۱۴۰۳ شهریور ۲۱, چهارشنبه

درنگی در دو شعر برای مرتضی کیوان (۱۶)

 

 مرتضی کیوان 
(آخرین نفر از راست)
(۱۳۰۰ خورشیدی اصفهان − ۲۷ مهر ۱۳۳۳ تهران) 
شاعر، منتقد هنری، روزنامه‌نگار و فعّال سیاسی 
عضو حزب تودهٔ ایران 
  مرتضی کیوان در روزهای پس از کودتای ۲۸ مرداد، در حالی که سه تن از نظامیان فراری سازمان نظامی حزب توده را در خانهٔ خود پنهان کرده‌بود، دستگیر  و به جرم «خیانت»، در ۲۷ مهر ۱۳۳۳، در زندان قصر تیرباران شد.  

درنگی 
از
میم حجری
 
 
احمد شاملو 
( الف.بامداد )
(۱۳۳۳)
 
 برای سیاووش کوچک

 

 
مخاطب احمد شاملو در این شعر سرشته به احساسات مالیخولیایی (ملانکولیکی)، 
کودکی است.
 
مخاطب سایه  هم در شعری در سوگ کمونیست های امریکا، دخترکی بوده است.

 
راستی چرا و به چه دلیل؟
چرا باید کسی مرگ بهترین شخصیت های جهان را با کودکی و حتی بدتر با نوزادی در میان بگذارد؟
 
شاملو 
صدهزار بار افراطی تر از سایه،
دیالک تیک جلاد و قربانی
را
وارونه می سازد:
نتیجه ای که خواننده و شنونده از این جور اشعار و افکار می گیرد،
این می شود که قربانیان، داوطلب مرگ و حتی بدتر، مشتاق مرگ بوده اند
 
و 
جلاد بدبخت بینوا، 
تنها کاری که کرده، رساندن مشتاقان به آرزوی قلبی خویش (مرگ) بوده است.

خواننده اگر خر نباشد، دلش اندک اندک به حال جلاد بدبخت بینوا می سوزد.


 
حواریون عیسی مسیح هم در سوگ مسیح مصلوب، 
همین موضع سایه و شاملو را داشته اند:
«خودش می خواست.
وگرنه می توانست.»
 
 کیوان و یاران
از دید شاملو، به دلایل زیر بر خاک افتاده اند:
 
۱
نه به خاطرِ آفتاب، نه به خاطرِ حماسه
به 
خاطرِ سایه‌یِ بامِ کوچکش
به
 خاطرِ ترانه‌یی کوچک‌تر از دست‌های تو
 به خاک افتادند.
 
 این شعر شاملو،
خواه و ناخواه
  ردیه ای بر تحلیل های رئالیستی و راسیونالیستی توده های مولد و زحمتکش از اعدام توده ای ها ست:
 
منظور شاملو از مفاهیم «به خاک افتادن به خاطر آفتاب و یا به خاطر حماسه»
این است که توده ای ها نه به خاطر پیروزی انقلاب و تداوم بخشیدن به حماسه مقاومت سرداران پیشین خلق، بلکه برای چیزهای مهمتری به خاک افتاده اند:
مثلا
به خاطر سیه بام کوچک خدا می داند چه کسی.
به خاطر ترانه کوچکی.

مدح شبیه ذم
به همین می گویند.


من از او پرسیدم:
هروئین،
 سیری چند؟
 
آدم باید یک خروار هروئین بکشد تا به این نتایج خرکی برسد.



ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر