۱۴۰۳ شهریور ۲۷, سه‌شنبه

درنگی در شعری از سهراب سپهر (۱)

Ist möglicherweise ein Schwarz-Weiß-Bild von 5 Personen

به یاد سهراب سپهری؛صداقت،صمیمیت و سادگی اَش
حریف

درنگی

از 

میم حجری


به سراغ من اگر می‌آیید،
پُشتِ هیچِستانَم.

پشت هیچستان جایی است.

پشت هیچستان رَگ‌های هوا پُرِ قاصِدهایی ست
که خبر می‌آرَند، از گُلِ واشُده ی دورترین بوته ی خاک.

روی شِن‌ها هم، نقش‌های سُمِ اَسبانِ سوارانِ ظریفی است،
که صبح، به سَر تَپه ی معراج شقایق رفتند.

پشت هیچستان، چَترِ خواهش باز است:
تا نَسیمِ عَطَشی در بُنِ بَرگی بِدَوَد،
زنگ باران به صدا می‌آید.


"آدم این‌جا تنهاست، و در این تنهایی،
سایه ی ناروَنی تا اَبَدیَت جاری ست."


به سراغ من اگر می‌آیید،
نرم و آهسته بیایید، مبادا که تَرَک بَردارد
چینیِ نازُکِ تنهایی من.

پایان

منظور از صداقت چیست؟

 
صداقت = حقیقت پرستی

صداقت = دفاع از حقیقت به هر قیمت

صداقت = کشف حقیقت و ابلاغ حقیقت و دفاع از حقیقت به هر قیمت

صداقت = وفاداری رشوه نگیرانه و رشوه ستیزانه به حقیقت

 
سهراب اصلا نمی داند که حقیقت چیست.

 
سهراب ها حتی به صدها فرسنگی حقیقت نمی رسند.

حقیقت چیست؟ 

 
حقیقت همان آب حیات است که در ظلمات است.
حقیقت در خطه کل و عام و ماهیت است.

 
بدون تسلط اصیل و عمیق به تفکر مفهومی (فلسفه مارکسیستی)
کشف حقیقت محال است.

 
به همین دلیل
حزب طبقه کارگر باید حزبی فلسفی باشد.

در غیر این صورت، 

حتی نمی تواند به تمیز منافع طبقه کارگر از منافع طبقات حاکمه نایل آید.

چه رسد به دفاع از منافع طبقه کارگر.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر