۱۳۹۹ دی ۲۶, جمعه

خود آموز خود اندیشی (۳۷۷)

خوداندیشی

شین میم شین

حکایت چهاردهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»،  ص ۳۷ ـ ۳۸)

بخش دوم

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

 

۱

قزل ارسلان قلعه ای سخت داشت

که گردن به الوند بر می فراشت

 

بر مرد هشیار، دنیا خس است

که هر مدتی جای دیگر کس است

 

معنی تحت اللفظی:

قزل ارسلان قلعه ای همتراز با قله الوند داست.

ولی برای هشیاران دنیا بی ارزش است.

چون دست به دست می شود.

  

حافظ

چو در رویت بخندد گل، مشو در دامش ای بلبل

که بر گل اعتمادی نیست، اگر حسن جهان دارد.

 

معنی تحت اللفظی:

ای بلبل

اگر گل به رویت خنده زد، فریبش را مخور و به دامش نیفت.

گل اگر همه زیبایی های جهان را هم داشته باشد، قابل اعتماد نیست.

 

حافظ در این بیت غزل

دیالک تیک عاشق و معشوق

را

به شکل دوئالیسم بلبل و گل بسط و تعمیم می دهد و معشوق را غیرقابل اعتماد و فریبکار و دامگستر قلمداد می کند.

 

در این استنباط خواجه از عشق

 حقیقتی تبیین می یابد:

عشق

رابطه نیست.

وابستگی است.

معشوق

خود

دنبال معشوق خاص خویش است و عملا و طبیعتا متنفر از عاشق است.

 

معشوق

درست به دلیل یکسویه بودن عشق

عاشق سمج و رو دار

را

 به دام می اندازد و مورد استثمار قرار می دهد 

تا ضمنا بخشی از نیازمندی های عاطفی و غریزی او را بر آورده سازد.

 

معشوق

چه جهان باشد، چه نر باشد و چه زن

در

ایده ئولوژی بنده داری و فئودالی

تحقیر می شود

و

عاشق

به عنوان مظلوم و فریب خورده و ستمدیده 

تصور و تصویر می شود.

 

این سنت معشوق ستیزی و عاشق ستایی

تار و پود شعر کلاسیک و حتی مدرن ما را اشغال کرده است.

موضوع اصلی همه اشعار عاشقانه همین است.

 

بدین طریق

دیالک تیک استثمار جنسی

(دیالک تیک استثمارگر و استثمارشونده)

وارونه می شود:

مثلا

ایرج میرزای کثافت

نوجوانان زن و نر جامعه را فریب می دهد و مورد تجاوز جنسی قرار می دهد،

ولی

از

آنان

خدعه کار عاشق فریب طمعکاری

سرهم بندی می کند

و

عیاش فئودالی

را

علیرغم بهره برداری جنسی از آنان

مظلوم قلمداد می شود.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر