که کار نیروی محرکه هر توسعه ای در جهان ارواح بیگانه شده با خویش، یعنی در تاریخ واقعی است.

 

پ

·      انسانها با تجسم (جسمیت بخشیدن به) قوای ماهوی خویش، با پراتیک اجتماعی خویش، خود تاریخ خود را می سازند و کار به مثابه روند خود سازی انسانی تلقی می شود.

·      اگرچه هگل تحت عنوان «کار» کردوکار فکری صرف (در رابطه با دانش مطلق به مثابه خاتمه دادن به از خود ـ بیگانگی) را می فهمد.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر