۱۳۹۵ آذر ۲, سه‌شنبه

سیری در شعری از فروغ فرخزاد (24)

  
ایمان بیاوریم به آغاز فصل  سرد
ایمان بیارویم.
1352
 فروغ فرخزاد
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
ویرایش و تحلیل از
شین میم شین

و
من به جفت گیری گل ها می اندیشم
در آستانه ی فصلی سرد
در محفل عزای آینه ها
و اجتماع سوگوار تجربه های پریده رنگ
و این غروب بارور شده از دانش سکوت

·        راوی و یا شاعر در راه رفتن به جفتگیری با همنوع مورد نظر به جفتگیری گل ها می اندیشد.
·        این بدان معنی است که او خود را جزئی از طبیعت می داند و جفتگیری خود را امری طبیعی تصور و تصویر می کند.

·        نو اندیشی فروغ در جامعه فئودالی ـ مذهبی از همین تصور و تصویر آشکار می گردد.
·        این چیزی جز شکست تابوها نیست.
·        این چیزی جز طبیعی استنباط کردن چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای طبیعی نیست.

·        آنچه که ساده و پیش پا افتاده نمودار می گردد، نه ساده است و نه پیش پا افتاده.
·        این نشانه خوداندیشی فروغ و خودمختاری فکری و بینشی او ست.

1
و
من به جفت گیری گل ها می اندیشم
در آستانه ی فصلی سرد

·        گل ها اما نه در آستانه فصل سرد، بلکه در گرماگرم بهار و یا تابستان جفتگیری می کنند.

·        در این بند شعر فروغ، روانشناسی دختران جامعه فئودالی ـ مذهبی تبیین می یابد.

·        جفتگیری راوی، اولین جفتگیری او ست.
·        به همین دلیل دلش از دلهره لبریز است و خود را در آستانه فصلی سرد احساس می کند.

2
و
من به جفت گیری گل ها می اندیشم
در آستانه ی فصلی سرد


·        آغاز هر کاری همیشه دشوار است.
·        اولین تجربه همیشه سخت و سنگین است.

·        دلیلش این است که هر کاری باید از کله بگذرد. (انگلس)  
·        راوی اما هنوز جفتگیری با همنوع را تجربه نکرده است.
·        به همین دلیل نمی تواند آن را از کله بگذراند.

·        دلهره و نگرانی هر بی تجربه و ناشی در هر زمینه به همین دلیل است.
·        قداما همین دیالک تیک کار را در ضرب المثل زیر تقطیر کرده اند:  

کار نیکو کردن
از پر کردن است.

·        بدون تمرین مکرر کاری نمی توان آن کار را به نحو احسن انجام داد.
·        نجار قبل از ساختن پنجره، مدل فکری آن را در ذهنش می سازد و بعد همان مدل فکری را مادیت و شیئیت می بخشد.

·        راوی این شعر اما مدل فکری برای جفتگیری با همنوع در اختیار ندارد.
·        به همین دلیل وجودش از فرط نگرانی و هراس یخ زده است.  

3
و
من به جفت گیری گل ها می اندیشم
در آستانه ی فصلی سرد
در محفل عزای آینه ها


·        اکنون صحت حدس ما تأیید می شود:
·        راوی شعر، غمگین به تمام معنی است:
·        عزا گرفته است.
·        اما نه عزای معمولی، بلکه عزائی به توان چند.
·        راوی چهره اندوهگین خود را در آیینه می بیند.
·        اما نه در آیینه واحدی، بلکه در محفلی از آیینه ها.

·        این بدان معنی است که چهره اندوهگین او همزمان در آیینه های متعدد منعکس می شود و تکثیر می شود.

·        این تخیل و تصور و تصویر فروغ بی نظیر و خارق العاده است.

·        فروغ شاعر به تمام معنی است.

4
و
من به جفت گیری گل ها می اندیشم
در آستانه ی فصلی سرد
در محفل عزای آینه ها
و اجتماع سوگوار تجربه های پریده رنگ


·        راوی ضمنا تجارب سطحی و کمرنگ در زمینه جفتگیری را از پرده سینمای خاطر خود می گذراند.
·        تجسم تجارب پریده رنگ، خود تلاش نیمبندی برای تشکیل مدل فکری لازم جهت جفتگیری است.
·        تجارب پریده رنگ راوی اما سوگوارند و نه شادمان.

·        دلیل این عزا و سوگ تلخی تجارب پریده رنگ است.
·        این سوگواری و رنگپریدگی تجارب، ناشی از سرکوب نیاز جنسی اند.

·        مسئله مربوط به بکارت دختران در جامعه فئودالی ـ مذهبی، روان آنها را تحت تأثیر منفی عظیمی قرار می دهد.
·        مسئله مربوط به بکارت روند عشق بازی با همنوع را کوفت شان می کند.
·        به همین دلیل «اجتماع تجارب پریده رنگ، نه شادمان، بلکه سوگوار است.»  

5
و
من به جفت گیری گل ها می اندیشم
در آستانه ی فصلی سرد
در محفل عزای آینه ها
و اجتماع سوگوار تجربه های پریده رنگ
و این غروب بارور شده از دانش سکوت

·        سکوت در مسیر جفتگیری امری پسیکولوژیکی و طبیعی است.
·        تصمیم به جفتگیری ضمنا پایان وراجی های تدارکی است.
·        تصمیم به جفتگیری سرشار از سکوت است.
·        این سکوت غم آلود احتمالا واکنش طبیعی ارگانیسم است.

·        سؤال این است که چرا فروغ از مفهوم «دانش سکوت» بهره برمی گیرد؟

6
و
من به جفت گیری گل ها می اندیشم
در آستانه ی فصلی سرد
در محفل عزای آینه ها
و اجتماع سوگوار تجربه های پریده رنگ
و این غروب بارور شده از دانش سکوت

·        غروب نه از سکوت، بلکه از دانش سکوت بارور شده است.
·        غروب احتمالا در این بند شعر آبستن دانش سکوت است.
·        راوی ظاهرا سکوت خود را به غروب بسط و تعمیم می دهد.

·        این کرد و کار نیز کرد و کاری پسیکولوژیکی است:
·        کسی که شاد است، همه چیزها و پدیده های پیرامون خود را در جشن و سرور تصور می کند.
·        راوی هم که ساکت است، غروب را بارور از دانش سکوت تصور می کند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر