۱۴۰۰ فروردین ۳۰, دوشنبه

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۴۳۸)

فروغ

 میم حجری



۵۵۰۲

سنگ سخنگو

خوداندیشی و خردگرایی خجسته ترین خصیصه بنی ادم است و خصلت و خصیصه بهتری کسی سراغ ندارد.



۵۵۰۳

سنگ سخنگو

آدم ها یک زمانی
در یک جایی
ناخواسته خودشان را جا می گذارند
و می روند..
بکت


سگ سخن جو

 

این سخن ساموئل بکت منطقی به نظر نمی رسد: 

اگر کسی خودش را جا بگذارد، دیگر خودیتی ندارد تا راه بیفتد و برود. 

شاید منظورش دلبستگی کسی به کسی است: 

به قول حافظ رفتن دل از دستش است


۵۵۰۴

سنگ سخنگو

تنها کسی که با من درست رفتار می‌کند خیاطم است که هر بار که مرا می‌بیند، اندازه‌های جدیدم را می‌گیرد؛ بقیه به همان اندازه قبلی چسبیده‌اند و توقع دارند من خودم را با آن‌ها جور کنم.
جرج برنارد شاو


سگ سخن جو

 

جورج در جمله آخر یک نکته خیلی مهم را از قلم انداخته است. او فراموش کرده است که «بقیه» هم بسان خود او دستخوش تغییر بوده اند و همه چیزشان و از آنجمله معیار و متراژ سنجش شان

زیر و رو شده است.

۵۵۰۵

سنگ سخنگو

اختاپوس تنهایی در اقیانوس زندگی میکرد. روزی کوسه ای به او نزدیک میشه و میگه: دوست داری با هم دوست شیم؟
اختاپوس خوشحال میشه که قراره دوستی داشته باشه و میگه باشه.
کوسه میگه اما یه شرط دارم.
اختاپوس میگه: چی؟
کوسه میگه: که یکی از بازوهاتو بدی بخورم.
اختاپوس به بازوهاش نگاه میکنه و
میگه من که بازو زیاد دارم خب ایرادی نداره، یکیش مال تو.
کوسه بازوی اختاپوس رو خورد و دوستی اونها شروع میشه.
اونها خیلی با هم شاد بودن ، با سرعت شنا میکردن و خاطره میساختن با هم.
به هر دوشون خیلی خوش میگذشت و اختاپوس خیلی خوشحال بود.
اما هر وقت که کوسه گرسنه میشد، از اختاپوس میخواست یک بازوی دیگه بهش بده و اختاپوس برای حفظ دوستیشون این کار رو میکرد.
تا اینکه یک شب، دیگه بازویی برای اختاپوس باقی نمونده بود و کوسه بهش گفت من گرسنه ام.
اختاپوس گفت اما بازویی نیست. . .
کوسه گفت حالا همه ی خودتو میخوام. و اختاپوس خورده شد. . .
بعد از اینکه کوسه گرسنگیش رفع شد، یاد خاطراتش با اختاپوس افتاد و دلش تنگ شد.
خیلی خیلی دلش تنگ شد، اون یه دوست واقعی بود.
کوسه غمگین شد و رفت تا یک دوست دیگه پیدا کنه.


سگ سخن جو

 

 این قصه بیشتر شامل حال ماها می شود. 

جانوران بر خلاف ماها خر نیستند.

ضمنا هیچ چیز هیچکس زاید نیست تا ببرد و به دیگری ببخشد.


۵۵۰۶

سنگ سخنگو

 
چرا بعضی از دوستی‌ها صمیمانه‌تر از بیشتر ازدواج هاست؟
ویلیام گلاسر معتقد است پاسخ در تمایل به کنترل کردن ماست.
ما در روابط دوستانه نیازی به کنترل و تغییر دیگری نمی‌بینیم. او را می‌پذیریم و سعی می‌کنیم با عیب و حسن او کنار بیاییم و از بودن در کنارش لذت ببریم.
ولی در زندگی مشترک اغلب زوج‌ها به‌شدت تمایل به کنترل و تغییر دیگری دارند تا با خواسته‌ها و ایده‌آل‌هایشان نزدیکتر شود. غافل از اینکه ما قادر به کنترل و تغییر دیگران نیستیم.
همین تلاش دائمی برای کنترل و تغییر دیگری باعث میشود ما نتوانیم حقیقتا از بودن در کنار یکدیگر لذت ببریم.
روزی که متوجه بشویم این موضوع از توان ما خارج است و دست از کنترل دیگری برداریم، صمیمت به رابطه ما برمیگردد

 
سگ سخن جو

 

 
ازدواج = وحدت اضداد. 

این بدان معنی است که در رابطه زناشویی جنگ زن و شوهر ادامه می یابد. 

در آشنایی ها (دوست معنی دیگری دارد) تضادها ماستمالی می شوند تا آشنایی ادامه یابد. 

دوست حکم کیمیا دارد. 

دوست را باید میان خیل دشمن جست. 

محمد زهری

۵۵۰۷

سنگ سخنگو

گر دعاهای تو می سازد مجاب
با دعایی گندم خود را بساب.
مولانا


۵۵۰۸

سنگ سخنگو

لذت همیشه در دیالک تیک ریاضت و لذت وجود دارد. 

هر لذت بدون ریاضت فاقد اصالت است. 

سعدی هم می دانست: 

نا برده رنج گنج میسر نمی شود. 

مزد ان گرفت جان برادر که کار کرد.

۵۵۰۹

سنگ سخنگو

من فکر می‌کنم موقعیت‌هایی در زندگی پیش می‌آید که انسان باید سکان کشتی خود را به دست جریان سرنوشت بسپارد، درست مثل اینکه قدرت مقابله در برابر امواج آن را ندارد .
در این صورت ممکن است خیلی زود متوجه شود که جریان آب رودخانه، به نفع او بوده است. این موقعیت را تنها خود او درک می‌کند. ممکن است شخص دیگری صحنه را ببیند و فکر کند که کشتی در حال غرق شدن است، غافل از اینکه هرگز آن کشتی چنین ناخدای استوار و محکمی نداشته است.
ژوزه ساراماگو


سگ سخن جو

 

منظور «سارا» مگو از سرنوشت چیست؟ 

بازنشسته های کشور ما به عنوان مثال نان برای خوردن ندارند.

 چه کنند؟ 

این سرنوشت ناخداتر از ناخدا کجا ست تا سکان قایق زندگی بخور و نمیر خود را به دستش بسپارند و رستگار شوند؟


۵۵۱۰

سنگ سخنگو

نه با کسی بحث کن، نه از کسی انتقاد کن.
هر کی هر چی گفت، بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن.
آدمها عقیده ات را که می پرسند، نظرت را نمی خواهند.
می خواهند با عقیده ی خودشان موافقت کنی. بحث کردن با آدمها، بی فایده است


سگ سخن جو

 

بحث با همنوع فقط موجب درد سر نمی شود.
 این فقط یک روی مدال قضیه است.
روی دیگر مدال قضیه

 توسعه و تکامل فکری خود و همنوعان خود و جامعه است.
 به قول برشت:
 اگر گاوها و گوسفندها با هم بحث می کردند،
کشتارگاه ها تعطیل می شدند.

جای خالی بحث و هماندیشی را هفت تیرکشی و همدیگر کشی می گیرد.
 ما آزموده ایم در این بازه بخت خویش و به این روز افتاده ایم


۵۵۱۱

سنگ سخنگو

تا که عشقت
مطربی آغاز کرد
گاه چنگم گاه
تارم روز و شب


سگ سخن جو

 

آره. 

یکی از فواید انگشت شمارعشق بی نیازی سوبژکتیو (ذهنی) عاشق از همه کس و همه چیز است. این یک سوی مدال عشق است. سوی دیگر مدال عشق، نیاز پایان ناپذیر او و وابستگی بی اراده او به معشوق است. این وابستگی به ذلت عاشق منجر می شود. به بیچارگی او می انجامد.

۵۵۱۲

سنگ سخنگو

از بی ادبی کسی به جایی نرسید
حقاَ که ادب وظیفه مردان است


سگ سخن جو

 

ادب وظیفه نیست. 

ضمنا زن و مرد هم نمی شناسد. 

ادب از عناصر اخلاقی فئودالی است. 

ادب بیشتر وظیفه و تکلیف زنان ستمدیده جامعه است. 

مردان نیازی به ادب ندارند. 

ادب فئودالی به تظاهر و تزویر و تئاتر و ریا سرشته است.
 

۵۵۱۳

سنگ سخنگو

اگر صحنه اي را كه در آن هستيد دوست نداريد،
اگر شاد نيستيد، اگر تنها هستيد،
اگر وقوع حوادث را احساس نمي كنيد،
صحنه را ترك كنيد، پردهٔ جديدي بكشيد...
اطراف خود را با بازيگران جديدي پر كنيد،
نمايشنامهٔ جديدي بنويسيد.
اگر نمايشنامهٔ شما خوب نيست،
از صحنه خارج شويد و نمايشنامهٔ ديگري بنويسيد.
ميليونها نمايشنامه در دنيا وجود دارد،
به تعداد آدمهايي كه در آن زندگي مي كنند.
"لئو بوسكاليا"


سگ سخن جو

 

آدم ها در صحنه زندگی در دیالک تیکی از جبر و اختیار حضور دارند

و در این دیالک تیک

 نقش تعیین کننده از آن جبر است.
میزان آزادی و یا اختیار بنی ادم به اندازه شناخت او از جبر است.
موجودات مجبور به تحمل جبر و مجبور به حضور در صحنه اند.
مثال:
هر موجودی مجبور به تهیه و تولید مواد حیاتی است.
اگر  نخورد و ننوشد و نپوشد و مسکن نداشته باشد، می میرد.
 به همین دلیل باید بکارد، بدرود، ببافد، بدوزد و بکوشد.
 

نا برده رنج گنج میسر نمی شود.
مزد ان گرفت، جان برادر، که کار کرد.

 
کار اما چه بسا مشقت بار و ذلت بار است.
نمی توان به او اندرز ترک کارخانه داد.
مگر اینکه شرایط بهتری پدید آید.
صاحب اختیار صاحب کارخانه است و نه کارگر.

۵۵۱۴

سنگ سخنگو

عشق نوعی میلاد است. اگر «پس از عشق» همان انسانی باشیم که «پیش از عشق» بودیم، به این معناست که به قدر کافی دوست نداشته‌ایم. اگر کسی را دوست داشته باشی، با معناترین کاری که می‌توانی به خاطر او انجام بدهی، تغییر کردن است! باید چندان تغییر کنی که تو از تو بودن به در آیی.
الیف شافاک


سگ سخن جو

 

آره. الیف جان. 

اندرز دادن آسان است. 

عشق مثل زلزله است. 

بی اراده و بی اجازه دلت از دست می رود و کلافه می شوی.

 ادم می تواند عاشق هر کس و هر چیزی شود. 

خیلی ها عاشق ماشین می شوند. 

خیلی ها عاشق جلاد خود می شوند. 

بنا بر توصیه الیف باید ماشین شوند و یا جلاد گردند.

۵۵۱۵

سنگ سخنگو

بچه که بودم یه داستان انگلیسی خوندم این‌جوری بود:
یه روز  مورچه‌ای تو جنگل داشت قدم می‌زد که یهو بارون گرفت، مورچه هرجا می‌رفت بارون خیسش می‌کرد تا یهو یه  قارچ رو دید و زیرش پناه گرفت. مورچه هر حیوونی اون نزدیک بود رو دعوت می‌کرد که زیر قارچ بیاد تا خیس نشه. تا اینکه زیر قارچ پر شد!
اما قارچ شروع کرد به بزرگ شدن. هرچی مورچه بیشتر دعوت می‌کرد قارچ بزرگتر می‌شد. تهش هم بارون قطع شد و همه خوشحال و خندان رفتن خونه‌هاشون.
امشب یادش افتادم و فهمیدم چقدر قشنگ مفهموم برکت رو به بچه‌ها یاد دادن! این بچه بزرگ هم که شد یادش می‌مونه قارچها به اندازه‌ی محبت اون بزرگ میشن.
مجید میرزایی


سگ سخن جو

 

از این داستان می توان درس همبستگی با همنوع را گرفت.

قارچ از مواد نباتی و جانوری و غیره تغذیه و رشد می کند و نه از حشرات جمع آمده در زیرش. 

مثلا از چوب خشک درختان و غیره

۵۵۱۶

سنگ سخنگو

هرقدر، انسان شریف‌تر و نجیب‌تر و حساس‌تر باشد ،
از جنایت دیگران بیشتر رنج می‌برد و این دو علت دارد:
یکی این که خود را مستحق خیانت نمی‌بیند،
و دیگر این که منتظر نیست که سایرین با او عملی کنند
که خود او با سایرین نکرده است.
سه تفنگدار ⁩
الکساندر دوما ⁩


سگ سخن جو

 

 دلیل رنج بردن از آزار همنوع، این است که انسان موجودی اجتماعی است.
 به قول سعدی،
 بنی ادم اعضای یکدیگرند.
 یعنی رابطه ارگانیک و عضوی با همدیگر دارند.
مشخصه رابطه ارگانیک همین است:
 زدن سوزنی به نوک انگشتی همان و به درد آمدن همه اعضای اندام همان.
به همین دلیل حتی شکنجه گران رنج می برند و روانی می شوند.
چو عضوی به درد آورد روزگار 

دگر عضوها را نماند قرار

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر