میم حجری
از كتاب: «زمينه جامعهشناسي»
مقدمه اول
شناخت
اورگانيسم انسان در
آغاز كار
تنها قادر به فعاليت هايي ساده است.
اين فعاليت هاي ساده كه همانا بازتاب هاي فطري (inborn reflexes) يا مسامحتاً كنشهاي غريزي اند ، نسبت به دگرگونيهاي زندگي فرد انسان ، ثابت مينمايند.
با اين همه در جريان زمان دراز، به اقتضاي محيط ،
كمابيش دگرگوني ميپذيرند .
آریانپور
از تعریف فلسفی ـ علمی (مارکسیستی) ارگانیسم (اندام) هم بی خبر است.
به همین دلیل هم است که اورگانیسم (بدن) می نویسد.
مفهوم «ارگانیسم»
ـ در معنی کنونی اش ـ
در چالش فکری میان مکانیسیسم و فرقه های مختلف ویتالیسم پدید آمده است.
مراجعه کنید
به
ارگانیسم
(اندام)
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8086
هر آمیبی، هر مورچه ای و حشره ای
حتی
ارگانیسمی است.
بدن
چیه؟
به همین دلیل
ارگانیسم خودش به میکرو ارگانیسم ها و ماکرو ارگانیسم ها طبقه بندی می شود.
اورگانيسم انسان در آغاز كار
تنها قادر به فعاليت هايي ساده است.
ارگانیسم ها
فی نفسه
معرکه اند.
فعالیت ساده چیست؟
همین مورچه به مثابه ارگانیسم
موجود مولدی است.
مورچه برگخوار که نیست.
برای چه مورچه برگ ها را خروار خروار می برد و به مشتقتی به لانه می برد؟
مورچه
از برگ ها برای پرورش قارچ بهره برمی گیرد.
چرا مورچه قارچ پرورش می دهد؟
دلیل اولش
تغذیه مورچه ها از قارچ است.
این هنوز چیزی نیست.
مورچه از قارچ مواد ضد عفونی کننده از قبیل پنی سیلین می گیرد
و
بیضه های خود را و حتی آشیانه درندشت چندین کیلومترمکعبی خود را
با آن ضد عفونی می کند.
مورچه
معمار حیرت انگیزی است و دمای هوای لانه خود را تنظیم می کند.
لانه های مورچه ها
هواکش و شوفاژ و کولر دارند.
تعریف مارکسیستی ارگانیسم را باید با دقت صد چندان خواند تا به لیاقت ستایش انگیز آن پی برد.
اين فعاليت هاي ساده كه همانا بازتاب هاي فطري (inborn reflexes) يا مسامحتاً كنشهاي غريزي اند ، نسبت به دگرگونيهاي زندگي فرد انسان ، ثابت مينمايند.
با اين همه در جريان زمان دراز، به اقتضاي محيط ،
منابع نظری آریانپور
نه
منابع فلسفی ـ علمی (مارکسیستی)
بلکه منابع علمی ـ طبیعی ـ بورژوایی اند.
از این جمله آریانپور بوی مکانیسیسم به مشام می رسد.
بوی نظرات ماتریالیسم مکانیکی در قرن ۱۸ به مشام می رسد:
از دید آریانپور
محیط
سازنده و تغییر دهنده ارگانیسم است.
این شبیه نظر ژان ژاک روسو و دیگر فلاسفه ماتریالیست مکانیکی فرانسه در قرن ۱۸ است.
آریانپور
با دیالک تیک به طور کلی (چه دیالک تیک ایدئآلیستی و چه دیالک تیک ماتریالیستی)
آشنایی عمیق ندارد.
نیروی محرکه و محوله (تحول دهنده) ماده و ارگانیسم
قبل از همه
در درون آن است
برای اینکه ساختار ماده
دیالک تیکی
است:
ارگانیسم
میدان کشمکش و چالش بی وقفه تضادهای دیالک تیکی است.
ماده
به طور کلی
در خودجنبی است
و
نیازی به خدا و محیط و غیره ندارد.
ولی نظر آریانپور در این زمینه که «کنش های غریزی ثابت نمی مانند» در تحلیل نهایی غلط نیست.
البته
آریانپور
از دیالک تیک غریزه و عقل،
از استغنای قوای غریزی در روند کار،
از ثبت دستاوردهای تجربی در دی ان آ
و
از گذار از غریزه به عقل،
خبر ندارد.
تصادم اورگانيسم و محيط به تغيير هر دو ميانجامد:
محيط با كار انساني تغيير ميكند،
و
انسان به تحريك محيط،
تكامل مييابد
و
بازتابهاي فطري را به صورت بازتاب هاي شرطي (reflexes conditioned) يا كنش هاي غير غريزي در مي آورد.
آریانپور
در این جمله
خواه و ناخواه
آگاه و ناخودآگاه
به
دیالک تیک ارگانیسم و محیط
اشاره می کند.
این درک دیالک تیکی آریانپور،
اما نه درکی ماتریالیستی ـ دیالک تیکی ـ تاریخی
بلکه درکی پسیکولوژیستی (پاولوفیستی) و ساینتولوژیستی است.
آگاهي (consciousness) يا شناخت (cognition) نتيجه اين كنشهاست.
منظور آریانپور از آگاهی، نه آگاهی، بلکه شعور است.
آگاهی ضد دیالک تیکی خودپویی است.
دیالک تیک خودپویی و اگاهی
از قضا
از دیالک تیک های جامعه شناسی مارکسیستی و ماتریالیسم تاریخی است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر