۱۴۰۳ شهریور ۳۰, جمعه

درنگی در شعری از سهراب سپهر (۴)

Ist möglicherweise ein Schwarz-Weiß-Bild von 5 Personen

درنگی

از

میم حجری

 


سهراب

به سراغ من اگر می‌آیید،
پُشتِ هیچِستانَم.

پشت هیچستان جایی است.

پشت هیچستان رَگ‌های هوا پُرِ قاصِدهایی ست
که خبر می‌آرَند، از گُلِ واشُده ی دورترین بوته ی خاک.

معنی تحت اللفظی:

در پشت هیچستان، رگ های هوا مملو از قاصدک ها ست.

قاصدک هایی که از گل های واشده ای در اقصا نقاط زمین خبر می آورند.

سهراب 

در این بند شعر،

هوا را به صورت ارگانیسمی (اندامی) تصور و تصویر می کند که در رگهایش به عوض خون، قادصک ها جریان دارند.

این تصور و تصویر و تخیل هنرمندانه خیلی زیبا ست.

 سهراب

اما علیرغم سر و کله زدن مستمر با طبیعت و عناصر طبیعی

از علم الاشیاء (علوم طبیعی) بی خبر مانده است.

در نتیجه به تصوری سوبژکتیو از آن و آنها رسیده است.

 

نباتات 

نیای جانوران و بشر محسوب می شوند و در طول تکامل میلیون ها ساله خود،

ساز و برگ های شگفت انگیز و ستایش انگیز متنوعی

 برای انتقال تخم ها و دانه های خود و تکثیر و توسعه نوع خود پدید آورده اند.

قاصدک ها

تخم های گل قاصدند که به کمک باد به اقصا نقاط جهان برده می شوند.

سهراب

تنها فونکسیونی که برای قاصدک ها قائل می شود، خبر رسانی از باز شدن گلی در دور دست ها ست.

سهراب

قادر به مرزبندی جمادات با نباتات نیست.

سهراب

به «سوبژکتیویته» (فاعلیت) نباتات اعتنایی ندارد.

سهراب 

فرق و تفاوت و تضادی میان جمادات و موجودات نمی بیند.

این نباتات اند که به نیت تکثیر و حفظ نوع خود، تحم های شان را به اقصاء نقاط زمین می فرستند.

قاصدک تصور و تصویر کردن این تخم گل مربوطه،

کم بها دادن به استراتژی و تاک تیک های ستایش انگیز نباتات است.

شعر سهراب به کاهش فهم خواننده منجر می شود 

و

 نه به رشد و توسعه فکری و معرفتی (شناخت) خواننده.

پیروان سهراب و علاقه مندان به شعر او

مشتی علاف خیال پرست کودن اند که از نعمت مغز اندیشنده محروم مانده اند.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر