۱۴۰۰ فروردین ۳۱, سه‌شنبه

درنگی در شعری از نیما (۱)

مرگ نیما یوشیج 

درنگی

از

میم حجری

 

فکر را پَر بدهید
و نترسید که از سقف عقیده برود بالاتر

فکر باید بپرد
برسد تا سر کوه تردید
و ببیند که میان افق باورها
کفر و ایمان چه به هم نزدیکند.

فکر اگر پَر بکشد
جای این توپ و تفنگ ، اینهمه جنگ
سینه‌ها دشت محبت گردد
دست‌ها مزرع گل‌های قشنگ

فکر اگر پَر بکشد
هیچکس کافر و ننگ و نجس و مشرک نیست
همه پاکیم و رها.

پایان
 

۱

فکر را پَر بدهید
و نترسید که از سقف عقیده برود بالاتر

نیما

در این بند از شعر،

دیالک تیک فرم و محتوا

را

به

شکل دیالک تیک قفس و پرنده بسط و تعمیم می دهد.

بعد از خواننده و شنونده شعرش می خواهد که در قفس را باز کند تا پرنده به پرواز آید.

 

کله آدمی 

بدین طریق

به

مثابه قفسی در می آید که پرنده فکر در آن زندانی است.

در این قفس، دهان آدمی است.

به محض باز کردن دهان، مرغ فکر پر می کشد.

توصیه دیگر نیما

این است که بگذاریم پرنده اندیشه از حد عقیده فراتر بپرد.

نیما

ظاهرا

نمی داند که عقیده هم اندیشه ای بیش نیست.

راستی اندیشه چیست؟

ضمنا

تفاوت اندیشه با عقیده چیست؟

 

۲

فکر را پَر بدهید
و نترسید که از سقف عقیده برود بالاتر

عقیده

به معنی افکار مذهبی است.

در این صورت رابطه عقیده با اندیشه

بسان رابطه جزء با کل، خاص با عام است.

چون عقیده یکی از فرم های بیشمار اندیشه است.

نیما

ظاهرا

نمی داند که منشاء اندیشه چیست؟

 

نیما

احتمالا

خیال می کند که مغز آدمی اندیشه ترشح می کند.

به همان سان که کیسه صفرا، صفرا ترشح می کند.

از نیما چه پنهان

که

مغز

نه

چشمه اندیشه،

بلکه ارگان و یا عضو اندیشیدن است.

به

همان سان که قلب، ارگان پمپاژ خون در رگ های اندام است.

 

فکر و یا اندیشه

از

عالم مادی (واقعی و عینی)

نشئت می گیرد.

مثال:

کسی آب را حرارت می دهد، دمای آن را اندازه می گیرد و متوجه می شود که در ۱۰۰ درجه سانتیگراد می جوشد.

همه این اطلاعات را به مغز می فرستد.

مغز تجربه حاصله را به دانش تجربی ترجمه می کند:

آب

تحت فشار جو

در ۱۰۰ درجه سانتیگراد، می جوشد.

این اندیشه است که به زبان های مختلف تبیین می یابد.

یعنی جمله می شود.

 

۳

فکر را پَر بدهید
و نترسید که از سقف عقیده برود بالاتر

برای فراتر رفتن از حد عقیده،

چه باید کرد؟

 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر