۱۳۹۷ مرداد ۷, یکشنبه

تأملی در مقاله ی «مارکسیسم در قرن بیست‌ و یکم» (۱۵)

 
مارکسیسم در قرن بیست‌ و یکم
 
سرچشمه:
تارنگاشت عدالت
 
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور
 
۱
مارکسیسم 
جهان‌ بینی  ئی است 
که در آن جنبش اجتماعی و تئوری تلاقی می‌ کنند.
 
همانطور که ذکرش گذشت،
دیالک تیک ماده و روح
(وجود و شعور) 
در سه عرصه هستی
عرض اندام می کند:
 
الف
طبیعت اول
 
ب
طبیعت دوم 
(جامعه بشری)

پ
تفکر

به همین دلیل
مسئله اساسی فلسفه
باید در هر سه عرصه فوق الذکر طرح و حل شود.
 
چگونه؟
 
۲
مارکسیسم 
جهان‌ بینی  ئی است 
که در آن جنبش اجتماعی و تئوری تلاقی می‌ کنند.
 
در طبیعت
مسئله اساسی فلسفه
به شکل زیر طرح می شود:
آیا
ماده مقدم بر روح (وجود مقدم بر شعور) است و یا برعکس؟
 
الف
راه حل جهان بینی ماتریالیستی برای مسئله اساسی فلسفه
به شرح زیر است:
ماده مقدم بر روح
(وجود مقدم بر شعور)
است.
 
ب
راه حل جهان بینی ایدئالیستی برای مسئله اساسی فلسفه
به شرح زیر است:
روح مقدم بر ماده
(شعور مقدم بر وجود)
است.
 
۳
مارکسیسم 
جهان‌ بینی  ئی است 
که در آن جنبش اجتماعی و تئوری تلاقی می‌ کنند.
 
در 
جامعه بشری 
(طبیعت دوم)
مسئله اساسی فلسفه
به شکل زیر طرح می شود:
آیا
وجود جامعه ای (اجتماعی) مقدم بر شعور جامعه ای (اجتماعی) است و یا برعکس؟
 
الف
راه حل جهان بینی ماتریالیستی برای مسئله اساسی فلسفه
به شرح زیر است:
 وجود جامعه ای مقدم بر شعور جامعه ای
است.
 
ب
راه حل جهان بینی ایدئالیستی برای مسئله اساسی فلسفه
به شرح زیر است:
شعور جامعه ای   مقدم بر وجود جامعه ای
است.
 
۴
مارکسیسم 
جهان‌ بینی  ئی است 
که در آن جنبش اجتماعی و تئوری تلاقی می‌ کنند.
 
در 
عرصه شناخت 
(معرفت)
مسئله اساسی فلسفه
به شکل زیر طرح می شود:
آیا
جهان
 قابل شناخت است و یا غیرقابل شناخت است؟
 
الف
راه حل جهان بینی ماتریالیستی برای مسئله اساسی فلسفه
به شرح زیر است:
 جهان
 قابل شناخت است.
 
ب
راه حل جهان بینی ایدئالیستی برای مسئله اساسی فلسفه
به شرح زیر است:
جهان غیر قابل شناخت است.
 
۵
آماج مارکسیسم
توضیح جهان و تغییر آن است.
 
این استنباط ناقص و معیوب از مارکسیسم،
بر جمله ای از مارکس در«تزهایی راجع به فویرباخ» مبتنی است.
 
فلاسفه تاکنون به طرق مختلف جهان را توضیح می دادند.
حالا وقت آن رسیده که جهان تغییر داده شود.

این استنباط از مارکسیسم،
به معنی شکستن دست و پای مارکسیسم است.
 
مارکسیسم
انسان را به تسلیحات تحلیل کلیه مسائل هستی مسلح می سازد.
 
مارکسیسم
را
هرگز نباید به توضیح جامعه و جهان محدود ساخت.
 
بی دلیل نیست
که
در خیلی از عرصه مختلف هستی
علوم مارکسیستی تشکیل شده اند و می توانند تشکیل شوند.

مثلا جامعه شناسی مارکسیستی
روانشناسی مارکسیستی
و
غیره.
 
بی دلیل نبوده که اکثر کتب علوم طبیعی در دانشگاه های آلمان غربی
در آلمان دموکراتیک تحریر یافته اند.

۶
مارکسیسم
جهان‌ بینی مبتنی بر علم، فلسفه و هنر است.

همانطورکه گفته شد،
مارکسیسم 
جهان بینی نیست.

مارکسیسم علم و ایده ئولوژی همزمان است.

مارکسیسم ایده ئولوژی پرولتاریا ست
که
منافع طبقاتی اش با علم و   پیشرفت علمی تضادی ندارد.

علم 
نیروی مولد بیواسطه 
است.

رشد نیروهای مولده
که 
ضمنا 
با رشد علم توأم است،
به نفع آسایش و رهایش پرولتاریا ست.

فرمان اصلی کلاسیک های مارکسیسم در مانیفست حزب کمونیستی
به پرولتاریای پیروزمند
بسط دموکراسی و توسعه سریع نیروهای مولده بوده است.

۷
مارکسیسم
جهان‌ بینی مبتنی بر علم، فلسفه و هنر است.
 
مارکسیسم 
مبتنی بر علم و فلسفه و هنر نیست.
 
فلسفه 
(ماتریالیسم دیالک تیکی، ماتریالیسم تاریخی و تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی)
یکی از اجزای سه گانه مارکسیسم ـ لنینیسم است.
 
فلسفه مارکسیستی
تشکیل دهنده جهان بینی پرولتاریا ست.
 
جهان بینی پرولتاریا
ماتریالیستی ـ دیالک تیکی
 است.
 
هنر
ربطی به مارکسیسم ندارد، چه رسد به اینکه مارکسیسم مبتنی بر آن باشد.
 
شناخت هنری
اصلا
شناخت به معنی حقیقی کلمه نیست.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر