میرزا علی معجز
(1252 ـ 1313)
(1873 ـ 1934)
رسول پیگیر هومانیسم، رنسانس و روشنگری
ویرایش، ترجمه و تحلیل از
میمحا نجار
عاشق
پریشان
·
سؤال این بود که ایراد مضمونی این
ابیات این شعر عاشقانه معجز در رابطه با زنان چیست؟
·
برای پیدا کردن پاسخ به این پرسش
به ابیات فوق الذکر نظر می اندازیم:
همیشه
فکری بودور عاشق پریشانین
او
گُزلریندن ئوپیدی، اولیدی قوربانین
قاپونی باغلاما، ای باغبان حسن جمال
مرخص
ائله منی، بیر گوروم گلستانین
خلوص نیتیله، گلمیشم تماشایه
ائشیتمیشم
گول آچیب ـ تازه ـ ناری بستانین
نه نار درمگه گلدیم نه گول، بو گولشنده
نه
دور زیانی سنه، خشکه بیر تماشانین
نظاره نقص یتیرمز، گولین لطافتینه
داها
گُزللُشی، بارین سیلنده، هیوانین
·
در این ابیات این شعر، سخن ـ قبل
از همه ـ از عاشق است.
·
سخن از فکر و ذکر و خواهش و آرزو و
نیاز عاشق و یا مرد است.
·
کنشگر اصلی، عاشق است و معشوق
واکنشگر است.
·
عاشق عمل می کند و معشوق نسبت به
عمل او عکس العمل از خود نشان می دهد:
·
در گلشن رویش را به روی عاشق می
بندد.
·
ظاهرا در جامعه فئودالی قاعده بر
این است.
·
میان زنان و مردان، تقسیم فونکسیون
ها و نقش ها در بین است.
1
·
سؤال اکنون این است که اگر یکی ازد
و ثطب دیالک تیک زن و مرد، آداب و عادات جامعه فئودالی را برسمیت نشناسد، یعنی ـ
در تحلیل نهائی ـ به ساز این دیالک تیک سوبژکتیویته مرد و اوبژکتیویته زن نرقصد،
چه می شود؟
·
اگر مرد نیاز خود را بر زبان نراند
و التماس به برآوردن آن نیاز نکند، زن چه خواهد کرد؟
2
·
زن احتمالا در این صورت کلافه
خواهد شد.
·
به عبارت دیگر، خلع سلاح خواهد شد.
·
یعنی تسلیحات ناز و راز زن، برائی
خود را از دست خواهند داد.
·
این سؤال را به طرز دیگری هم می
توان طرح کرد:
·
اگر زن آداب و عادات فئودالی را
زیر علامت سؤال برده باشد و دور انداخته باشد، یعنی تسلیحات راز و ناز خود را دور
انداخته باشد و نیاز خود را بر زبان رانده باشد، مرد چه خواهد کرد؟
·
به عبارت دیگر، اگر زن کسب
سوبژکتیویته کرده باشد و تن به اوبژکتیویته نداده باشد، مرد چه خواهد کرد؟
3
·
در این صورت، به احتمال قوی، مرد
کلافه خواهد شد.
·
سؤال این است که واکنش سوسیولوژیکی
و پسیکولوژیکی (جامعه شناسی و روانشناسی) مرد
جماعت به این رفتار ضد فئودالی زن، به این رفتار ایمانسیپاتیو (مبتنی بر رهایش) زن
چه خواهد بود؟
4
·
برای دادن پاسخ به این پرسش باید
به واکنش جامعه فئودالی نسبت به فروغ فرخزاد توجه کرد.
·
احتمالا در چنین چارچوبی می توان
به درک ماتریالیستی ـ دیالک تیکی سرخگل بی همتای زود از دست رفته جامعه فئودالی
نایل آمد.
·
فروغ به احتمال قوی، حاضر به قبول
فونکسیون از قبل تعیین شده برای نیمه دیگر جامعه نبوده است.
·
فروغ از اوبژکتیویته زن نفرت داشته
است.
·
فروغ اما خواهان سوبژکتیویته
فئودالی هم نبوده است.
·
فروغ خواهان برابری میان دو نیمه
جامعه بوده است.
·
فروغ در خیلی از اشعار واپسینش این
مسئله را تماتیزه کرده است (موضوعیت بخشیده است):
5
من
از عناصر چهار گانه، اطاعت می کنم
و
کار تدوین نظامنامه ی قلبم
کار
حکومت محلی کوران (مثلا سنت و مذهب و اخلاق فئودالی) نیست
مرا
به زوزه ی دراز توحش
در
عضو جنسی حیوان چه کار
مرا
به حرکت حقیر کرم در خلا گوشتی چه کار
مرا
تبار خونی گل ها به زیستن متعهد کرده است
تبار
خونی گل ها می دانید؟
·
می توان گفت که فروغ حاضر به بسط و
تعمیم دیالک تیک زن و مرد به شکل دیالک تیک نیاز و راز و ناز (محمد زهری) نبوده
است.
·
این به معنی عدم تمکین فروغ به
سوبژکتیویته سنتی مرد و اوبژکتیویته سنتی زن بوده است.
·
بحران، درست در همین جا ست:
·
دیالک تیک فئودالی از هزاران سال
قبل تعیین شده ی زن و مرد برای افکار عمومی جامعه فئودالی یکی از مقدسات است.
·
در سنن اجتماعی، نیروی مخرب عظیمی
کمین کرده است.
·
این همان نیروی مخربی است که اجامر
جماران از آن سود وافر جسته اند و می جویند.
·
واکنش جامعه فئودالی به عصیان فروغ
معلوم است:
·
بسیج همه نیروهای سیاه ارتجاعی ـ
اخلاقی ـ سنتی ـ فئودالی و تهمت زدن به گل
سرخ بی همتائی که در مرداب جامعه عقب مانده روییده است.
6
همیشه
فکری بودور عاشق پریشانین
او
گُزلریندن ئوپیدی، اولیدی قوربانین
·
معجز در این بیت دیالک تیک سوبژکت
ـ اوبژکت را به شکل دیالک تیک بوسنده و بوسیده شونده بسط و تعمیم می دهد
·
این ـ در تحلیل نهائی ـ به معنی
سوبژکتیویته ی عاشق و اوبژکتیویته ی معشوق است.
·
روانشناسی مرد جماعت در
جامعه فئودالی ایران همین است:
·
مرد اهل نیاز است.
·
مرد نیازمند و آرزو مند است.
·
مرد نیاز مند و آرزو مند ناطق است.
·
یعنی نیاز و آرزویش را بی هراس از
هست و نیست بر زبان می راند.
7
·
شاید دلیل سرشتگی عشق به رسوائی در
همین سوبژکتیویته باشد:
رسوای زمانه منم
·
چون مرد، نیاز خود را برملا می
سازد و برای برآورده شدن آن، التماس می کند، پس خطر می کند.
·
برای اینکه امکان آن هم هست که
معشوق برای آرزو و اشتیاق و التماس و نیاز او تره خرد نکند و آبرویش پیش این و آن
برود.
·
می توان گفت که ما با دیالک تیک
نیازمندی ـ سوبژکتیویته سر و کار داریم.
·
مرد جماعت (عاشق) از سوئی محتاج زن
جماعت است و از سوی دیگر سوبژکت بلامنازع میدان عشق کذائی است.
8
·
زن بر خلاف مرد، دیالک تیک ناز
مندی و رازمندی ـ اوبژکتیویته است.
·
این بدان معنی است که انگار تقسیم
طبیعی ـ اجتماعی کار در تحلیل نهائی به نفع جنس مرد در بین است:
الف
·
از سوئی جنس مرد سوبژکت می ماند و
جنس زن اوبژکت و از سوی دیگر جنس مرد نیازمند می ماند و جنس زن نازمند و راز مند.
ب
·
دلیل سنگینی کفه ترازو به نفع جنس
مرد این است که زن نمی تواند برای مدت درازی راز خود را و در نتیجه سرمایه ی زنانه
خود را، یعنی ناز خود را حفظ کند.
·
می توان گفت که «سوبژکتیویته» ی زن
هاله ای از سوبژکتیویته است.
·
سوبژکتیویته ی سراب واره است.
9
همیشه
فکری بودور عاشق پریشانین
او
گُزلریندن ئوپیدی، اولیدی قوربانین
·
در این میان اما رئالیته خدشه بر
می دارد.
·
چون زن که از سنگ نیست تا بی نیاز
باشد.
·
پنهان کردن و بر زبان نراندن نیاز
ـ به هر دلیلی هم که باشد ـ به معنی بی
نیازی زن نیست.
·
ایراد اشعار عاشقانه ی جامعه
فئودالی همین جا ست:
·
زن در اشعار حتی شعرای مترقی جامعه
فئودالی سلب آدمیت می شود.
·
بدین طریق ـ خواه و ناخواه ـ برابری زن و مرد فراموش می شود.
·
برای اینکه در این اشعار نیازمندی
و آرزو مندی زن فراموش می شود.
10
همیشه
فکری بودور عاشق پریشانین
او
گُزلریندن ئوپیدی، اولیدی قوربانین
·
اکنون که جامعه وارد
فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی سرمایه داری شده و چهار نعل در آن پیش می تازد، دیالک
تیک زن و مرد و بسط و تعمیم سنتی آن به شکل دیالک تیک نیاز و راز و ناز به چه روز
افتاده است؟
ویرایش:
پاسخحذف1
· سؤال اکنون این است که اگر یکی از دو قطب دیالک تیک زن و مر