۱۴۰۱ دی ۲۱, چهارشنبه

هماندیشی با امیر حسین آریانپور (۷)

 

میم حجری

از كتاب: «زمينه جامعه‌شناسي»
مقدمه اول
شناخت
ادامه
 
الف. 
مراحل شناخت
ادامه
 
اریانپور
ادراك با قطع تحريك خارجي، از ميان مي‌رود،
 ولي اثر آن موجد نگار يا تصوير ذهني (mental image) مي‌شود.
 نگارهاي ذهني اگر به اقتضاي تحريك‌هاي بعدي محيط، به صورت اصيل خود تجلي كنند،
 يادآوري (recollection) دست مي دهد،
 و اگر با سيمايي دگرگون رخ نمايند، 
تخيــــل (imagination) پيش مي‌آيد.
 
 
این تعریف آریانپور
از
تداعی (یادآوری) و تخبل
هم
دقیق و درست نیست.
 
ادراک
تصویر حسی کلیتی (و نه جزئیتی) از اشیاء و خواص و روابط آنها ست 
و
مثل همه انعکاسات
بی اعتنا به تحریک محیط در ضمیر بشری ذخیره می شود.

انعکاسات ذخیره شده
درست به این دلیل،
به بهانه ای
تحت شرایط معینی و چه بسا در عالم خواب
از اعماق ضمیر کنده می شوند و بالا می آیند و فرد به آنها حضور ذهن کسب می کند.
  
تخیل
به
تصورات دستکاری شده و سوبژکتیو بشری 
اطلاق می شود
که
بی اعتنا به قانونمندی های عینی صورت می گیرند.
تخیل درونمایه ای واقعی دارد.
ولی این درونمایه فاقد عینبت و علمیت است.
دلبخواهی و سوبژکتیو و ضد واقعی است.

ضد خیال، رئال است.
ما با دیالک تیک خیال و رئال سر و کار داریم.
تخیل در روند تفکر امری طبیعی و مؤثر و مفید و مضر است.

آریانپور

در مرحله شناخت منطقي
 ادراكها يا نگارهاي ذهني كه نماينده صريح نمودهاي جزئي جهان بيروني هستند، به سبب برخورد با ادراكات يا نگارهاي ذهني پيشين، مقايسه و سنجيده و رده بندي مي‌شوند. 
پس عناصر خصوصي و استثنائي ادراك يا نگار به كنار مي‌روند و عناصر اصلي مهم آن تمركز مي يابند. 
در نتيجه، ادراك يا نگار جزئي و سطحي كه متعلق به يك نمود معين و حاكي از ظواهر آن نمود است، به ياري نگارها يا ادراكهاي پيشين، تعميم مي پذيرد، 
تحت نامي عام در مي‌آيد و ذات يا ماهيت آن نمود و نظاير آن را نمايش مي دهد. 
ادراك يا نگار ذهني پس از طي اين جريان، مفهوم (concept) ناميده مي‌شود.
 
 تعریف و توصیف  و توضیح آریانپور
از
مفهوم و نحوه تشکیل آن
هم
نادرست است.
 
آریانپور
برای مفهوم منشاء فکری و ذهنی قائل می شود.

مفاهیم
در روند کار و در اثر کار بر روی موضوع (اوبژکت) شناخت
تشکیل می یابند و توسط ارگان های حسی به کارگاه مغز ارسال می شوند.
 
مفاهیم
منشاء مادی و عینی دارند.
مثال:
 دهقان وقتی با تبر بر تنه درخت می کوبد تا هیزم تهیه کند،
سیلی از سیگنال های حسی توسط حواس پنجگانه
به
مغزش ارسال می شود.
در 
دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت (درخت و مغز)
 دهقان
به
مفاهیم زیر می رسد:
تنه درخت
تبر
دسته تبر
تیغه تبر
پوکی تنه درخت
خشکی تنه درخت
طراوت تنه درخت
...
این مفاهیم در ذهن جامه کلام می پوشند:
بسته به زبان دهقان نامگذاری می شوند.
واژه می شوند.
 
 در روند کار
مغز دهقان 
خواه و ناخواه
مثل ساعت شروع به کار می کند.
 
 یعنی
کار مادی دهقان 
به
تنهایی
صورت نمی گیرد.
کار مادی او توأم با کار فکری و حتی هنری او ست.
 

دیالک تیک اوبژکت شناخت ـ سوبژکت شناخت
بی وقفه 
به کار می افتد.
 
دهقان در روند تبر زدن بر تنه درخت جهت تهیه هیزم و غیره
به شناخت چیزهای زیر نایل می آید:
تنه درخت
دسته تبر
تیغه تبر
طرز فرود آوردن تبر
اندازه دسته تبر
تیزی و کندی تیغه تبر
کیفیت تنه درخت
لیاقت معرفتی خود
یعنی
صحت و سقم تصورات پیشایپش دهقان از تنه و تبر و دسته و تیغه تبر و نحوه زدن تبر و الی آخر.

خود این مفاهیم
مثلا
مفهوم درخت
نتیجه تجرید هزاران درخت دیگر است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر