۱۳۹۶ مرداد ۲۰, جمعه

قابل شناخت بودن جهان (۲)

پروفسور دکتر گونتر کروبر
پروفسور دکتر هلموت میلکه

برگردان
شین میم شین

۱
شناخت از دیدگاه ماتریالیسم دیالک تیکی

·      شناخت برای ماتریالیسم دیالک تیکی با تصویرسازی مستقیم و یا غیرمستقیم از واقعیت عینی بر احکام حقیقی یکسان است.

·      (مثال: آدم به تجربه می بیند که آب تحت فشار جو در ۱۰۰ درجه سانتیگراد به جوش می آید.
·      بعد همین واقعیت امر را در قالب حکمی (جمله ای) می ریزد. (مستقیم)
·      همین واقعیت امر را می تواند از همنوعی بشنود و بعد در حکم فوق الذکر تصویرسازی کند. (غیرمستقیم)
·      مترجم)

۲
شناخت از دید افلاطون

·      شناخت اما برای افلاطون ـ برعکس ـ عبارت است از روند یاد آوری.

·      بنظر افلاطون، روح انسان وطن آغازین خود در عرصه ایده ها را دو باره به یاد می آورد و در چیزهای محیط زیست خود ایده هائی را باز می شناسد که بنیان این چیزها بوده اند (یادآوری).

۳
شناخت از دیدگاه تومیسم

۱
·      برای نمایندگان تومیسم دو نوع شناخت وجود دارد:

الف
·      شناخت حسی
ب
·       شناخت عقلی.

۲
·      بنیان شناخت عقلی از دیدگاه تومیسم عبارت است از سهیم بودن انسان در «انوار الهی».

۳
·      انسان به این دلیل است که می تواند به ماهیت چیزها پی ببرد، یعنی در چیزها، افکاری را بیابد که خدا در نظام جهان نهاده است.

۴
·      تومیسم علاوه بر ایندو، به شناخت از طریق وحی ـ آن سان که در انجیل و کتب مقدس دیگر آمده است ـ نیز باور دارد.

۴
شناخت از دید هگل

·      شناخت به نظر هگل  ـ در تحلیل نهائی ـ عبارت است از بازگشت «ایده مطلق» به خویشتن خویش.

·      این بازگشت که خود را در روند توسعه روحی مجموعه بشریت نمودار می سازد، یک روند روحی صرف است و کلیه چیزهای مادی و بویژه، روندهای تولید مادی بشریت، برخلاف آن، خصلت تصادفی دارند.

۵
شناخت از دیدگاه نئوپوزیتیویسم

۱
·      سرانجام نوبت به نمایندگان نئوپوزیتیویسم می رسد که وجود ماهیت چیزها را انکار می کنند.

۲
·      برای نئوپوزیتیویست ها مسئله حل مدام تضاد میان ظاهر چیزها (که ما بوسیله حواس خود در می یابیم) و ماهیت آنها اصلا مطرح نیست.

۳
·      شناخت فقط آن است که اعضای حسی ما عرضه می کنند و شناخت دیگری وجود ندارد.

۴
·      وجه مشترک همه این نظریات را می توان به شرح زیر خلاصه کرد:

الف
·      این نظریات یا حاوی عناصر عمدتا مبتنی بر گمانورزی و عرفانی اند
·      (یادآوری افلاطونی، وحی الهی)

ب
·      یا اینکه گشتاوری از روند واقعی توسعه شناخت بشری را عمده و مطلق می کنند
·      (خرد هگلی، تقلیل نئوپوزیتیویستی شناخت تا درجه ادراکات حسی)

۵
·      هیچکدام از این نظریات نتوانسته مفهومی از شناخت ارائه دهد که برای علوم منفرد، برای تولید اجتماعی، برای پراتیک اجتماعی عام انسانی ثمربخش و ارزشمند باشد.

۶
·      فلاسفه یاد شده فقط هاله ای از خوش بینی معرفتی ـ نظری  پدید آورده اند که بر تصورات باطل از ماهیت واقعیت عینی و ماهیت شناخت استوار است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر