۱۴۰۰ فروردین ۱, یکشنبه

میتسه گربه ـ مینی موش (۱۳)

 gebrauchtes Buch – Muschi Miezekatze. [Hardcover] – Muschi Miezekatze. [Hardcover]

 

جینا روک پاکو

(۱۹۳۱)

 

برگردان

میم حجری

 

پرستاری برای مینی موش 

 

·    «راستش را بخواهید، اصلا حوصله سفر ندارم»، پطر می گوید.

·    «برای اینکه مینی موش نمی تواند همراه ما باشد.»

 

·    « اینجا برای مینی موش بهتر از هرجا ست!»، پدر می گوید.

·    «کنار دریا برای گربه چه صفائی دارد؟

·    گربه ها که شنا دوست ندارند.»

 

·    «خاله گودولا از او مواظبت خواهد کرد»، مادر می گوید و به ساعت نگاه می کند.

·    «همین الان می آید.»

 

·    زنگ در به صدا در می آید.

 

·    خاله گودولا دوست داشتنی و مهربان است.

 

·    «مینی موش!»، خاله گودولا می گوید.

·    «ما در این مدت با هم خوش می گذرانیم.»

 

·    مادر ـ پدر اسباب سفر را به بیرون می برند.

 

·    «ما همه نکات مربوط به مینی موش را نوشته ایم»، پطر می گوید.

·    «هر آنچه که او می خورد و غیره را.

·    نوازش او را از یادت نبر!»

 

·    خاله گودولا و مینی موش لحظه ای لب پنجره می ایستند.

 

·    «هان!»، خاله گودولا می گوید.

 

·    او به آشپزخانه می رود و گوشت کباب می کند.

 

·    یکباره می بیند که مینی موش کنارش نشسته و خرناس می کشد.

 

·    «بیا!»، خاله گودولا می گوید.

·    «غذا خوردن غم از دل بدر می کند!»

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر