۱۴۰۱ بهمن ۸, شنبه

زندگی مارکس و انگلس (۳۴۸)

     

 هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

 

فصل بیست و سوم 

نیازمندی طبقه کارگر به صلح

 

۹

هفتادمین سالروز تولد انگلس

ادامه

 

۱۰

 شادمانی انگلس از موفقیت های جنبش پرولتری انقلابی،

به درد شخصی او آمیخته بود.

 

لنشن دموت

ناگهان در ۵ ماه نوامبر بیمار شد

و

انگلس می بایستی به دوستی بنویسد:

«لنشن نیک و عزیز و مهربان و وفادار من،

 دیروز پس از بیماری کوتاهمدت بی دردی،

به آرامی  به خواب ابدی رفته است.

ما ۷ سال سرشته به سعادت را با هم در این خانه زیسته بودیم.

ما دو تن

آخرین بازماندگان گارد قدیم قبل از انقلاب ۱۸۴۸ بودیم.

اکنون

دوباره تنها مانده ام.

اگر مارکس سال های متمادی و من در این ۷ سال

آرامش لازم برای کار داشتیم،

مدیون لنشن دموت بودیم.

اکنون

در حسرت هماندیشی های ارزشمند لنشن

 در زمینه امور حزبی

به سر خواهم برد.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳۷، ص ۴۹۸)

 

 انگلس

در همان نامه در نهایت استیصال می نویسد:

«اکنون نمی دانم که چه بر سرم خواهد آمد.»

(ایضا همانجا)

 

 انگلس

اما اکنون بارقه امیدی در دیدرس داشت

لوئیزه کائوتسکی

که

از کائوتسکی طلاق گرفته بود و زنی خردمند و سوسیالیستی مؤمن بود،

در اثنای اقامتش در لندن، عاشق او شده بود.

 

 انگلس در نامه ای مملو از احساس لطیف و بزرگواری از او می پرسد که آیا حاضر به تقبل اداره امور خانه است:

«من بیشتر از آن دوستدار شما هستم که از شما انتظار فداکاری داشته باشم.

شما جوانید و آینده زیبایی در پیش رو دارید.

من اما سه هفته دیگر، ۷۰ ساله خواهم شد و  مدت کوتاهی برای ادامه حیات دارم.

زندگی زن جوان  امیدواری نباید فدای این چند سال کوتاه باقی، شود.

البته هنوز نیروی لازم برای ادامه حیات دارم.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳۷، ص ۵۰۰)

 

لوئیزه کائوتسکی

به عوض جواب نوشتن به نامه انگلس، آمده بود و تا آخر عمر انگلس او را همراهی کرده بود.

 

در ۲۸ نوامبر

ـ زادروز فرح انگیز انگلس ـ

سیلی از تبریکات و شادباش ها و قدردانی ها  به سوی او جاری شد.

 

 انگلس

چند روز پس از زادروزش به لاورا لافارگ (دختر مارکس) نوشته بود:

«عصر آن روز همه اعضای انجمن به دیدار آمدند و تا ۴ صبح بیدار ماندیم و ۱۹ شیشه شامپاین نوش جان کردیم.

می بینی که من از هیچ تلاشی کوتاهی نکرده ام تا همچنان سرحال و شادکام (فیدل) باشم.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳۷، ص ۵۰۷)

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر