۱۴۰۰ اردیبهشت ۳, جمعه

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۴۴۴)

Ist möglicherweise ein Bild von Carrick-a-Rede Hängebrücke in Nordirland und Natur

 میم حجری



۵۵۸۰

سنگ سخنگو

ممنون.
هماندیشی
با
همفکری
یکسان نیست.

هماندیشی
یعنی چالش نظری که فرمی از مبارزه ایده ئولوژیکی است.

هماندیشی
فرم های متنوع دارد:


۱
خوداندیشی
فرمی از هماندیشی است که مستمع و صاحب سخن خود فرد است.


۲
هماندیشی مستقیم و بیواسطه با همنوع
مثلا بحث در همینجا


۳
هماندیشی باواسطه و غیر مستقیم
مثلا
تحلیل کتاب نویسنده ای، شعر شاعری، تابلوی نقاشی ئی
یعنی هماندیشی با همنوع مولد اثر


۵۵۸۱

سنگ سخنگو

ایدئالیسم
همیشه با ماتریالیسم همراه بوده است.
سقراط
با
ارسطو و دموکریت و لویکیپ و هراکلیت.
هدف مذاهب بزرگ
توضیح وارونه جهان بود.
خداوند انتزاعی و آسمانی
عکس خداوندان مشخص و زمینی بود.
خم و راست شدن در مقاب خدا
در روند نماز
تمرینی برای خم و راست شدن در مقابل طبقه حاکمه بود

۵۵۸۲

سنگ سخنگو

این نقل قول شما
اولا
چنین نیست
ثانیا
از لنین نیست.

از مارکس است و به شکل زیر است:
دین دیالک تیک آه و افیون است:
دین از سویی مؤمنین را به مقاومت (آه) برمی انگیزد و ا سوی دیگر تخدیر (افیون) می کند.

۵۵۸۳

سنگ سخنگو

ممنون. 

ما نهج البلاغه می شناسیم و مؤلف آن را نیز. 

بخش هایی از آن را هم تحلیل کرده ایم. 

حضرت محمد و حضرت علی شخصیت های انقلابی بوده اند. دلیلش چیست؟ 

چه تفاوت و تضادی علی با سیدعلی دارد؟

۵۵۸۴

سنگ سخنگو

ترس ....
می‌تواند باعث سقوط
انسان شود،
و تمرکز بر هدف می‌تواند
به صعودش کمک کند.
همه‌چیز بستگی به ذهن
خود انسان دارد.


سگ سخن جو

 

ترس که ضد تمرکز حواس نیست.
ترس ضمنا معلول است و نه علت.
ترس
امری غریزی است و بد هم نیست.
ترس شیپور هشدار است تا فرد جان گرانبها را داس دارد.
ضمنا
ترس پدیده ای پسیکولوزیکی است و ثانوی است.
ذهن هیچ واره نیست.
ولی همه کاره هم نیست.
خواستن هم توانستن نیست.
پیش شرط توانستن چیست؟

۵۵۸۵

سنگ سخنگو

وقتی انسان آزاد و مستقل است (مثلا استقلال از زندگی پدر و مادر) دیگر نیازی ندارد که به دیگران ثابت کند که خطا میکنند یا نمیکنند.
اریش فروم


سگ سخن جو

 

۱
استقلال
یک مفهوم فلسفی است و جدا شدن از خانواده یکی از انواع بیشمار آن است و امری طبیعی و جبری است که شامل حال نبابات و جانوران نیز می شود.

استقلال و وابستگی در رابطه ای سه عضوی وجود دارد.
استقلال کامل و بدون وابستگی هم وجود ندارد.
مثال:
حسن به لحاظ مالی مستقل از حسین است.
حسن ولی به لحاظ فکری، عاطفی، و غیره می تواند وابسته به حسین باشد.

۲
آزادی و یا اختیار هم مقوله ای فلسفی است.
اختیار در دیالک تیک جبر و اختیار وجود دارد.
جدایی از خانواده که به معنی کسب اختیار نیست.
اختیار و یا آزادی = شناخت جبر و یا ضرورت
هر چه شناخت ما فزونتر باشد
ما هم به همان اندازه مختارتریم و یا ازادتریم.
یعنی
آزادی با آگاهی به جبر (قوانین عینی مربوطه) مشروط می شود.

۳
ثالثا
آزادی و استقلال
باید به انتقاد از همنوع منجر شود و نه به بی اعتنایی به همنوع
کشف خطای همنوع و تصحیحش که بد نیست.
انتقاد مغز پسته عشق است.
سرسخت ترین منتقدین هر کس
مادر و پدر او هستند.
مادر و پدر که بدخواه فرزند خود نیستند

۵۵۸۶

سنگ سخنگو

اسرائیل نه مرز مشترکی با ما دارد و نه منافع کشور ما ایجاب می کند که با آن و یا هرکشور دیگری در منطقه تخاصم داشته باشیم. اسرائیل با ایران دشمن نبود، حکومت اسلامی آنرا به دشمن تبدیل کرده است. این دشمنی از ضرورت ملاحظات ژئوپولیتیک در منطقه و مصالح کشورما ناشی نمی گردد. منشاء آن استفاده ابزاری حاکمیت از آن در دشمنی با مردم خود است.
سرانجام اینکه موجودیت حکومت اسلامی، خطرناک تر از یک بمب هسته ای، سیل، زلزله و طاعون برای کشورما بوده است. کسی که دم از صلح و حقوق بشر و همزیستی ملت ها می زند، باید علیه این دشمن صلح و ناقض حقوق بشر و حکومت تروریست پرور برخیزد و نه به ابزار تبلیغاتی آن تبدیل شود.
محمد آزادگر – هدایت سلطانزاده


سگ سخن جو

 

این موضعگیری سران راه کارگر
هم
جدید و جسارت آمیز است
و
هم
قابل تقدیر.
ولی عاری از ایرادات تئوریکی جدی نیست.
خصومت با دولت خلق یهود (اسرائیل) با ج. ا. آغاز نمی شود.
اسم اولیه سازمان راه کارگر
گروه فلسطین بوده است.
گروهی که قصد پیوستن به واحدهای مقاومت فلسطین را در سر داشته و نتیجتا ترور یهودیان مظلوم جان از مهلکه های فاشیسم به در برده را.
چپ در ایران و حتی جهان به هر دلیل و توجیهی آنتی سیمیتیستی بوده است.
چه بسا فاشیستی بوده است.
میان عبدالناصر و قذافی و گروه های فلسطینی معینی
و
بقایای نازیسم و نئوفاشیسم
همکاری همه جانبه ای صورت گرفته است که کشورهای سوسیالیستی از آن بی خبر نبوده اند
ولی بر ضد آن هم کاری نکرده اند.
برای اینکه دولت بورژوازی یهود
متحد امپریالیسم بوده است.
این ولی به معنی فقدان پرنسیپ مارکسیستی ـ لنینیستی بوده است.
در حالیکه
پرولتاریا
پشت و پناهی جز حقیقت عینی ندارد 

و
حقیقت عینی
پاسدار پیگیری جز پرولتاریا 

ندارد.

۵۵۸۷

سنگ سخنگو

 
ممنون.
در هماندیشی باید حداقل انضباط بخور و نمیری داشت.
ما به عنوان مثال
قبل از ابراز نظر
نظر همنوع مان را ذکر می کنیم.
شما
بسان حزب اللهی ها
به ما انگ می زنید.
ما نظر همنوع مان سروش را تدقیق کرده ایم.
جرمی جز این نداشته ایم.
شما ما را قابل قیاس با شریعتمداری جا می زنید.
حالا هم برای ما تعیین تکلیف میکنید:
چون راجع به حزب توده ابراز نظر کرده ایم
پس باید شریعتمداری و بروجردی و غیره را بشناسیم.
ما ادبیات ج. ا. را بندرت می خوانیم
اصلا قابل خواندن نیستند.
مقوله وطن
مقوله دیگری است که باید مورد بحث قرار گیرد. 


۵۵۸۸

سنگ سخنگو

مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
"سعدی" چو جَورش می بری ، نزدیک او دیگر مرو
ای بی بصر ، من می روم ؟ او می کشد قُلّاب را


سگ سخن جو

 

معنی تحت اللفظی:
ارج و ارزش همدم را من به همان سان می دانم که ماهی افتاده به خاک، قدر آب را می داند.
همدم برای ما = ماء (آب) برای ماهی
سعدی
حالا که حریف بر تو ستم روا می دارد، پس قیدش را بزن و دیگر دنبالش نیفت.
ای نابینا
ماهی که به سوی صیاد نمی رود.
صیاد قلاب را می کشد و می برد.

سعدی مارکس قرون وسطی است.
دیالکتیسینی بی همتا ست.
سعدی دیالک تیک عاشق و معشوق را به شکل دیالک تیک صید و صیاد بسط و تعمیم می دهد.
عاشق
مفعولیت و معلولیت (مفعول وارگی و معلول وارگی) کسب می کند و معشوق علیت و فاعلیت (علت وارگی و فاعل وارگی، سوبژکتیویته)

ولی چنین نیست.
عشق قابل مقایسه با زلزله است.
عاشق و معشوق اصلا کاره ای نیستند.
حافظ می دانست:
دل
خودش
با پای خودش
می رود ز دستش.

بنابرین عشق روندی خودپو ست و نه آگاهانه.
آدم کسی را می بیند و بی اختیار و بی اراده دل از دست می دهد.
به همان سان که زلزله از راه می رسد و همه چیز را درهم می کوبد

۵۵۸۹

سنگ سخنگو

شاهکاری از شیخی از شیراز

عشق در دل ماند و یار از دست رفت
دوستان
دستی (مددی) که کار از دست رفت

ای عجب گر من رسم در (بر) کام دل
کی رسم چون روزگار از دست رفت

بخت و رأی و زور و زر بود ام (مرا بود) دریغ
کاندر این غم هر چهار از دست رفت

عشق و سودا و هوس در سر بماند
صبر و آرام و قرار از دست رفت

گر من از پای اندر آیم گو:
«در آی!»
بهتر از من صد هزار از دست رفت

بیم جان کاین بار خونم می‌خورد
ور نه این دل چند بار از دست رفت

مرکب (اسب) سودا جهانیدن چه سود
چون زمام اختیار از دست رفت

سعدیا با یار عشق آسان بود
عشق باز (بورز) اکنون که یار از دست رفت
پایان


۵۵۹۰

سنگ سخنگو

گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود، بدنبال کسی می گشت که آن را در آورد تا به لک لک رسید و از او درخواست کرد تا او را نجات دهد و در مقابل گرگ مزدی به لک لک بدهد.
لک لک منقارش را داخل دهان گرگ کرد و استخوان را درآورد و طلب پاداش کرد.
گرگ به او گفت همین که سرت را سالم از دهانم بیرون آوردی برات کافی است.
کارلوس_فوئنتس
وقتی به فرد نالایقی خدمت می کنی تنها انتظارت این باشد که گزندی از او نبینی
گاهی اشتباهمان در زندگی این است که به برخی آدم ها جایگاهی می بخشیم که هرگز لیاقت آن را ندارند!


سگ سخن جو

 

 هم ادعای کارلوس قابل بحث است و هم استنتاج نانسی. 

چرا و به چه دلیل؟

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر