محمد زهری
درنگی
از
شین میم شین
آزار تنهایی
نفس را می فشارد لحظه های حسرت و افسوس
که با آن یاد آرام و قراری دلنشین باشد
نوازش های دستی نازنین باشد
میان حلقۀ چشمان من، برق نگین باشد
چه آزاری ست در این لحظه ها و یادها، بیگانه بودن با شکیبایی
چه آزاری ست تنهایی
معنی تحت اللفظی:
لحظات حسرت و تأسف خوردن به یادهای زیر، تنفس را بر آدم حرام می کند:
یادی که با آن
آرامشی داشته باشی
دست نازنینی را لمس کنی
و
سرشکی در چشمانت برق بزند.
بی صبری در رابطه با این لحظات و یادها آزارنده است
تنهایی آزارنده است.
شاعر
حلال مشکلات شخصی را در بیگانه می جوید و نه در خویشتن خویش.
دلیل این ذلت، عادت است.
عادت ذلت بی دلیلی است.
بشر از تنهایی آزار می بیند، برای اینکه بدون این و آن، برنامه ندارد و برنامه ریزی نداند.
مرتاضان طراز نوین،
محتاجان بی بدیل به تنهایی اند و نه آزردگان از تنهایی.
تنهایی
نعمت بسیار بزرگی است،
اگر کسی بتواند خود را از شر عادت به این و آن و از دلبستگی به یادهای بی محتوا آزاد سازد.
هر کس برای خودش، کافی است.
بشر چه کم از گنجشک دارد که برای خودش کافی است.
گنجشک
به تنهایی
لانه می یابد.
لانه می سازد.
دانه می چیند.
خود را شستشو می دهد.
نظافت می کند.
خودش خودش را گرم می کند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر