۱۴۰۰ خرداد ۱, شنبه

استالینیسم (۸)

استالین؛ آخرین کتابخوان آزاد شوروی
 
ورنر هوفمن
(۱۹۲۲ ـ ۱۹۶۹)

برگردان
میم حجری
 
پیشکشی به رنج برندگان و اندیشندگان

 

۶

·    نتیجه حاصل از این قضایا را می توان به شرح زیر خلاصه کرد:

 

نتیجه اول

 

۱

·     انتقاد علمی استالینیسم فقط می توانست «ایماننت» باشد:

·    (یعنی نمی بایستی از چارچوب تجربی معینی پا فراتر گذارد. مترجم)

 

۲

·    انتقاد علمی استالینیسم، تئوری مارکسیستی «دیکتاتوری پرولتاریا» را مبداء حرکت خویش در بحث قرار می داد.

 

۳

·    یعنی نیات، آماج ها و انتظاراتی را مبداء حرکت خود در بحث قرار می داد، که برای تحول جامعه بر پرچم خود نگاشته بود.

 

۴

·    اگر واقعیت جامعه شوروی با انتظارات کلاسیک های مارکسیستی ناسازگار به نظر می رسید، استالینیسم علت آن را نه فقط در واقعیت جامعه، بلکه علاوه بر آن در انتظارات کلاسیک های مارکسیسم می دانست.

 

نتیجه دوم

 

 ۱

·    یکسان قلمداد کردن عمل سردمداران با «مارکسیسم ـ لنینیسم» و فقدان تئوری خاصی بنام استالینیسم از سوئی، کار دشمنان سوسیالیسم را آسانتر می کرد:

·    آنها به جای بحث در باره سوسیالیسم، میان سوسیالیسم و استالینیسم علامت تساوی می گذاشتند.

 

۲

·    یکسان قلمداد کردن عمل سردمداران با «مارکسیسم ـ لنینیسم» و فقدان تئوری خاصی بنام استالینیسم ـ اما ـ از سوی دیگر، طرفداران سوسیالیسم را در عرصه انتقاد مفلوج می ساخت:

·    آنها نگران این مسئله بودند که نکند که انتقاد اصولی از پراتیک، به انتقاد از اصول منجر شود:

·    (و بدین طریق اصول مارکسیسم ـ لنینیسم زیر علامت سؤال قرار گیرند. مترجم)

 

۳

·    این نگرانی و هراس یکی از مشکلاتی بوده، که مانع غلبه بر استالینیسم هم به مثابه یک پدیده اجتماعی و هم به مثابه یک مسئله عام شده است.

  

نتیجه سوم

 

۱

·    برای تعیین شاخص عام دیگر استالینیسم می توان گفت:

·    استالینیسم، هرچه کمتر در مناسبات حاکمیت اجتماعی شالوده داشت و هرچه کمتر از داشتن تئوری خاص خود بهره مند بود، نظام حکومتی (قدرت) تشکیل یافته در حیات اجتماعی، به همان اندازه بیشتر، در جامعه به مثابه کل (البته با درجات مختلف) به رسمیت شناخته می شد.

 

۲

·    این امر سبب می شود، که استالینیسم به مثابه سیستمی تلقی شود که از قدرت حد اعلای استفاده را کرده است.

 

۳

·    از این رو ست که انتقاد از استالینیسم نمی تواند ـ آن سان که در کشورهای مربوطه صورت گرفته ـ شرمگینانه به «کیش شخصیت» محدود شود.

 

    (کیش شخصیت عبارت است از مبالغه شدید در نقش رهبری شخصیت منفردی در سیاست، جامعه و یا تاریخ. مترجم)

 

۴

·    انتقاد از استالینیسم باید شرایط اجتماعی ئی را در نظر گیرد، که موجب پیدایش «کیش شخصیت» شده، باعث توسعه و شکوفائی آن گشته و سرانجام ـ ظاهرا ـ امکان دوام و بقای آن را فراهم آورده است.

 

۵

·    انتقاد از استالینیسم، علاوه بر این، باید به این پرسش پاسخ گوید، که کدام پدیده های دیگر، در پیوند با «کیش شخصیت» قرار داشته اند.

 

۶

·    زیرا «کیش شخصیت» فقط منحصر و مختص به رئیس دولت و یا رهبر حزب دولتی نبوده (بلکه در تمام شئون جامعه رواج داشته است. مترجم)   

 

۷

·    انتقادی که هراسزده به «کیش شخصیت» قناعت می ورزد، نمی تواند به اصل مارکسیستی مورد ادعای خود، مبنی بر در نظر گرفتن همه جانبه پدیده های اجتماعی وفادار بماند.

 

۸

·    چنین برخوردی از منجلاب اراده گرائی (ولونتاریسم) سوبژکتیویستی سر در می آورد، که فساد تمامت دوره ای را به گردن شخص منفردی می اندازد و همه کاسه کوزه ها را بر سر او می شکند.

 

۹

·    این شیوه برخورد به قضایا از سوئی به معنی «تاریخساز» (به معنی منفی کلمه) قلمداد کردن شخصیت ها ست.

 

    (چنین برخوردی از سوئی، دیالک تیک شخصیت و توده را وارونه می سازد، یعنی به غلط، نقش تعیین کننده را از آن شخصیت می داند و از سوی دیگر، دیالک تیک جبر و اختیار (دیالک تیک ضرورت و آزادی) را وارونه می سازد و نقش تعیین کننده را از آن اختیار (آزادی) می داند و به انکار جبر (ضرورت) می پردازد. مترجم)

  

   (سوبژکتیویسم طرز تفکری است که بنا بر آن، می توان حوادث اجتماعی را به طور سوبژکتیو و دلبخواهی به وجود آورد.

   مشخصه کلی سوبژکتیویسم، عبارت است از مبالغه اراده گرایانه در نقش سوبژکت. 

   سوبژکتیویسم مشخصه ماهوی اغلب تئوری های اجتماعی ایدئالیستی است.

   مثلا جامعه شناسی ایدئالیستی، که روندها و ساختارهای اجتماعی را در تحلیل نهائی، ناشی از حوایج غریزی، نقش نخبگان، نقش شخصیت ها، اهمیت ایده ها، ایدئال ها واصول اخلاقی، ارزش های ایدئولوژیکی ـ هنجاری می داند.

    سوبژکتیویسم در سیاست، خود را در نظریات و یا اقداماتی نشان می دهد، که عمدتا از آرزوها و توهمات معینی سرچشمه می گیرند و اوضاع و احوال واقعی را یا اصلا در نظر نمی گیرند و یا به طور سرسری در نظر می گیرند. مترجم)

 

۱۰

·    استالینیسم به مثابه یک پدیده تاریخی، بر مبنای یک رابطه تنش آمیز اساسی میان آموزش مارکسیستی مربوط به جامعه آینده و شرایط تحقق آن استوار شده است.

 

۱۱

·    اینجا صحبت از تضاد میان اوتوپی و واقعیت نیست، که اوتوپی سرانجام، طبیعتا کوتاه می آید.

 

۱۲

·    اینجا سخن از تضاد میان محتوای اصولی پیشگوئی شده در باره جامعه ای متشکل از توده های زحمتکش و امکانات تاریخی آغازین شوروی در وهله اول است، برای حفظ این محتوا در فرم های حیات اجتماعی.

 

۱۳

·    از این روست که برای بحث در باره استالینیسم باید از مارکسیسم کلاسیک آغاز کرد.

 

پایان فصل اول

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر