۱۳۹۷ تیر ۲۵, دوشنبه

تأملی در مقاله ی «مارکسیسم در قرن بیست‌ و یکم» (۴)


مارکسیسم در قرن بیست‌ و یکم
منبع: 
صدای سوسیالیستی
نویسنده و مترجم: 
جنی فارل
(ماه ژوئیه ۲۰۱۸)
سرچشمه:
تارنگاشت عدالت
بر
 اساس مصاحبه ای
با 
پروفسور توماس مچر
تحت عنوان 
«در دوره پس از شکست
به 
شهامت
 نیاز مبرم است.»

ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور
 
۱
«در دوره پس از شکست
به 
شهامت
 نیاز مبرم است.»
 
پیش شرط مقاومت و مبارزه
ـ چه در دوره پیروزی و چه در دوره پس از شکست ـ
شعور انقلابی 
است.
 
برای اینکه هر کردوکار آدمی
از
کله او می گذرد.
 
بدون از آن خود کردن شعور انقلابی
بدون کسب پیشاپیش توان تفکر مفهومی 
از طریق آموزش دقتمند و وسواسمند تعریف استاندارد مفاهیم فلسفی
و 
تمرین مشقتبار آنها،
فقط 
می توان عرعر کرد،
حتی اگر شیر شرزه باشی.
 
با کله خالی
نمی توان زیر بمباران ایده ئولوژیکی بی وقفه ی طبقه حاکمه پیروزمند
مأیوس نشد.
 
سنگر عوض نکرد.
 
مقاومت و مبارزه کرد،
حتی
اگر رستم دستان باشی.
 
شیران شرزه 
 به
 شعور انقلابی احتیاجی ندارند.
 
انسان اما بدون ساختن پیشاپیش مدل فکری مثلا پلی،
نمی تواند به پل سازی خطر کند.
 
 
تندیس فریدریش انگلس 
در زادگاهش
ووپرتال
 
همه چیز از کله آدمی می گذرد.
مشد انگلس
صلواة الله علیه
 
شهامت خارق العاده خود انگلس،
نه، چیزی مادر زادی و لدنی و جبلی،
بلکه 
نتیجه بضاعت فکری و اسلوبی و نظری خارق العاده او بوده است.
 
دایرة المعارف سیار بودن او
بوده است.
 
۲
«در دوره پس از شکست
به 
شهامت
 نیاز مبرم است.»
شهامت
پدیده پسیکولوژیکی 
است
و
لذا
ثانوی 
است.
 
شهامت
نتیجه مادیت یابی شعور انقلابی 
است.
 
شهامت
نتیجه استحاله روح به ماده است.
 
شهامت
نتیجه تبدیل شعور انقلابی به قوه مادی است.
 
کلاسیک های مارکسیسم
هم
همین نظر را داشته اند:
وقتی تئوری در توده نفوذ کند،
به قوه مادی استحاله می یابد.
 
قوه مادی ئی که قادر به زیر و زبر کردن مناسبات حاکم در جامعه است.
(نقل به مضمون)
 
بدون از آن خود کردن شعور انقلابی،
عمل انقلابی
ـ چه در دوره پیروزی و چه در دوره پس از شکست ـ
 محال است.
 
۳
«فلاسفه تنها به شیوه‌ های گوناگون جهان را تفسیر کرده اند
 ولی سخن بر سر تغییر آن است.»
 
دویست سال پس از تولد مارکس، 
ما از سکوی قرن بیست‌ و یکم با نظر به اواسط قرن نوزدهم،
 می‌ پرسیم:
 «مارکسیسم 
به مثابه ابزاری برای شناخت جامعه 
امروز 
چگونه قابل استفاده است؟»
 
حریف
چنان وانمود می کند
که
انگار
دانش بشری و تاریخ بشری
 در اواسط قرن ۱۹
با 
کارل مارکس
آغاز می شود.
 
ضمنا
برای اثبات صحت تصور خام خود
پیشاپیش
جمله ای از «تزهای راجع به فویرباخ»
ذکر می کند.
 
جمله معروفی 
که
همه شنیده اند،
بی آنکه بدان اندیشیده باشند.
 
کلاسیک های مارکسیسم
(مارکس و انگلس)
را
باید از نوشناخت.
 
کلاسیک های مارکسیسم
(مارکس و انگلس) 
را
نباید 
با 
انبیاء 
و
 آثار آنها 
را 
نباید 
با 
کتب مقدس
عوضی گرفت.
 
کسب و کار ضمنی کلاسیک های مارکسیسم 
 تصحیح مکرر افکار و آثار خویش بوده است.
 
مراجعه کنید
به
مارکسیسم ـ لنینیسم
در 
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 
۴
«فلاسفه تنها به شیوه‌ های گوناگون جهان را تفسیر کرده اند
 ولی سخن بر سر تغییر آن است.»
 
فلاسفه ماقبل مارکس و انگلس
که
جهان
را
فقط تفسیر نکرده اند.
 
این غول های فلسفی،
تلاش های عظیمی در جهت تغییر جهان به خرج داده اند.
 
مارکس و انگلس هم به این تلاش ها واقف اند.
 
منظور مارکس و انگلس از این جمله
چیز دیگری است.
 
چیست؟
 
۵
ضمنا
جملات کلاسیک های مارکسیسم ـ لنیینسم
که
وحی منزل نیستند
تا
به عنوان حقایق مطلق نشخوار شوند.
 
تنها معیار مارکسیستی برای تمیز حقیقت  از باطل
پراتیک 
است.
 
به قول خواجه شیراز
رحمة الله علیه
محک تجربه
 است.
 
اگر ولادیمیر لنین
  آثار مارکس و انگلس
را
کتب مقدس تلقی می کرد،
اصلا
به 
کشف فاز آخر فرماسیون اقتصادی سرمایه داری
(سرمایه داری انحصای و انحصاری ـ دولتی، امپریالیسم)
نایل نمی آمد.

۶
دویست سال پس از تولد مارکس، 
ما از سکوی قرن بیست‌ و یکم با نظر به اواسط قرن نوزدهم،
 می‌ پرسیم:
 
فلاکت فکری حریف
درست در همین جمله است:
با نظر به ماضی
سؤال استراتژیکی خود
را 
مطرح می سازد.

این طرز تفکر 
اصولا و اساسا 
ارتجاعی 
است.

با نظر به میمون نمی توان به راجع به انسان قرن ۲۱ سؤال طرح کرد.
 
بلکه 
برعکس
با نظر به انسان می توان میمون را بهتر شناخت.
 
مضارع
را
نمی توان در آیینه ماضی دید.
 
بلکه
درست بر عکس
ماضی
 را 
باید با نظر به مضارع دید.
 
چون
انسان 
نتیجه نفی دیالک تیکی میمون است
یعنی 
انسان میمون طبیعی +  انسان جامعه ای (اجتماعی)
است
و
مضارع
نتیجه نفی دیالک تیکی ماضی است
یعنی
ماضی + دستاوردهای متنوع نوین
است.
 
۷
دویست سال پس از تولد مارکس، 
ما از سکوی قرن بیست‌ و یکم با نظر به اواسط قرن نوزدهم،
 می‌ پرسیم:
 «مارکسیسم 
به مثابه ابزاری برای شناخت جامعه 
امروز 
چگونه قابل استفاده است؟»
 
مارکسیسم
(و نه، مارکسیسم ـ لنینیسم)
از دید حریف
ابزار شناخت جامعه
است.
 
این «تعریف» (تحریف) مارکسیسم به چه معنی است و دال بر چیست؟
 
ادامه دارد.
 
 
 

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    با نظر به میمون نمی توان راجع به انسان قرن ۲۱ سؤال طرح کرد.

    چون
    انسان
    نتیجه نفی دیالک تیکی میمون است
    یعنی
    انسان عبارت از
    میمون طبیعی + انسان جامعه ای (اجتماعی)
    است
    و
    مضارع
    نتیجه نفی دیالک تیکی ماضی است
    یعنی
    مضارع عبارت از
    ماضی + دستاوردهای متنوع نوین
    است.

    پاسخحذف