۱۳۹۹ دی ۲۶, جمعه

فرهنگ مفاهیم فلسفی (الف) اخلاق (مورال) (۲)

Woman having a demon and an angel besides her 

پروفسور دکتر گونتر کروبر

برگردان

شین میم شین

 

۱۲

·    اخلاقیون ـ علیرغم اختلاف نظر درمورد منشاء، معنا و آماج اخلاق ـ هر کدام با اطمینان خاطر مدعی آن بوده که سجایا، ارزش ها و هنجارهای ساخته شده از سوی آنها حقیقی تر از بقیه اند و مراعات آنها به معنی داشتن سجایای اخلاقی عالی و نیل به خوشبختی است و یا حداقل راه مطمئنی برای احراز سجایای اخلاقی عالی و نیل به خوشبختی است.

 

۱۳

·    اما طولی نمی کشید که می دیدند که انسانها در پراتیک اخلاقی شان، اغلب مغایر با اصول اخلاقی و هنجارهای «مستدل» و چه بسا «مطلقا معتبر» فلاسفه و فقها (تئولوگ ها) رفتار می کنند.

 

·    (تئولوگ به کسی اطلاق می شود که فقه تحصیل کرده و در این رشته به لحاظ شغلی و علمی مشغول کار شده است. مترجم)

 

۱۴

·    دره موجود میان تئوری های اخلاقی اخلاقیون و پراتیک اخلاقی انسانها پر ناشدنی جلوه می کرد.

 

۱۵

·    این امر سبب شده که در عرصه اخلاق و اتیک (بر خلاف عرصه های دیگر فلسفه و علوم) سوبژکتیویسم، رلاتیویسم و اسکپتیسیسم (ذهنگرائی، نسبیت گرائی، تردیدگرائی) و سرانجام نیهلیسم اخلاقی (اخلاق ستیزی) گسترش یابد.

 

۱۶

·    چون تحت شرایط جامعه طبقاتی آنتاگونیستی، دره موجود میان هنجارهای اخلاقی معتبر اعلام شده و پراتیک اخلاقی انسانها پر نا شدنی بود و چون بخصوص سرمایه داری، خود را به مثابه  دشمن و ویرانگر کلیه ارزش های مثبت اخلاقی و انسانی ـ عمومی نشان می داد، در فلسفه معاصر بورژوائی اغلب با استناد نا به جا به کانت، به ترویج تئوری ئی پرداخته شد که گویا اتیک و مورال با هم فرق دارند.

 

۱۷

·    بدین طریق بود که مورال به معنی  رفتار متنوع، متناقض، متغیر، فردی و سوبژکتیو عملی ـ اخلاقی معین تلقی شد و اتیک ـ بر عکس ـ به معنی  اخلاقمندی، به معنی  قانون اخلاقی واحد، تغییرناپذیر و برای همیشه و همه انسانها معتبر قلمداد گردید:

·    اتیک آماج و مورال راه رسیدن به آن تلقی شد.

·    اتیک امری وابسته به روح خلاق و مورال امری مربوط به شعور سوبژکتتیو «خیلی ها» تلقی شد.

 

۱۸

·    این تفاوتگذاری میان مورال و اتیک برمبنای اصل «کثرت مورال ها» و «یکتائی اتیک» (هارتمن)از بیچارگی و بن بستی حکایت می کند که هر اتیکی که اصول و هنجارهای خود را نه از واقعیت اجتماعی، بلکه از خدا و یا از قانون طبیعی ابدی، ازعالم عقل و یا از خود انسان، از غرایز و امیال انسانی و یا از اراده و عقل انسانی استخراج می کند، ناگزیر گرفتار می شود.

 

۱۹

·    مجموعه اتیک ماقبل مارکس و اتیک بورژوائی نشان داده اند که قادر به تعیین علمی ماهیت واقعی اخلاق (اتیک و مورال)  نیستند.

 

۲۰

·    اتیک مارکسیستی ـ لنینیستی اخلاق و اخلاقمندی را به مثابه  فرم خاص شعور اجتماعی، به مثابه  وحدت دیالک تیکی باور اخلاقی و رفتار عملی ـ اخلاقی متناسب با آن، به مثابه  سیستم بغرنجی از قوانین اساسی، ارزش ها و هنجارهای تاریخی شده و به طور اجتماعی مشروط گشته تلقی می کند که تعیین کننده و راهنمای رفتار انسانها نسبت به هم و نسبت به نهادها و فرم های مختلف همزیستی اجتماعی خود مانند طبقه، کار، کلکتیو کار، خانواده، دولت، ملت و امثالهم اند.

 

۲۱

·    اخلاق با جامعه پا به عرصه وجود نهاده و همراه با جامعه تغییر و توسعه یافته است و می یابد.

 

۲۲

·    در ورای جامعه، اخلاقی وجود ندارد.

·    به عبارت دیگر، اخلاق ماورای جامعتی وجود ندارد.

 

۲۳

·    اخلاق انعکاس روابط اجتماعا مشروط شده همبود انسانها ست و در عین حال نیروی فعالی است که از طریق عمل اخلاقی انسانها، بر آن روابط (روابطی که باعث پیدایش اخلاق شده اند) تأثیر متقابل می گذارد و به آنها قوام می بخشد.

 

۲۴

·    انسانها در همه دوران های تاریخی ـ کم و بیش آگاهانه ـ بنا بر قوانین اساسی اخلاقی و هنجارهای معینی رفتار کرده اند و می بایستی هم رفتار کنند و گرنه حفظ حیات، سازماندهی و انجام تولید و وظایف اجتماعی دیگر، عمل مشترک ضرور نیروهای فردی و امثالهم، غیر قابل تضمین و اجرا می گردید.

 

۲۵

·    انسانها تنها در همبود با یکدیگر، تنها در جامعه است که می توانند از عهده حل و فصل وظایف متنوع و بغرنج حیات خود بر آیند.  

 

۲۶

·    مناسبات و روابط اجتماعی که انسانها جبرا (بالضروره)  تحت آنها قرار می گیرند تا قادر به تولید و انجام وظایف حیاتی دیگر باشند، به طور قانونمند درمیان افراد اجتماعا متحد، شعور اخلاقی منطبق با خود را نیز پدید می آورد که با تربیت انسانها و موظف کردن آنها به رعایت رفتار معین، به نوبه خود بر مناسبات اجتماعی تأثیر متقابل می گذارند تا آنها را در وضعیت فعلی شان حفظ کنند و توسعه دهند (اگر آنها با حوایج توسعه انسانها مطابقت  داشته باشند) و یا آنها را عوض کنند، تغییر دهند و تحول بخشند (اگر آنها با به زیان توسعه انسانها باشند).

 

۲۷

·    ماهیت هر اخلاق، محتوای اجتماعی مشخص آن و فونکسیون آن وابسته است به خصلت اجتماعی ـ تاریخی مشخص مناسباتی که آنها را به وجود آورده اند و به وسیله آنها تعیین می شوند.

 

۲۸

·    این بدان معنی است که در هر جامعه منقسم به طبقات متخاصم، وجود قوانین اخلاقی واحد که همه اعضای جامعه را به یکسان موظف و مقید سازند، محال و غیرممکن است.

 

۲۹

·    اخلاق در جامعه طبقاتی، خصلت طبقاتی دارد.

 

۳۰

·    اصول اخلاقی ابدی و تغییر ناپذیر (برخلاف ادعای اخلاقیون بورژوائی ماقبل مارکس که برای حفظ مالکیت خصوصی همواره بر آن پا فشاری کرده اند) وجود ندارند.

 

۳۱

·    اخلاق حاکم در هر جامعه، اخلاق طبقه حاکمه است.

 

۳۲

·    طبقات تحت استثمار و ستم در قبال اخلاق حاکم در جامعه طبقاتی، اخلاق طبقاتی خود را پدید آورده اند:

·    اخلاق انزجار از استثمار و ستم حاکم، اخلاقی که انسانها را به کمک متقابل و همبستگی در مبارزه طبقاتی موظف می سازد.

 

۳۳

·    «سه طبقه جامعه مدرن، اشرافیت فئودالی، بورژوازی و پرولتاریا هر کدام اخلاق خاص خود را دارند.»

 

۳۴

·    این امر حاکی از آن است که «انسانها ـ آگاهانه و یا نا آگاهانه ـ نظرات اخلاقی خود را در آخرین تحلیل از مناسبات پراتیکی ئی که پایه جایگاه طبقاتی شان را تشکیل می دهند، استخراج می کنند، از مناسبات اقتصادی که تحت آنها  تولید و مبادله می کنند.»

 

۳۵

·    و «همان طور که جامعه تاکنون درگیر تضادهای طبقاتی بوده است، به همان سان نیز اخلاق همواره اخلاق طبقاتی بوده است:

·    اخلاقی بوده که یا توجیه کننده حاکمیت و منافع طبقه حاکم بوده و یا ـ هنگامی که طبقه ستمکش قدرتمند شده ـ ابراز انزجار نسبت به این حاکمیت را و نمایندگی از منافع آتی ستمکشان را به عهده گرفته است.

·    در اینکه روی هم رفته هم اخلاق و هم کلیه بخش های دیگر شناخت و معرفت بشری پیشرفت کرده اند، نمی توان تردید کرد.»

·    (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۰، ص ۸۷)

 

۳۶

·    بر شالوه آنتاگونیستی جامعه هرگز نمی تواند اخلاق یکسان، واحد و معتبر برای همه انسانها نشو و نما یابد.

 

۳۷

·    از این رو مارکسیسم ـ لنینیسم نظریه فلاسفه و فقهای (تئولوگ های) ایدئالیست را در رابطه با قانون اخلاقی «ابدی»، معتبر برای عموم مردم و ارزش های اخلاقی «ابدی» با منشاء الهی و یا ناشی از «عالم ارزش های برای خود باشنده» غیرعلمی و اسباب تحمیق توده های مردم می داند و قاطعانه رد می کند.

 

۳۸

·    «ما هرنوعی از این اخلاق را که از مفهوم ماورای طبیعی و بی طبقه استخراج می شوند، رد می کنیم.

·    ما می گوییم که این عوامفریبی است، مکر و حیله ای است که به قصد انجماد فکری کارگران و دهقانان و برای دفاع از منافع زمینداران و سرمایه داران اختراع شده است.»

·    (لنین، «مجموعه آثار»، جلد ۳۱، ص ۲۸۱)

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر