۱۴۰۱ دی ۲, جمعه

زندگی مارکس و انگلس (۳۲۳)

    

 هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

 

فصل بیست و یکم

مجری وصیت دوست

 

۶

 این شناخت

(شناخت وجود جامعه اولیه مبتنی بر برابری و خواهری ـ برادری)

 در آن زمان نو بود و به ویژه، خارق العاده بود.

 

اگر در تاریخ بشری

جامعه بی طبقه ای

وجود داشته باشد،

(و اکنون پس از انتشار اثر انگلس تحت عنوان «منشاء خانواده، منشاء مالکیت خصوصی، منشاء دولت» دیگر تردیدی در وجود جامعه بی طبقه نمی توانست وجود داشته باشد)

در این صورت

جامعه طبقاتی

فقط می تواند مرحله ای به لحاظ تاریخی مشروط و موقتی در توسعه تاریخی بشری باشد و بس.

 

بدین طریق بر خرافه «ازلیت و ابدیت» استثمار و «ازلیت و ابدیت» تفاوت های طبقاتی و «ازلیت و ابدیت» تقسیم بندی جامعه به فقیر و غنی

فاتحه بلند بالایی خوانده می شود.

 

در این صورت

نظام جامعتی ئی بدون تضادهای طبقاتی لاینحل

نه فقط امیدی و آماجی است،

بلکه حتی نظامی  است که هزاره ها قبل واقعا وجود داشته است.

 

البته طبیعی است که در جامعه اولیه،

کمونیسمی در مرحله ابتدایی اش حاکم بوده است.

کمونیسم اولیه

حاکم بوده است.

 

مشخصه کمونیسم جامعه بی طبقه آتی

اما

بر خلاف کمونیسم اولیه،

توسعه خارق العاده نیروهای مولده خواهد بود.

 

این معارف

نگرش طبقه کارگر را در زمینه رسالت تاریخی اش

پیشبرد چشمگیر می بخشیدند.

 

آنچه در مورد طبقه اعتبار دارد

(وجود جامعه بی طبقه)

در مورد دولت هم معتبر است.

(وجود جامعه ای بدون دولت.)

 

این حقیقت امر

همانطور که جامعه اولیه بی دولت، نشان می دهد،

دال بر این است

که

دولت،

 از ازل وجود نداشته است.

بلکه توسط اقلیت استثمارگر برای سرکوب اکثریت تحت استثمار

 تشکیل یافته است.

 

به قول انگلس،

«دولت، محصول جامعه در مرحله توسعه معینی بوده است.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۱، ص ۱۶۵)

 

اگر دولت برای تضمین استثمار تشکیل یافته است،

پس طبقه تحت استثمار برای از بین بردن استثمار،

باید دولت طبقه استثمارگر را در هم بکوبد.

 

پس دولت طبقه استثمارگر، باید جای خود را به دولتی بدهد

که

در

خدمت سرکوب طبقه استثمارگر باشد.

در

خدمت سازماندهی طبقه کارگر و کلیه زحمتکشان باشد.

در

خدمت ساختمان (بنای) گام به گام جامعه بی طبقه باشد.

در

خدمت دفاع از جامعه بی طبقه باشد.

 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر