۱۳۹۱ شهریور ۳۱, جمعه

سیری در شعری خطاب به سهراب (2)

سرچشمه:
صفحه فیس بوک
مریم اسلامی
تحلیل واره ای از  شین میم شین
 
·       شعری نگفته ام که بنویسم، تا بگویی:
·       «وای چه زیباست!»

·       تنها چند خط گریسته ام، میان دفتری که سال ها ست
·       لذت خودکاری را به خویش ندیده است:

·       من نمی دانم چرا سهراب گفت:
·       «چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید!»

·       من همه چیز را همانگونه که هست، می بینم!

·       آیا آن کودکی را که دراز کرد ه است، دست
·       و یا آن گل که ز بی مهری دهر پژمرده است
·       و یا آن کس که از تنهایی
·       به نوشتن ترانه دل بسته است،
·       جور دیگر دیدنش انصاف است؟

·       وقتی می بینی که زنی با فریاد
·       بهر فرزندانش، تن به هر کاری داد

·       وقتی می بینی که غروب خورشید
·       همه جا را گرفته است، چون باد

·       وقتی می بینی که همه غمگین اند، با نقاب گشته اند شاد
·       وقتی می بینی که سکوت در ظلمت با هزار آه و صدها فریاد
·       ناله ها را سر داد،
·       باز هم می گویی:
·       «جور دیگر باید دید؟»

·       وقتی خط به خط متن ها همه نیست جز آه
·       وقتی «مرده»  اند، همه در شهر سیاه
·       وقتی که بر لب هر پیر و جوان هست:  
·       «زندگی ام گشت تباه!»
·       باز هم می گویی:
·       «جور دیگر باید دید؟»

·       با هزار خنده ی تلخ، می گویم که به این حرف تو باید خندید!

·       شاید آن روز که سهراب می گفت:
·       «تا شقایق هست، زندگی باید کرد»
·       خبر از داغ دل نسترن سرخ نداشت.

·       شاید آن روز سهراب به قد قامت موج ایمان داشت
·       شاید آن روز سهراب…!

پایان

تلاش در جهت تحلیل این خطابیه غول اسا

·       از آشنائی با مریم بیش از 24 ساعت نمی گذرد.

·       دیروز روزی بی کمترین شباهتی به روزهای دیگر بود:
·       کامنتی بر شعر دو شاعر گذاشتیم.
·       اولی در طرفة العینی به حذف هر دو کامنت ما کمر بست و به درو کردن پر تب و تاب یک میلیون لایک از یک میلیون بانو مشغول گشت!
·        دومی پس از تشکر کشکی، به منبر رفت و موعظه مفصلی در زمینه فوت و فن شاعری و نقد شعر و غیره تحویل مان داد.
·       پا به فرار گذاشتیم و رد پاهای خود را حسابی پاک کردیم که راه گریخته را به هیچ ترفندی دیگر نتوانیم برگشت.
·       این یک روی سکه دیروز بود.

·       روی دیگر سکه دیروز، آشنائی با مریم بود و چالش فکری دیرنده ای در روند همان آشنائی بی رمق آغازین.
·       این شعر رهاورد ما از این آشنائی است.
·       شعری است با شباهت نمودین و ماهوی شگرفی به شخص مریم که نه سراینده این شعر، بلکه تجسم مادی این شعر است.
·       شعری است بسان آئینه ای که شخصیت ایشان را با دقتی مینیاتوری منعکس می کند:
·       طبیعیت شگفت انگیز او را در عصر تئاتر و تصنع.
·       بی آلایشی او را در معرکه بازار نقش بازی های توخالی خالی از اصالت.
 1
شعری نگفته ام که بنویسم، تا بگویی:
«وای چه زیباست!»

·       این بند آغازین این خطابیه است:
·       موضعگیری صریح و روشن و بی پرده شاعری است در رابطه با خواننده شعر خویش، آنهم در بلبشوی داد و ستد الکی و کشکی لایک.

·       شاعر برای احسنت و مرحبای خواننده، تره هم حتی خرد نمی کند.
·       او هر انتظاری از خواننده دارد، به غیر از احسنت و مرحبا.

·       همین بند اول شعر از ژرفای فکری و معیارهای ارزشی ارجمند شاعر پرده برمی دارد و هر خردگرائی را به تعظیم وامی دارد.
·       البته اگر خردگرائی در کره سرگردان زمین در کاینات بی سر و سامان  یافت شود.
  2


تنها چند خط گریسته ام، میان دفتری که سال ها ست
لذت خودکاری را به خویش ندیده است:

·       چند خط گریستن بر صفحات دفتری در حسرت دیدار با خودکاری، تصور و تخیل و تصویری مطلقا بدیع و بکر و بی همتا ست که احتمالا تاکنون به مخیله هیچ بنی بشری خطور نکرده است.

·       اما چه حقیقت امری در این تصور و تصویر شاعر بی نام و بی ادعا نهفته است؟

الف
تنها چند خط گریسته ام، میان دفتری که سال ها ست
لذت خودکاری را به خویش ندیده است:

·       جوهر قلم شاعر، سرشک شور او ست.

·       چرا؟
·       چرا باید شاعری شعرش را به اشک خویش بنویسد؟

·       ما باید به این پرسش در روند تحلیل شعر پاسخ بیابیم.

ب
تنها چند خط گریسته ام، میان دفتری که سال ها ست
لذت خودکاری را به خویش ندیده است:

·       شاعر ضمنا در این بند شعر از دیالک تیک خودکار و دفتر پرده برمی دارد.

·       چرا از واژه «دیالک تیک» استفاده می کنیم؟
·       به چه دلیل باید رابطه دفتر و خودکار، رابطه ای دیالک تیکی باشد؟
·       رابطه دیالک تیکی چه مشخصاتی دارد؟

·       رابطه دیالک تیکی به رابطه ای اطلاق می شود که حداقل از دو قطب تضادمند و همزمان وحدتمند تشکیل شده باشد.

·       مثال روشنش را شیخ شیراز صدها سال پیش در صدها فرم توسعه داده است:
·       دیالک تیک صورت و سیرت یکی از آنها ست:

سعدی
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
تا توانی سیرت زیبا بیار!
·       صورت و سیرت دو قطب متضاد و همزان وحدتمند در دیالک تیک صورت و سیرت است.
·       با بمب اتم هم نمی توان پیوند صورت و سیرت را از هم گسست.
·       نه صورتی بی سیرت وجود دارد و نه سیرتی بی صورت.
·       نه فرمی بدون محتوا وجود دارد و نه محتوائی بدون فرم.

ت
تنها چند خط گریسته ام، میان دفتری که سال ها ست
لذت خودکاری را به خویش ندیده است:
·       میان خودکار و دفتر نیز رابطه ای دیالک تیکی برقرار است:
·       مهر و قهر مداوم!
·       عشق و نفرت لایزال.

·       خودکار بسان خنجری سینه دفتر را بیرحمانه می خراشد و همزمان اندیشه ای را در آن نشا می زند، تا دفتر بی ارج و قرب دیروز، به زیور اندیشه مزین شود و میان مشتاقان شناخت و شعور و شعر دست به دست بگردد.

·       اگر این پیوند، پیوندی دیالک تیکی نیست، پس چیست؟

·       درست به همین دلیل است که شاعر این شعر نیز از رابطه ای لذت بخش میان دفتر و خودکار پرده برمی دارد، رابطه ای عاشقانه که دیالک تیکی از عشق و نفرت است، که دیالک تیکی از لذت و ریاضت است، که شباهت غریبی به همامیزی عاشقانه عاشق و معشوق دارد.

·       شاعر ضمنا در این بند شعر از دوری دیرنده ی دفتر و خودکار سخن می گوید.
·       از دوری عاشق از معشوق و دیری دیرنده ی وصل!

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر