۱۴۰۳ شهریور ۳۰, جمعه

خود آموز خود اندیشی (۱۰۶۹)

 

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت اول

بخش دوم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۲ ـ ۸۳)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

 

حافظ   

چو منصور، از مراد آنان، که «بر» دارند، بر « دار» اند

بدین درگاه، حافظ را چو می خوانند، می رانند.

معنی تحت اللفظی:

کسانی که مثل منصور حلاج به مراد خود رسیده اند، حلق آویز شده اند.

فراخواندن ما به درگاه الهی با راندن ما از آن توأم است.

 

 

واقعیت این است که سعدی و حافظ از مرده عرفای انقلابی بیشتر خوششان می آید، تا از زنده آنها.

 

آنها بدتر از تقیه، تزویر، ریا، تظاهر، ظاهرسازی و دگرنمائی عرفای انقلابی چیزی نمی شناسند.

 

حافظ از حمله و لجن پراکنی بی وقفه و عمده کردن تزویر و ریا، هدفی جزتخریب اعصاب آنان ندارد، تا بلکه واکنش نشان دهند و ماهیت خود را افشا کنند و مثل منصور بالای دار بروند و حافظ به مرادش برسد.

 

اهل عرفان و طریقت از لحاظ فلسفی به پانته ئیسم  پای بندند.

پانته ئیسم به وحدت وجود معتقد است و برای انسان و خدا و طبیعت

ماهیت و جوهر واحدی قائل است.

سعدی با نگرش فلسفی این گروه نمی تواند موافق باشد و لذا بعدها در گلستان به مبارزه بی رحمانه علیه آن بر می خیزد و حافظ تخریب اعتبار آنها را به وظیفه ایدئولوژیکی اصلی خود بدل می کند.

 

انکار غیرمستقیم وجود خدا

از سوی عرفان مبتنی بر پانته ئیسم،

ستون فقرات نگرش فلسفی سعدی و حافظ و تئوری اجتماعی آنها را در هم می شکند.

برای اینکه بدون خدا نمی توان از سایه خدا دم زد،

بدون رابطه خدا و بنده

 نمی توان انسان را به نوکری و بندگی و سرسپردگی طبقه اشراف بنده دار، فئودال و دربار ترغیب کرد

و

 به توجیه تئوریکی ـ تئولوژیکی سیستم جامعتی مبتنی بر استثمار و ستم پرداخت.

 

ادامه دارد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر