۱۳۹۷ تیر ۳۰, شنبه

تأملی در مقاله ی «مارکسیسم در قرن بیست‌ و یکم» (۸)


 
مارکسیسم در قرن بیست‌ و یکم
منبع:
صدای سوسیالیستی
نویسنده و مترجم:
جنی فارل
(ماه ژوئیه ۲۰۱۸)

سرچشمه:
تارنگاشت عدالت
بر
اساس مصاحبه ای
با
پروفسور توماس مچر
تحت عنوان
«در دوره پس از شکست
به
شهامت
نیاز مبرم است.»

ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور

۱
مارکسیسم
حاوی هسته ای از دانش تئوریکی به شرح زیر است:

الف
نقد مارکس از اقتصاد سیاسی

ب
نظریه ارزش کار

پ
زیربنا و روبنا

ت
تئوری ایدئولوژی

ث
این نقطه نظر که تاریخ پس از جامعه اشتراکی اولیه،
تاریخ جوامع طبقاتی و مبارزه طبقاتی بوده است.

ج
تئوری امپریالیسم
که
توسط لنین، لوکزامبورگ تدوین شده است.

ح
تئوری فاشیسم
به مثابه سرمایه‌ داری لجامگسیخته
که
توسط بوخارین تدوین شده است.

خ
دانش در عرصه فرهنگ و هنر
و غیره

مارکسیسم
که
هنوز چیستایی اش معلوم نیست،
پوسته ای است که حاوی هسته ای از دانش تئوریکی است.

منظور از دانش تئوریکی چیست؟

۲
مارکسیسم
حاوی هسته ای از دانش تئوریکی به شرح زیر است:

این «مفهوم» من در آوردی توماس مچر
در گنجینه مفاهیم مارکسیستی - لنینیستی یافت نمی شود.

پیش شرط وجود مفهوم دانش تئوریکی،
وجود دانش پراتیکی کذایی است.

دانش لازم برای عمل
(دانش پراتیکی)
اما
چیزی جز دانش تئوریکی نیست.

برای اینکه
پراتیک
چیزی جز مادیت یابی و شیئیت یابی تئوری نیست.

مراجعه کنید
به
پراتیک
در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری


۳
دیالک تیک تئوری و پراتیک
یکی از مهمترین دیالک های معرفتی - نظری و ماتریالیستی ـ تاریخی (مارکسیستی) است.

بدون از آن خود کردن پیشاپیش تئوری،
عمل
محال است.

فرق عمله با زنبور و نساج با عنکبوت
همین جا ست.

عمله باید قبل از ساختن کلبه
 تئوری کلبه سازی 
را
بیاموزد.

زنبور
اما
بطور طبیعی - غریزی ـ ژنه تیکی
کلبه می سازد.

۳
مارکسیسم
حاوی هسته ای از دانش تئوریکی به شرح زیر است:

شاید ترجمه متن مصاحبه از آلمانی به انگلیسی دقیق نبوده است.

شاید منظور توماس مچر نه دانش تئوریکی، بلکه شناخت تئوریکی باشد.

انگلیسی زبان ناقصی است.

شناخت بشری
از مراحل متنوعی می گذرد.

برای درک و توضیح شناخت بشری
باید دو دیالک تیک زیر را به خدمت گرفت:

الف
دیالک تیک حسی ـ عقلی
(سنسوئال ـ راسیونال)
را
 
ب
دیالک تیک تجربی ـ نظری
(امپیریکی ـ تئوریکی)
را

مراجعه کنید
به
حسی و عقلی
تجربی و نظری
در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری

۴
مارکسیسم
حاوی هسته ای از دانش تئوریکی به شرح زیر است:

حالا
می توان به فقر فلسفه توماس مچر پی برد:

بدون تجربه، تئوری تشکیل نمی شود.

تئوری
پراتیکی است که روحیت کسب کرده است.
تجربه ای است که فکریت و یا روحیت کسب کرده است.
 
تشکیل اندیشه
روند شورانگیز بغرنجی است
و
روی ان باید کار شود.

بدون کار عرقریز فکری بر روی تجارب شخصی و نوعی و تاریخی 
که
 از 
عالم واقعی و عینی به کله آدمی، آمده اند،
دانش تجربی
پدید نمی آید.

مغز ارگان اندیشیدن است
و
نه
کیسه مملو از اندیشه.

مغز
را
نباید با کیسه صفرا عوضی گرفت.

تئوری های مارکسیستی هم بدون تجارب پراتیکی تشکیل نشده اند،
تصحیح نشده اند،
تدقیق نشده اند.

بدون پراتیک، تئوری تشکیل نمی شود.
اگرچه بدون تئوری هم 
پراتیک
کورکورانه و خودپو و دیمی
می ماند.

زادگاه تئوری و محک مطمئن برای تعیین صحت و سقم تئوری،
پراتیک است و بس.

این مهمترین کشف مارکس در عرصه تئوری شناخت است.

۵
مارکسیسم
حاوی هسته ای از دانش تئوریکی به شرح زیر است:
 
توماس مچر
مارکسیسم
را
پوسته
قالب
قابلمه
تصور و تصویر می کند.

در بهترین حالت
سیستم فکری
تصور و تصویر می کند.

به همین دلیل
به برشمردن عناصر این سیستم و یا محتوای قابلمه می پردازد.

مارکسیسم
اما
اگر قابلمه نیست،

چیست؟


چرا
مارکس می گوید:
«من مارکسیست نیستم»؟

فرق مارکس با فلان فیزیسین و شیمیست و بیولوگ و ژئولوگ و غیره چیست؟

چرا همه علما به عالم بودن خود در رشته مربوطه از فقه تا علم و هنر و غیره
فخر می فروشند،
 ولی مارکس مارکسیستیت خود را نمی پذیرد؟

بلایی
که
رویزیونیسم مستور
بر سر مارکس می آورد،
همان است
که
ایده ئولوگ های امپریالیستی
هم
آن را آرزو می کنند
و
هم
تبلیغ می کنند.

هدف و آماج حضرات
تبدیل مارکس به استاد دانشگاه است.

چنین مارکسی
را
هم
می سازند و مورد تجلیل و تحسین قرار می دهند.

مارکس
به عنوان پروفسور اقتصاد در دانش کاه «علوم» اقتصادی 
 
نه
کمتر
و
نه
بیشتر

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر