۱۴۰۱ آبان ۸, یکشنبه

فرهنگ مفاهیم فلسفی (پ) پراتیک (عمل، تجربه، آزمون، آزمایش، کردوکار، کار) (۱)

Ist möglicherweise ein Bild von 2 Personen und Text

اثری

از

مجید افسر

پروفسور دکتر دیتر ویتیچ

برگردان

شین میم شین

 

دیتر ویتیچ 

(۱۹۳۰ ـ ۲۰۱۱)

فیلسوف و استاد دانشگاه کارل مارکس لایپزیگ

متخصص تئوری شناخت

مؤلف بیش از ۱۵۰ اثر منتشره در آلمان، اتریش، انگلستان، ایالات متحده و کولومبیا

آثار:

پراتیک، شناخت، علم

تئوری شناخت

موضوع و متدهای تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی   

۱

·      پراتیک، ضد تئوری.

 

۲

·      پراتیک به روند تمامجامعتی تحول واقعیت عینی به وسیله انسان ها اطلاق می شود.

 

۳

·      پراتیک به «کردوکار شیئی»، «کل کنش و تلاش» انسان های به طوراجتماعی متحد شده برای تغییر محیط طبیعی و اجتماعی خویش اطلاق می شود.

 

۴

·      پراتیک حلقه رابط میان سوبژکت و اوبژکت است:

 

الف

·      سوبژکت، بشریتی است که به طور جامعتی سازمان یافته است.

 

ب

·       اوبژکت، عرصه واقعیت عینی است، که تحت تأثیر عملی سوبژکت قرار دارد.

 

۵

·      مفهوم مارکسیستی پراتیک مشخصات زیرین را عمده می کند:

 

الف

·      روند زندگی انسانی را  

 

ب

·      نحوه هستی انسانی را.

 

۶

·      کشف عوامل اساسی روند زندگی انسانی تنها در رابطه با تشکیل فلسفه مارکسیستی ـ به طور کلی ـ ممکن شده است.

 

۷

·      پیش شرط این کشف، قبل از همه، آگاهی به نقش تولید مادی در روند زندگی انسانی بوده است.

 

۸

·      آموزه پراتیک مارکسیستی به نشان دادن نحوه و نوعی می پردازد، که در آن جوانب مختلف روند زندگی انسانی، به مثابه یک روند عملی، به مثابه پراتیک، به او نسبت داده می شوند.

 

۹

·      با آموزه پراتیک مارکسیستی، بطلان کلیه آموزه های (تعالیم) ایدئالیستی که روند حیات انسانی را به عنوان روندی عمدتا روحی قلمداد می کردند، به طور علمی اثبات می شود.

 

۱۰

·      آموزه پراتیک ایدئالیستی در کلیه فلسفه های غیرمارکسیستی، البته با تفاوت هائی نمایندگی می شود.

 

 

۱۱

·      اندیشه های اصلی آموزه پراتیک مارکسیستی، درسال های ۴۰ قرن نوزدهم، توسط مارکس و انگلس تدوین یافتند.

 

۱۲

·      در ایام تشکیل مارکسیسم در آلمان، هگلیانیست های جوان (اشتراوس، ب. باوئر، اشتیرنر) پرنفوذترین نمایندگان آموزه پراتیک ایدئالیستی بودند.

 

۱۳

·      از این رو مارکس و انگلس می بایستی ـ قبل از همه ـ در چالش فکری با هگلیانیست های جوان، درک علمی و ماتریالیستی خود راجع به پراتیک را توسعه دهند و تدوین کنند.    

 

۱۴

·      هگلیانیست های جوان علت شرایط اجتماعی ارتجاعی حاکم در آلمان آن زمان را مذهب مسیحی و اندیشه های مربوط بدان می دانستند.

 

  (صادق هدایت و امثالهم هم همین نظر را در ایران نمایندگی می کردند.

  مترجم)

 

۱۵

·      آنها به این نتیجه رسیده بودند که برای تغییر مناسبات اجتماعی ـ سیاسی موجود، باید در وهله اول به نقد این ایده ها پرداخت.

 

۱۶

·      هگلیانیست های جوان خود را نیروی محرکه تعیین کننده پیشرفت اجتماعی در آلمان می پنداشتند.

 

۱۷

·      آنها اما از سوی دیگر توده های مردم را به سبب عدم درک «نقد انتقادی» خود، سد راه تحولات اجتماعی می دانستند.

 

۱۸

·      آنها بیانگران درک ایدئالیستی تاریخ بودند، که بر کل فلسفه قبل از مارکس و انگلس حاکم بوده است.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر