۱۴۰۳ شهریور ۲۰, سه‌شنبه

«جغد فرتوتی هما شد»، شعری از حسین گلچین


حسین گلچین
 

جغد فرتوتی هما شد، 

هیچکس چیزی نگفت
موشی آمد اژدها شد،  

هیچکس چیزی نگفت


رفت شَست پای خوشبختی به چشم زندگی
عشق امری ناروا شد،  

هیچکس چیزی نگفت.

 
چشمه ی جوشان و شفّافی که ملّت خلق کرد
غرق گِل از ابتدا شد،

هیچکس چیزی نگفت

 آنکه رسم کدخدایی را غلط اعلام کرد
کم کمک خود، کدخدا شد،

هیچکس چیزی نگفت

 
دست ملّت ضربه خورد، افسار دولت ول شد و
دولت از ملّت سوا شد، 

هیچکس چیزی نگفت

 

 دین و حومه رفت زیر سلطه ی تزویرخان
منطقه ارض الرّیا شد،

هیچکس چیزی نگفت

 ملّتی که برج در برجش نشان از جشن داشت
ماه در ماهش عزا شد، 

هیچکس چیزی نگفت

 
زنده شد «ابن زیاد» و نوحه خوانی پیشه کرد
آب و نانش کربلا شد، 

هیچکس چیزی نگفت
 

شیخ از «اللّه اکبر»، «کِبر» را برداشت کرد
رفت بالا کبریا شد، 

هیچکس چیزی نگفت
 

از نماز بی وضو چیزی نمی گویم ولی
روزه ها بی ربّنا شد، 

هیچکس چیزی نگفت
 

هر حرامی کم کم از منبر حلالیّت گرفت
مثل اینکه کودتا شد، 

هیچکس چیزی نگفت
 

چارچنگولی ربا افتاد روی بانکها
این رِبا هستی رُبا شد، 

هیچکس چیزی نگفت

 
مرزهای علم و دانش در افاضات شیوخ
دائماً هی جابجا شد، 

هیچکس چیزی نگفت

 
هر چه مسئول آمد از بس بود خالص، دزد شد
دزدی اش هم برملا شد، 

هیچکس چیزی نگفت

 
آنکه فِرت و فِرت از ارض و سما تفسیر داشت
کاسب ارز و طلا شد، 

هیچکس چیزی نگفت

 
نرم نرمک کلّ بیت المال ها پولی شد و
پولها پخش و پلا شد، 

هیچکس چیزی نگفت

 
آب و خاک و کوه و دشت و نفت و گاز و معدن و
جنگل و دریا فنا شد، 

هیچکس چیزی نگفت

 
گرد و خاک و دود و پارازیت و کوفتِ زهر مار
میکس با باد صبا شد، 

هیچکس چیزی نگفت

 
هر کجا کمتر گران کردند مایحتاج را
محشر کبرا به پا شد، 

هیچکس چیزی نگفت

 
فقرِ لامصّب فقط در قشر مستضعف نماند،
بانوا هم بینوا شد 

هیچکس چیزی نگفت

 
آن چماقی را که می گفتند دیگر مرده است
لامروّت باز پا شد 

هیچکس چیزی نگفت

 
ظلم عین سگ پرید و پاچه ی ما را گرفت
گرچه دردش جانگزا شد، 

هیچکس چیزی نگفت

 
تازیانه مجری احکام تازی، نازی و
آش شیرین، شوربا شد، 

هیچکس چیزی نگفت

 
کارگر زندانی امّا کارفرمای شریف
راهی آنتالیا شد، 

هیچکس چیزی نگفت

 
لاله ها رویید از خون جوانان وطن
آنکه جیکی زد جزا شد، 

هیچکس چیزی نگفت

 
"دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد"
آشنا ناآشنا شد، 

هیچکس چیزی نگفت

 
من نمی دانم کدامین شیر فاسد خورده ای
باعث این وضع ما شد، 

هیچکس چیزی نگفت

 
چند سالِ بعد باید گفت: 

«کلّاً مملکت
حذف از جغرافیا شد، 

هیچکس چیزی نگفت»

 
شاعر! از بالا پیامی محرمانه آمده:
«هیچکس چیزی نمی گوید ، تو هم بس کن خفه».

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر