۱۳۹۱ مهر ۶, پنجشنبه

تمرین تفکر مفهومی (89)

سعدی
(گلستان باب ششم، ص  170)
در تصانیف حکما آورده اند، که کژدم را ولادت معهود نیست، چنانکه دیگر حیوانات را.
بل که احشای مادر را بخورند و شکمش را بدرند و راه صحرا گیرند و آن پوست پاره ها که در خانه کژدم بینند، اثر آن است.

 شین میم شین



·        سعدی در آثار حکما خوانده که کژدم مثل بقیه جانوران از تخم و یا از شکم مادر زاده نمی شود، بلکه از دل و روده مادر تغذیه می کند و موقع تولد شکم مادر را پاره می کند و بیرون می آید. 
       
·        سعدی برای پی بردن به صحت و سقم این روایت، راهی بغداد می شود  تا از مدرسی در دارالحکمه بپرسد.
·        مدرس هم بدون پرس و جو از کسانی که هر روزه با عقرب سر و کار دارند، حدس می زند که این موجود موذی باید هم مادرخور بوده باشد.
·        بدین طریق  قال قضیه کنده می شود و سعدی به شیراز برمی گردد.   
·      در حالیکه عقرب بسان بنی بشر بچه می زاید و چه بسا حتی در این زمینه خبره تر و ورزیده تر از بنی بشر است.
·        عقرب می تواند حتی صد بچه بزاید.

·      اما این که جانوران مختلف شیوه های تولید مثل متفاوت دارند، اکنون در زیست شناسی اثبات شده و دیگر جزو اسرار نیست.
·        برخی از حشرات نر، موقع جفتگیری از سوی حشره ماده خورده می شوند و برخی اندام خود را برای ادامه نسل به عنوان خوراک نوزاد عرضه می کنند.
·        برخی حتی کودک خود را می خورند، تا رقیبی نداشته باشند.

·        اما این پدیده ها ربطی به خوبی و بدی جانوران ندارد.

·        اما نفی مادر از سوی فرزند، مثال بی غل و غشی بر قانون دیالک تیکی نفی نفی است.
·        گذار از کهنه به نو، در طبیعت، جامعه و تفکر، از دیالک تیک پیوست و گسست (دیالک تیک تداوم و شکست) می گذرد.

·        نو به نفی دیالک تیکی کهنه می پردازد:
·        یعنی جوانب و جنبه های مثبت کهنه را از آن خود می کند (تداوم، پیوست) و جوانب و جنبه های منفی را از بین می برد. (شکست، گسست)

1
·        نفی دیالک تیکی با نفی مکانیکی همین تفاوت اساسی را دارد.
·        در نفی دیالک تیکی ـ بر خلاف نفی مکانیکی ـ کهنه تار و مار و نیست و نابود نمی شود.
·     جنبه های بالنده کهنه حفظ و تکمیل می شوند و توسعه و تکامل می یابند، ولی جوانب فرتوت، پوسیده و منفی کهنه نابود می گردند.

·        نو نیز به نوبه خود، روزی کهنه می شود و در بطنش نوی نوینی رشد می یابد، تا همان کاری را که او خود با کهنه ی سابق کرده، برای گشودن راه پیشرفت با خود او بکند، تا او را به نوبه خود نفی کند.
·        از این روست که در فلسفه علمی از نفی نفی سخن می رود.

·        عقرب بچه هم ـ به روایت غلط سعدی ـ مادرش را نفی دیالک تیکی می کند:
·        احشا و جوارح مادر را می خورد، از آن خود می کند، جزو اندام خود می کند (تداوم و پیوست نسل نو با نسل کهنه) و اسکلت و پوست و غیره مادر را دور می اندازد (شکست، گسست)

·        نو در انقلاب اجتماعی نیز با کهنه همین برخورد را می کند.
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر