۱۳۹۱ مهر ۶, پنجشنبه

هماندیشی بامریم اسلامی (4)



  به نظر من غرایز تغییر پذیر نیستند بلکه در سایه خرد کنترل می شوند. 
بعصی از عناصر وجودی انسانها ثابت و تغییر ناپذیرند. 
عقل و شعور با گذشت زمان تکامل می یابد و انسان می آموزد که برای زندگی احتماعی مناسب تر روی بعضی از عناصر وجودی خود کنترل بیشتری داشته باشد. 
اما در همین جامعه و بین همین انسان های بظاهر تکامل یافته،  اگر آب باشد شناگرهای خوبی هستند. 
به روابط نامناسبی که در حال حاضر در همین جامعه خودمان وجود دارد توجه کرده اید؟ 
مگر اینها همان انسانهای تکامل یافته نیستند که گاهی مثل انسان های بدوی رفتار می کنند؟
پای غرایز که به میان کشیده می شوند فقط انسان هایی که از عقل و شعور بالاتری برخوردارند توانایی بالاتری در کنترل غرایط خود دارند.
مریم اسلامی
 
سرچشمه:
صفحه فیس بوک گروه های موسوم به
شعر و شعور و شعار
رهائی زنان ـ  نیمه دیگر از منظری دیگر

·        این ابراز نظر مریم هم بلحاظ نظری (تئوریکی)، هم بلحاظ تجربی (امپیریکی) و هم بلحاظ اسلوبی ـ فکری (متدیکی) قابل تأمل و هماندیشی است:

مریم
به نظر من غرایز تغییر پذیر نیستند.

·        این حکم مریم نشان می دهد که ایشان نسبت به فاکت های تجربی و عینی بی تفاوت گذشته اند.
·        اگر به عنوان مثال، سگ گرگوارگی خود را از دست داده و رفتار غریزی خود را در خطوط کلی اش تغییر داده و جانوران گوناگون دیگر نیز به همین سان، دیگر نمی توان با این صراحت از لایتغیر بودن غریزه و رفتار غریزی سخن گفت.
 
·        استدلال وقتی از استحکام درخور برخوردار خواهد بود که بر فاکت های عینی و تجربی استوار باشد.

مریم
به نظر من غرایز تغییر پذیر نیستند.

·        آنچه مریم فراموش می کنند، دیالک تیک کمیت و کیفیت است.
·        ایشان تغییرات کمی تدریجی، آهسته، نامحسوس و بطئی را در این مورد نادیده می گیرند و تغییر را در تغییر کیفی خلاصه می کنند.
·        این به معنی پناه بردن به اسلوب (متد) متافیزیکی تفکر و فراموش کردن اسلوب دیالک تیکی  تفکر است.

·        مثال:
·        آب را گرم می کنیم، از ده درجه سانتیگراد تا 99 درجه، برای تماشاچی بی اعتنا به پراتیک (تجربه، آزمون و آزمایش، مثلا اندازه گرفتن دمای آب در روند گرم کردن آن)، آب همان آب مایع است.
·        حق هم با او ست.
·        آب اما دستخوش تغییر کمی شده است، تغییر کمی ئی که پس از رسیدن به حد عینی (100 درجه سانتیگراد با فشار جو) بطرزی جهشی تغییر کیفی خواهد یافت و آب مایع به گاز (بخار) بدل خواهد شد.

·        تغییر کمی برخی چیزها می تواند قرن ها طول بکشد و به چشم نیاید.
·        این اما به معنی غیاب آنها و لایتغیر بودن نیست.

·        مراجعه کنید به دیالک تیک کمیت و کیفیت، قوانین دیالک تیک ماتریالیستی (8) (گذار از تغییرات کمی به تغییرات کیفی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

مریم
به نظر من غرایز تغییر پذیر نیستند، بلکه در سایه خرد کنترل می شوند.

·        مریم در این حکم به نحوی از انحاء به دیالک تیک غریزه و عقل نظر دارند.
·        در مفهوم «غریزه» فرم های غریزی مختلف تجرید می شوند.
·        ظاهرا بنظر ایشان لگام غریزه به دست عقل است.
·        بنظر خیلی از خوش خیالان هم به همین سان.
·        این بدان معنی خواهد بود که در دیالک تیک غریزه و عقل، نقش تعیین کننده از آن عقل است.

·        اما به احتمال قوی مسئله درست برعکس است.
·        در دیالک تیک غریزه و عقل همیشه و همه جا نقش تعیین کننده از آن غریزه است.
·        غریزه نه تنها کهنسال تر از عقل است، نه تنها مادر زاینده عقل است، نه تنها منشاء عقل است، نه تنها یار مددکار وفادار عقل است، بلکه فرمانروای قدر قدرت و بلامنازع در ارگانیسم هر موجود زنده است.
·        اگر غریزه لحظه ای از کار افتد، مرگ با تمامت هراس انگیزی خود غلبه خواهد کرد.

مثال
·        پشه ای به چشم آدمی نزدیک می شود، تا عقل بکار افتد، تا سیگنال های حسی به مغز رسند، تجزیه و تحلیل شوند و فرمان واکنش لازم به پلک داده شود، غریزه میلیون ها بار سریعتر کار خود را کرده و پلک در یک میلیونم ثانیه ره بر پشه بسته و چشم را از گزند پشه در امان نگه داشته است.

·        از این رو، فرمولبندی مریم دقیق نیست.
·        عقل سهم خود را به تنظیم رفتار انسانی ادا می کند ولی لگام غریزه را هرگز نمی تواند در دست داشته باشد.

·        شاید بتوان گفت که عقل برای رفع نیازهای غریزی راه های منطبق با موازین و هنجارهای اجتماعی حاکم (راه های خردمندانه) پیشنهاد می کند تا اگر گوش شنوائی بود، اعتنائی بدان شود.
·        عقل اگر رو داری کند و پا از گلیم خویش بیرون نهد، غریزه قدر قدرت می تواند پوزه بندی قطور بر پوزه اش نهد و دست و پا بسته به کنجی افکند و خود یکه تاز میدان شود.
·        سعدی به این حقیقت امر وقوف رشک انگیزی دارد:

سعدی
تشنه سوخته در چشمه جوشان چو رسید
تو مپندار که از پیل دمان اندیشد

·        اگر بنا بر عقل باشد، تشنه سوخته نباید به چشمه نزدیک شود.
·        چون پیل دمان می تواند دمار از روزگارش بیرون کشد.
·        غریزه حفظ نفس در این جور موارد ضربه ای کمرشکن بر عقل فرود می آورد و بیهوشش می سازد و خود بی نیاز از عقل مزاحم،  فرمانده یکه تاز میدان ارگانیسم می شود.
·        آنگاه تشنه سوخته علیرغم پیل دمان خطر می کند و رفع تشنگی می کند و از مرگ حتمی نجات می یابد.
·        بعد وقتی عقل، سرگیجه ناشی از ضربه غریزه را از سر گذراند و به هوش آمد، از تصور خطر به خود می لرزد و ضمنا سپاسگزار غریزه می شود که ارگانیسم را و ضمنا عقل را از مرگ نجات داده است.
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر