۱۳۹۱ مهر ۲, یکشنبه

هماندیشی با ناهید حیدری (2)



 کاریکاتور بدون شرح

 سرچشمه:
صفحه فیسبوک  
 ناهید حیدری

·        من از این کاریکاتور چیزی دستیگرم نمی شود.

ناهید
 آیا در مواردی برخی اندیشه های ما، ما را مقید نمی دارند؟
برداشت من این است.
چه کم دارد؟
چه جیزی باعث می شود که شما نفهمید؟

·        حالا با توضیح شما مسئله روشن شد.
·        خیلی ممنون.
·        این مسئله را اما بهتر است که همه جانبه تر مورد تأمل قرار دهیم تا اطمینان «قلبی» کسب کنیم.

1

·        آقای کاف می گفت:
·        «موضعمندی برای دوستیابی خوب است، ولی نه برای حفظ  دوستی!»

·        حق ـ بنا بر تجارب شخصی ـ متأسفانه با آقای کاف است:
·        به هیچ ترفندی نمی توان هم از حقیقت عینی دفاع کرد و هم به حفظ دوستی نایل آمد.
·        فیسبوک کوره آزمایش مطمئنی است:
·        به چرخش چشمی می توان دوست یافت، ولی به چرخش قلمی هم می توان دوست باخت!

·        سهراب که از سر تا پایش وسعت نظر تراوش می کرد، گفت:
·        «باز هم سر و کله تو پیدا شد تا بگوئی که بالای چشم بزرگان ما ابروئی هست؟»

·        این یکی را دیگر انتظار نداشتیم.
·        یکی از بزرگان سهراب نه رستم، بلکه آدولف نیچه و دیگر آدولف های ریز و درشت وطنی بود.
·        بر دوستی سهراب ها می توان بآسانی آب خوردن صرفنظر کرد، ولی بر دوستی ناهید نمی توان.
·        ناهید را ماهها پیش به تصادفی یافته بودیم و گم کرده بودیم و اکنون دوباره یافته ایم و به هیچ قیمتی تاب دوباره گم کردن شان را نداریم.

ناهید
آیا در مواردی برخی از اندیشه های ما ما را مقید نمی دارند؟

·        مگر می شود، تفسیر ناهید از این کاریکاتور را زیر علامت سؤال قرار داد و به ایشان حق نداد؟
·        مغز ـ به مثابه ارگان اندیشیدن ـ  بنی بشر را کنترل می کند و به قول ناهید گاهی قیدی بر دست و پای او برمی نهد.
·        مغز مانع آن می شود که کسی هنجارهای اخلاقی و قانونی لگدمال کند و به خودستیزی و یا انسانیت ستیزی مبادرت ورزد.
·        از طرز فرمولبندی ناهید می توان دریافت که در صحت مطلق کاریکاتور مردد اند.
·        ناهید با مفهوم «در مواردی، برخی از اندیشه های ما» نسبیتی را وارد حکم خویش می سازند و اعتبار عام کاریکاتور را عملا زیر علامت سؤال قرار می دهند.

ناهید
چه کم دارد؟
چه جیزی باعث می شود که شما نفهمید؟

·        ناهید هشیارتر از آن اند که دچار تردید نسبت به برداشت خویش نشوند:
·        به همین دلیل است که از نقص و عیب آن می پرسند و برای عدم فهم ما دلیل می طلبند.

2
مغز قید و بندی بر پای بنی بشر است.

·        هر بیننده ساده لوح این کاریکاتور در نگاه نخست در می یابد که بزعم هنرمند، مغز قید و بندی بر پای بنی بشر است.
·        نسبیت مورد نظر ناهید به فکر کمتر کسی می رسد.

·        هر اثر هنری روی هم رفته نتیجه ایدئالیزاسیون پدیده ها ست.
·        هر قهرمان هر اثر هنری انسانی تیپیک و ایدئال است.
·        وارد کردن نسبیتی از این دست به آثار هنری شاید مجاز نباشد.

3
مغز قید و بندی بر پای بنی بشر است.

·        برداشت مثبت ما این بود که هنرمند مربوطه احتمالا طنزی را کاریکاتوریزه کرده اند:
·        «اگر اجامر و اوباش ملی و بین المللی، مغز اندیشنده در سر داشتند، مرتکب اینهمه حماقت و جنایت نمی شدند!»

·        ما هنوز هم به صحت این تصور خود امید بسته ایم.
·        ضمنا باید پیشاپیش اذعان کنیم که از کاریکاتور چیز زیادی سرمان نمی شود.

4
مغز قید و بندی بر پای بنی بشر است.

·        اما اگر ـ خدا نکرده ـ منظور هنرمند این باشد که مغز قید و بندی بر دست و پای بنی بشر است، آنگاه این نتیجه می تواند گرفته شود که آزادی در خردستیزی است!
·        آزادی در تعطیل مادام العمر کارگاه مغز است!

·        این شعار خردستیزانی از قبیل نیچه و هیتلر و هایدگر و یاسپرس و امثال بیشمار آنها ست!

·        اگر چنین باشد، فاجعه ای است!

·        دیری است که امپریالیسم، خردستیزی (ایراسیونالیسم) را در فرم های مختلف مثلا در فرم های نیچه ئیسم، نیهلیسم، اگزیستانسیالیسم، پست مدرنیسم  و با ترفندهای مختلف وسیعا اشاعه می دهد و مورد تجلیل قرار می دهد.


·        اما به قول مانفرد بور ـ حکیم مارکسیست فقید:
·        «شهامت روی آوردن به خردگرائی ضرورت مبرم دارد.
·        هگل تئوری و عمل را همواره به معنی رهایش (ایمانسیپاسیون) از قید و بند تعبیر می کند.
·        بدین طریق خرد در آشیانه هومانیسم آشیان دارد.
·        خرد در کوله بار اندیشه اش، مقوله آزادی را همزمان با مقوله برابری به همراه می آورد!
·        و تنشی را که نتیجه آن است تحت عنوان حرمت انسانی مورد بحث قرار می دهد.

·        نتیجه نهائی، عبارت است از اینکه خرد همواره فقط به عنوان وحدتی از خرد نظری و خرد عملی می تواند مورد نظر باشد!
·        کانت می گوید:
·        «انسان بنا بر خواست خرد خود، باید در جامعه با انسان های دیگر زندگی کند و با کسب علم و هنر، متمدن و فرهنگمند شود و تابع اخلاق گردد!»، تا «لیاقت انسان بودن را بدست بیاورد!»

·        از این رو تفکر خردگرایانه با هر نوع خردستیزی (ایراسیونالیسم)، بنیادگرائی (فوندامنتالیسم)، تبعیض قومی، نژادی، اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژیکی افراد و یا گروه های انسانی در تضاد آشکار است!

·        بنابرین، ما به هیچوجه من الوجوه نمی توانیم بر خرد چشم پوشی کنیم، اگر بر آن نیستیم که هرآنچه را که فلسفه و علم اروپا، بمعنی مثبت و جامع کلمه به میراث نهاده، بگور بسپاریم و با آن وداع گوییم!
·        بر خرد بعنوان وحدت لاینفک خرد نظری و خرد عملی، بمثابه دورنمای استنباط، ابزار تغییر، تأمل، هماندیشی و مشاورت، به عنوان زیربنای مباحثه و چارچوب روابط اجتماعی، بویژه در زمان حال حاضر، نمی توان چشم پوشی کرد!
·        خرد امکان فراگذشتن از اکنون (زمان حال) را فراهم می آورد!
·        خرد فرمولبندی اهداف آتی و آلترناتیوها، دنبال کردن آنها و هشیاری مدام را امکان پذیر می سازد، تا از ماندن بیهوده در مراحل واپسگرا پرهیز شود.
·        فقط در سایه خرد است، که انسان امکان استفاده خلاق از تفکر را بدست می آورد، تفکری که می تواند حال حاضر و آینده حال حاضر را بطور کلی در نظر گیرد، تا انسان به احقاق حقوق خود نایل آید و به عبارت دیگر، سهم خود را به روند بی پایان رهایش بشریت ادا کند!
·        از این رو ست، که شهامت روی آوردن به خردگرائی ضرور و ناگزیر است!
·        بگذارید از زبان هگل بشنویم:
·        «با هر آنچه که علمی باید باشد، خرد مجاز نیست که دچار خواب غفلت شود.
·        خرد باید با تأمل بکار بسته شود!»
پایان

۳ نظر:

  1. دوستان اول در مورد این طرحها

    پدر بزرگ این فرم تصویرها در قرن ۱۵ میلادی بود. روی فلزات کنده کاری میکردن و رمبرانت دستگاهی ساخت تا اونرو بصورت سیاه سفید به روی کاغذ کپی کنه سیاه سفید یه اثر مخصوص خودش رو داره رنگ‌ها رو کنار میزنه و به فرم توجه می‌کنه این گونه طراحی بعد‌ها سیاسی شد که پدر کاریکاتور هم هست ولی‌ خودش کاریکاتور نیست.

    در مورد طرح

    ما اینجا چند تا چیز اساسی‌ میبینیم ابر که آدم رو یاد آسمان بدون حد و مرز و آزادی می‌اندازه، زنجیری که پاره شده و به مغز وصله و مردی که حین فرار داره به عقب نگاه می‌کنه و حالت خرسندی داره که این حالت قطب مخالف "فرار کرد و پشت سرش رو هم نگاه نکرد" هست. زنجیر به مغز کسی‌ وصله که چشمش بسته هست به آسمون نگاه نمی‌کنه و افکارش شاید سنگواره شدن. کسی‌ که زنجیر به مغزش هست با اینکه بزرگتره نشانه افکار هست و عقاید که آدم رو هدایت می‌کنن پس از خود انسان قویتره.

    از خود بیرون اومدن بهتر شدن شاید پیام این گرافیک باشه، از چه افکاری باید گسست کرد؟ افکاری که مانع رسیدن به آزادی هستند .

    پاسخحذف
  2. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  3. خیلی ممنون
    شما این کاریکاتور را بمراتب دقیقتر از ما دیده اید.ما نظر شما را با ویرایشی دوباره درج می کنیم تا اگر هماندیش دیگری نظر دیگری در تکمیل نظر ژرف شما داشت، اضافه کند:

    در مورد این طرح ها:
    پدر بزرگ این فرم تصویرها در قرن ۱۵ میلادی بود.
    روی فلزات کنده کاری می کردند و رمبرانت دستگاهی ساخت تا آن را بصورت سیاه ـ سفید به روی کاغذ کپی کند
    سیاه سفید اثر مخصوص خودش را دارد
    رنگ‌ها را کنار می زند و به فرم توجه می‌ کند
    این گونه طراحی بعد‌ها سیاسی شد که پدر کاریکاتور هم است ولی‌ خودش کاریکاتور نیست.

    در مورد طرح

    ما اینجا چند تا چیز اساسی‌ می بینیم
    ابر که آدم را یاد آسمان بدون حد و مرز و آزادی می ‌اندازد.
    زنجیری که پاره شده و به مغز وصل است
    مردی که حین فرار دارد به عقب نگاه می‌ کند و حالت خرسندی دارد که این حالت قطب مخالف "فرار کرد و پشت سرش رو هم نگاه نکرد" است.

    زنجیر به مغز کسی‌ وصل است که چشمش بسته است به آسمان نگاه نمی‌کند و افکارش شاید سنگواره شده اند.
    کسی‌ که زنجیر به مغزش وصل است، با اینکه بزرگتر است، نشانه افکار و عقاید است که آدم را هدایت می‌ کنند.
    پس از خود انسان قویترند.

    از خود بیرون آمدن و بهتر شدن، شاید پیام این گرافیک باشد.
    و اینکه از چه افکاری باید گسست کرد؟
    افکاری که مانع رسیدن به آزادی اند .

    پاسخحذف