۱۴۰۰ فروردین ۲۲, یکشنبه

درنگی در حکایاتی از احسان طبری (۱۲)

 گنبد و گلدسته فایبرگلاس
 درنگی

از

میم حجری 
 

۷

گنبد و خورشید

 

گنبدی پرنگار

نزد تماشاگر خود

شکوه سر کرد

و

 گفت:

«این خورشید هرزه گرد بر فراز سر من

چنان گستاخ

می درخشد

که

نمی گذارد،

ستایندگان بی شماره

نقش دل آویزم

را

به

فراغ خاطر

بنگرند.»

 

تماشاگر گفت:

«اگر او نمی تافت، تو جز سایه ای سرد و غم گین نبودی.»

 

پایان

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر