۱۴۰۰ فروردین ۸, یکشنبه

درنگی در شعری از مهدی اخوان ثالث (۲)

مهدی اخوان ثالث

از این اوستا
(۱۳۴۴)

منزلی در دوردست

ویرایش و تحلیل
 از
ربابه نون

۱

شست باران بهاران هر چه هر جا بود
یک شب پاک اهورایی
بود و پیدا بود.


بر بلندی همگنان خاموش
گرد هم بودند
لیک پنداری
هر کسی با خویش تنها بود
ماه می‌تابید و شب آرام و زیبا بود.


جمله آفاق جهان پیدا
اختران روشن‌تر از هر شب
تا اقاصی ژرفنای آسمان پیدا
جاودانی بیکران تا بیکرانه ی جاودان پیدا

معنی تحت اللفظی:
باران بهاری باریده است و همه جا را شسته است.
بر تپه ای همه دور هم نشسته اند.
ولی
هر کسی با خویشتن تنها ست.
ماه می تابد و شبی زیبا ست.
همه افق های جهان پیداست.
ستارگان درخشانتر از هر شبند و همه اقصای اعماق آسمان دیده می شوند.
ابدیت لایتناهی تا لایتناهیت ابدی پیدا ست.
 
این مقدمه ای بر این شعر مبتنی بر پرسش و پاسخ اخوان است:
 
۲

اینک این پرسنده می‌پرسد:

پرسنده: 

من شنیدستم
تا جهان باقی است مرزی هست
بین دانستن و ندانستن
تو بگو، مزدک، چه می‌دانی؟
آن سوی این مرز ناپیدا
چیست؟
وانکه زانسو چند و چون دانسته باشد کیست؟

 
معنی تحت اللفظی:
مزدک،
شنیده ام که تا جهان هست، حد و مرزی بین  علم و جهل هست.
نظر تو راجع به این مرز نامرئی و هویت دانای چند و چون آن سوی مرز چیست؟
 
۳
مزدک: 

من جز اینجایی که می‌بینم، نمی‌دانم

مزدک
فقط به آنچه که مرئی است، وقوف دارد.
یعنی به مرز دانستن و ندانستن و نه به ماورای این مرز.

اخوان
روزی روزگاری در جوانی عضو حزب توده بوده
بی آنکه از جهان بینی ماتریالیستی ـ دیالک تیکی حزب توده چیزی فراگرفته باشد.
ما
با
دیالک تیک دانستن و ندانستن (علم و جهل)
سر و کار داریم
و
نه
با
دوئالیسم علم و جهل.
هر دانستنی آبستن ندانستی است.
پیدا کردن جواب به هر سؤال
آبستن سؤالات جدیدی است.

حقیقت عینی
در
دیالک تیکی از حقیقت نسبی و حقیقت مطلق 
قابل کشف است.
حقیقت مطلقی که قابل تقرب گام به گام است ولی قابل نیل تام و تمام نیست.
دلیل این دیالک تیک تقرب و نیل
لایتناهیت واقعیت عینی
است.
شناخت هر چیز لایتناهی 
فقط در بی نهایت امکان پذیر است.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر